ماجرای «اخراجی‌ها»ی پاکستان/ فیلم ده‌نمکی، سرنوشت چند پاکستانی را عوض می‌کند

اثبات ناکارآمدی سیستم تبلیغ و انتقال فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در کشور ویژه‌ای به نام پاکستان با نمایش موارد نه‌چندان کم‌تعداد تاثیر عمیق سطحی‌ترین نشانه‌های فرهنگی از داخل ایران روی مردم پاکستان حالا دیگر راحت‌ترین کار دنیاست. پاکستانی‌ها آنچنان تشنه نگاه ایرانی به فرهنگ، دنیا و زندگی هستند که ساده‌ترین محصولات فرهنگی ایرانی، در آنجا […]

اثبات ناکارآمدی سیستم تبلیغ و انتقال فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در کشور ویژه‌ای به نام پاکستان با نمایش موارد نه‌چندان کم‌تعداد تاثیر عمیق سطحی‌ترین نشانه‌های فرهنگی از داخل ایران روی مردم پاکستان حالا دیگر راحت‌ترین کار دنیاست.

پاکستانی‌ها آنچنان تشنه نگاه ایرانی به فرهنگ، دنیا و زندگی هستند که ساده‌ترین محصولات فرهنگی ایرانی، در آنجا تاثیراتی به قاعده وحشتناک به جای می‌گذارد؛ اگر به دست آنها برسد.

گفتیم و شنیدیم که مدیریت فرهنگی ایران با اعتنایی کامل به نزدیک‌ترین کشور به مرزهای سرزمینی و فرهنگی و اعتقادی‌اش در همه این سال‌ها چگونه، تبدیل پاکستان به بزرگترین پایگاه فرهنگی ایران در جهان را به تاخیری تاریخی انداخت.

هیچ مسیری سیستماتیک و روال‌مندی برای انتقال محصولات سینمای ایران به پاکستان وجود ندارد.

****

محسن اسلام‌زاده مستندساز جوان ایران در گفتگو با خبرگزاری تسنیم، در جریان بازگویی تجربه‌های زیسته‌اش در پاکستان ماجرای جالبی را تعریف می‌کند. ماجرایی که روی گفتگوی مستقیمش فقط با مدیریت فرهنگی فضل ایرانی نیست. با همه ماهایی است که پاکستان را در سیل و زلزله و حمله انتحاری و طالبان خلاصه می‌کنیم.

اسلام‌زاده ماجرا را این‌”گونه تعریف می‌کند: “در جریان سفر به پاکستان به روستای رجوعه سادات در چینوت در نزدیکی‌های اسلام آباد رسیدیم. حوزه علمیه بزرگی آنجا بود که ۴۰۰، ۵۰۰ طلبه انقلابی در آنجا درس می‌خوانند. مسئولین حوزه هم به شدت انقلابی. در گشت و گذار در حوزه و آن روستا متوجه آدم‌هایی با ظاهر خاص شدیم که طلبه و روحانی نبودند و  اصلا قیافه‌هایشان به بقیه طلبه‌ها و روحانیون آنجا نمی‌خورد. یک چیزی شبیه به داش‌مشتی‌های خودمان با سبیل‌های از بناگوش در رفته و هیکل‌های گنده و قیافه‌های غلط انداز. متعجب شدیم که این‌ها دیگر اینجا چه کار می‌کنند؟ و این‌ها دیگر کی هستند؟

یکی از آنها که تعجب و سوال ما رادید،دعوتمان کرد به خانه‌اش. خانه‌اش چیزی در مایه‌های قصر بود.با اتاق‌های به شدت بزرگ. وارد اتاق اول شدیم. پر از مرغ عشق. انواع و اقسام. اتاق دوم فنچ، اتاق سوم و…

بعد یک سری قفس هم نشانمان دادند که فهمیدیم این قفس‌های سگ‌های سابق این بنده خداست و حسابی سگ‌باز بوده است.

خلاصه‌اش یکم به خودمان جنبیدیم که کسی ماجرا را برای‌مان تعریف کرد، این‌ چند نفر از اراذل و اوباش باسابقه آن روستا بوده‌اند و چه کارهای خلافی که نکرده‌اند؛ یک بار فیلم «اخراجی‌ها» با دوبله و زیرنویس خود پاکستانی‌ها به دستشان رسیده است، نشسته‌اند آن را دیده‌اند و  تحت تاثیر قرار گرفته‌اند و بعد برگشته‌اند و اسم گروهشان را هم خودشان «اخراجی‌ها» گذاشته‌اند و از آن به بعد شده‌اند محافظ روحانیون و علما. هر روز می‌روند دم خانه‌شان آنها را برمی‌دارند می‌برند مدرسه و دوباره برمی‌گردانند و هر جا این علما می‌خواهند بروند آنها همراهی‌شان می‌:کنند، در آن جو امنیتی خاص پاکستان.

ما چند شب با آن‌ها در آنجا بودیم و باورتان نمی‌شود که با آن ظواهر ترسناک و وحشتناک تبدیل به چه آدم‌هایی شده بودند. نماز شب می‌خوانند به چه عظمت… ساکت می‌نشستند آن گوشه و منتظر علما بودند که کی می‌آیند و کی می‌روند.”

این تاثیر فرهنگ انقلاب ایران بر مردم پاکستان است.فیلمی که در داخل خود ایران با انتقادات مختلفی روبرو می‌شود و خیلی ها اصلا آن را فیلم نمی‌دانند با مردم پاکستان چه کار می‌کند…

***

این تصاویری است که اسلام‌زاده از این «اخراجی‌های» پاکستانی در اختیارمان گذاشته است.آدم‌هایی که با یک فیلم دست‌چندم ایرانی، مسیر زندگی‌شان از این رو به آن رو می‌شود. فیلمی که خود پاکستانی‌ها گشته‌اند و جسته‌اند و زیرنویس کرده‌اند و پخشش کرده‌اند.آدم‌هایی که وجودشان، نقطه‌های درخشانی برای ماهیت انقلاب جمهوری اسلامی ایران است، در عین اینکه نمایش هزارباره حسرت فرصت عظیم انقلاب در این کشور است. حسرت فرصت‌های تا به حال از دست رفته