مسئولیت من این باشد که چای بدهم!

هنگامی که قرار بود امام(ره) به تهران تشریف بیاورند و ما در دانشگاه تهران تحصن داشتیم، جمعی از رفقای نزدیکی که با هم کار می‌کردیم و همه‏شان در طول مدت انقلاب، نام و نشان‌هایی پیدا کردند و بعضی از آنها هم به شهادت رسیدند، با هم می‌نشستیم و در مورد قضایای گوناگون مشورت می‌کردیم. در […]

9

هنگامی که قرار بود امام(ره) به تهران تشریف بیاورند و ما در دانشگاه تهران تحصن داشتیم، جمعی از رفقای نزدیکی که با هم کار می‌کردیم و همه‏شان در طول مدت انقلاب، نام و نشان‌هایی پیدا کردند و بعضی از آنها هم به شهادت رسیدند، با هم می‌نشستیم و در مورد قضایای گوناگون مشورت می‌کردیم. در آن روز، گفتیم بنشینیم برای این موضوع- ورود امام(ره)- یک سازماندهی بکنیم. ساعتی را در عصر یک روز معین کردیم و رفتیم و در اتاقی نشستیم. صحبت از تقسیم مسئولیت‌ها شد. در آنجا گفتم که: مسئولیت من این باشد که چای بدهم! همه تعجب کردند؛ یعنی چه؟ گفتم: بله، من چای درست کردن را خوب بلدم. –چون- عقیده‌ام بر این است که ما می‌خواهیم این مجموعه را با همدیگر اداره کنیم. هر جایش هم که قرار گرفتیم، اگر نتوانستیم کاری انجام بدهیم، خوب است. این روحیه من بوده است. من با این روحیه وارد شدم و بارها به دوستانم می‌گفتم که کسی نیستم که اگر وارد اتاقی شدم، بگویم آن صندلی متعلق به من است و اگر خالی بود، بروم آنجا بنشینم و اگر خالی نبود، قهر کنم و بیرون بروم.گفتن این مطالب شاید چندان آسان نباشد و ممکن است حمل بر چیزهای دیگر شود، اما واقعاً اعتقادم بر این است که برای انقلاب باید این طوری باشیم.[۱]



[۱]. حدیث ولایت، ج ۲، ص ۴۰٫