قانونهای اساسی کشورهای بیداری اسلامی معطوف به اصل ظهور باشد نه به جامعه ی دموکراتیک
متن کامل سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین آقای دکتر میرباقری در بیست و هفتمین «نشست انقلاب اسلامی، مخاطرات امروز و فردا» که توسط موسسه فرهنگی ولاء منتظر(عجل الله فرجه) برگزار گردید را با هم می خوانیم: انشاالله خداومد متعال این محفل را و جمع عزیزان و اساتید را مورد توجه و عنایت امام زمان ارواحنا الفدا […]
متن کامل سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین آقای دکتر میرباقری در بیست و هفتمین «نشست انقلاب اسلامی، مخاطرات امروز و فردا» که توسط موسسه فرهنگی ولاء منتظر(عجل الله فرجه) برگزار گردید را با هم می خوانیم:
انشاالله خداومد متعال این محفل را و جمع عزیزان و اساتید را مورد توجه و عنایت امام زمان ارواحنا الفدا قرار بدهد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
پیشاپیش از همه ی اساتید بزرگواری که وقتشان را می گیرم عذر خواهی می کنم. موضوعی را که فرمودند من به صورت کوتاه مزاحم بشوم نسبت بین انقلاب اسلامی با بیداری اسلامی است. مقدمتا اشاره بکنم که ما یک نیاز بسیار جدی و ضروری داریم و آن تحلیل تئوریک انقلاب اسلامی است ما سخنرانی های تبلیغی و مقالات تبلیغی حتی رساله ها و کتاب هایی که بیشتر جنبه ی تبلیغی نسبت به انقلاب اسلامی دارند فراوان داریم اما نوشته ها و یا گفتگوهای تحلیلی که تحلیل تئوریک از انقلاب بکند و بتواند جایگاه انقلاب اسلامی را در فلسفه ی تاریخ روشن بکند بسیار محدود هستند و یا فاقد یک چنین نگرش های عمیقی هستیم و برنامه ریزی برای آینده انقلاب اسلامی هم به شدت متوقف است بر چنین تحلیل هایی.
نکاتی را که من در این گفتگو تقدیم می کنم نکات جدیدی نیستند و شاید یک جمع بندی باشد ولی نکات تکراریی هستند که مکرر عرض شده است. یک نکته ای را که ما در تحلیل انقلاب اسلامی ما باید به آن توجه داشته باشیم این است که آیا به طور کلی مذهب و به ویژه مقصود ما از مذهب ادیان الهی و توحیدی هستند و دین اسلام می تواند پشتبانه ی تحرکات عظیم و عمیق اجتماعی باشد و یا به طور کلی مذهب و پدیدارهای مذهبی یک امور رو بنایی هستند که هرگاه شما یک جنبشی را یا تحرک اجتماعی را، پدیده ای را در قالب مذهب می بینید
در واقع در پس آن، در عمق آن حادثه یک تحول دیگری دارد اتفاق می افتد خب یک رویکرد در تحلیل های جامعه شناسانه و نگرش های تحلیلی و تاریخی این است که مذهب نمی تواند و ادیان نمی توانند عامل تحرکات حقیقی اجتماعی باشند و هر کجا شما یک انقلاب به ظاهر مذهبی می بینید یک تحولی در حوزه ی اقتصادی یا سیار حوزه ها مثل حوزه ی فرهنگ و سیاست دارد اتفاق می افتد که بروز در قالب یک جوشش مذهبی می کند فرض کنید بر اساس ماتویالیسم مذهبی- تاریخی اگر شما بخواهید انقلاب های مذهبی را تحلیل کنید حتما این انقلاب های مذهبی ناشی از یک دگرگونی در حوزه ی روابط تولیدی هستند که آن دگرگونی در حوزه روابط تولیدی منتهی می شود به یک تحولاتی در رو بناهای اجتماعی که یکی از رو بناهای اجتماعی هم مذهب و نمودار های مذهبی است.
خب طبیعی است که این تحلیل مورد پذیرش معارف دینی نیست و ما نمی توانیم بپذیریم که دین روبنای نسبت به یک امر دیگری باشد و امر دیگری است که دین را می سازد بلکه بر عکس، دین است که بنیان اصلی تکامل تاریخ هست و تکامل تاریخ حقیقتا بر محور حضور ادیان الهی و تحقق ادیان الهی در جوامع بشری واقع می شوند خب اگر با این رویکرد ما به سراغ انقلاب اسلامی بیاییم و بخواهیم انقلاب اسلامی را تحلیل کنیم، انقلاب اسلامی یک جوشش عمیق، از لایه های عمیق فطرت انسان ها است که در یک جامعه ای اتفاق افتاده است، در یک نقطه ی جغرافیایی اتفاق افتاده که نقطه ی ظهور مذهب حق است یعنی برایند همه ی ادیان الهی منتهی می شود به اسلام و مکتب اهل بیت و این انقلاب اسلامی، انقلاب بر آمده از مکتب اهل بیت علیهم السلام هست.
این انقلاب اگر بخواهد تحلیل بشود ممکن است کسی این انقلاب را یک انقلاب محدود تفسیر بکند و بگوید یک انقلابی است در مقیاس عدالت خواهی اجتماعی در مقیاس مبارزه با استبداد در مقیاس مبارزه با استعمار و استسمار خب طبیعی است اینها از آثار انقلاب اسلامی هستند یعنی انقلاب اسلامی بی شک با ظلم مضائفی که در جامعه وجود داشته مبارزه می کرده بی شک با پدیده ی استعمار و استسمار مبارزه می کرده ولی آیا واقعا حقیقت این انقلاب مبارزه ی با یک نظام استبدادی بوده و ظرفیتی که انقلاب داشته و جوششی که در انقلاب اسلامی اتفاق افتاده جوشش مبارزه با یک نظام استبدادی بوده و بیش از این ظرفیتی در انقلاب اسلامی نیست یا حداکثر مبارزه ی با استعمار اقتصادی و سیاسی و فرهنگی بوده و می خواسته دست های استعمار را در حوزه ی جغرافیایی ملی ما قطع بکند.
اینها تحلیل هایی است که وجود دارد راجع به انقلاب اسلامی این یک نکته و آیا این انقلاب ها و جوششی که شما در جامعه ی ما می بینید که اتفاق افتاده و یک سابقه ی تاریخی هم دارد آیا این جوشش یک جوششی بر محور دموکراسی خواهی و یا بر محور مطالبه ی یک عدالت ناشی از مکتب رفاه هست؟ یک جوششی است که مطالبه ی یک جامعه ی بی طبقه می کند یعنی آنچه مقصد این حرکت است رسیدن به یک جامعه ی بی طبقه است یا نه چیز دیگری را این جوشش دنبال می کند؟ عنایت دارید که همیشه انقلاب های اجتماعی وقتی اتفاق می افتند که بین انتظارات و مطالبات اجتماعی و ساختارها ناهماهنگی پیدا می شود هرگاه ظرفیت مطالبات اجتماعی از ساختارهای اجتماعی عبور کرد این موجب یک انقلاب و دگرگونی در ساختارهای اجتماعی می شود.
پس عمیق ترین لایه ی انقلاب عبارت است از یک تحول درونی در عمق روح جامعه و حالا به تعبیر دیگری در روح جمعی که این تحولی که در عمق روح اجتماعی واقع می شود ارتقاء ظرفیتی که ایجاد می کند ارتقاء مطالبه ای که ایجاد می کند دیگر در قالب ساختارهای موجود اجتماعی نمی گنجد یعنی فرض کنید اگر ساختارهای سیاسی یک جمعه پاسخگو به مطالبات اجتماعی نبود و یا ساختارهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی طبیعتا این منتهی به یک انقلاب برای بر هم ریختن این ساختارهای اجتماعی می شود حالا سؤال این است آن چیزی که تبدیل شده به یک مبارزه و طبیعتا ساختارهای سیاسی کشور ما را تغییر داده است و تا مرز تغییر قانون اساسی و نهاد های اجتماعی پیش رفته است آیا واقعا مطالبات مادی بوده؟
یعنی اشتداد نسبت به دنیا و شدت روانی نسبت به دنیا و مطالبه ی آن آرمان های مادی بوده که منجر شده به انقلاب اجتماعی به عنوان مثال عرض می کنم اگر یک جامعه ای دنبال دموکراسی هم باشد ممکن است با نظام های سلطنتی هم در بیوفتد یعنی پی جویی دموکراسی هم منتهی است به مبارزه ی با نظام های استبدادی و یا سلطنتی می شود ولی آیا واقعا آنچه در درون جامعه ما اتفاق افتاده و در عمق جامعه ی ما اتفاق افتاده دموکراسی خواهی بوده؟ آیا مطالبه ی عدالت اقتصادی مکتب رفاه بوده؟ یعنی ظلم اقتصادی و نگرانی از این ظلم اقتصادی منتهی شده به یک، آن هم ظلم اقتصادی به معنی خروج از مکتب عدالت رفاه، این منتهی شده به یک انقلاب؟ یا نه آنچه در عمق انقلاب اسلامی اتفاق افتاده یک مطالبه ی برتری است یعنی به طور کلی عبور از آرمان های تجدد و آرمان های شیطنت آمیز تمدن مدرن هست که تبدیل به انقلاب اسلامی شده است یا نه در دل همان آرمان خواهی دنیای مدرن هست که دارد یک تحولی در این سوی جهان اتفاق می افتد به تعبیر دیگر انقلاب اسلامی دست جریان تجدد در جهان هست که ساختارهای سنتی را به اصطلاح خودشان تغییر داده است و یا نه یک جوششی است در مقابل جریان تجدد در جهان؟
این را من مکرر تقدیم کردم که انقلاب اسلامی حقیقتا تنها انقلابی است که شما بعد از رنسانس در دنیای شرق دارید و کاملا مقابل آن حرکت است یعنی ایدئولوژی انقلاب اسلامی دقیقا مقابل ایدئولوژی مدرنیته است یکی از مسائل مهم دنیای اسلام مواجهه ی بین اسلام و جریان تجدد هست که این مواجهه یک مواجهه ی بسیار جدی است و سر آغاز نفوذ جریان تجدد در دنیای اسلام می بینیم این مواجه اتفاق افتاده است در این مواجه دو تا جریان اصلی شما مشاهده می کنید یک جریان، جریان تحول خواهانی هستند که تحول خواه سکولار ازشان یاد می کنیم.
یعنی دنبال ایجاد جریان تجدد در دنیای اسلام و عرفی سازی دین به نفع جریان تجدد هستند یعنی می خواهند مذهب و گرایش های مذهبی و همه ی سنت های موجود در جامعه را به نفع جریان تجدد تغییر بدهند این یک جریان هست که شما افرادی مثل میرزا مرکب خان را ببینید حرفشان همین بوده است دیگر آنهایی که می گفتند از مغز سر ما تا نوک پای ما باید غربی بشود در واقع دنبال یک تحول همه جانبه به نفع جریان تجدد بودند که در فرآیند این تحول مذهب هم تغییر می کند و دینداری هم متحول می شود و یک دینداری حداقلی و یک دینداری متناسب با تجدد به وجود می آید یک دینداریی که یک معنویت مبهم حداقلی است و هیچ مقاومتی در مقابل ساختارهای مدرنه نمی کند.
یک چنین دین داریی در جامعه باقی می ماند خب این یک جریان بوده که این جریان ادامه دارد و هنوز هم در دنیای اسلام هست و هنوز هم جریان هایی هستند که تحول در دنیای اسلام را به نفع تجدد دنبال می کنند و همین را یک حرکت رو به انجام و دارای یک آینده ی روشن می دانند نقطه ی مقابلش یک جریان دومی است که تحول خواه بودند اما تحول خواهی مذهبی محور تحول خواهی آنها بوده شما در درون کشور خود ما اگر دنبال بکنید از آغاز نفوذ غرب که اول تکنولوژی غربی آمده بعد دانش و فنون غربی آمده دارالفنون ها و دانشگاه ها آمدند بعد هم لایه های عمیق ترش که تحولات بنیادی و سیاسی و فرهنگی در جامعه اتفاق افتاده است شما از همان آغاز اگر ببینید دو تا جریان فعال در مقابل نفوذ دنیای غرب وجود داشته است یک جریان سکولار ها بودند یکی جریان های مذهبی بودند و این دو هر دو تحول را دنبال می کردند اما یکی بر محور اندیشه ی اسلام، بر محور جریان آرمانی اسلام که جامعه ی عصر ظهور هست و یکی هم بر محور اندیشه های مدرن و کاملا هم با هم متفاوت عمل می کردند.
فرض به عنوان مثال عرض می کنم شما در تحولی که در دوران مشروطه اتفاق افتاده است را اگر دنبال بکنید در واقع مشروطه خواهی به آن شکلی که از غرب آمد یک نوع تحولی بود که در جامعه ی ما به نفع جریان تجدد می خواست ایجاد بشود که استبداد را مشروط می کردند به مجلس و آرای ملت بعد هم در قدم بعد جمهوری یعنی سیر حرکتشان از استبداد به مشروطه و از مشروطه به جمهوری بود تحول خواهان مذهبی هم سیر تحولشان از استبداد به مشروطه ی مشروعه است و از مشروطه ی مشروعه به جمهوری اسلامی. اصلا دو تا سیر است و شما این سیر را کاملا جهتش را می بینید در تحول خواهان مذهبی و این هم هست که شما حتی من به نظرم می آید این نکته ی قابل تأملی است حتی شما می بینید جریان های مذهبی در سر دو راه هیچ وقت از جریان های سکولار حمایت های جدی نکردند و نباید هم حمایت های جدی می کردند.
من گاهی در دفاع از بعضی موضع گیری های جریان مذهبی و روحانیون مبارز همین را عرض کردم که مثلا شما ببینید در دوران مبارزاتی که در دوره ی مشروطه و بعد از مشروطه اتفاق افتاده روحانیت هیچ وقت پشت سر سکولارها و ملی مذهبی ها به اصطلاح خودشان سکولارهای تمامیت خواه چه سکولارهای میانه رو مثل ملی مذهبی ها قرار نگرفته و از آنها حمایت جدی نکرده و این از زاویه ی نگرش فلسفی تاریخی کاملا یک حرکت حق و سوایی هم بود یعنی کاملا این حرکت یک حرکت قابل دفاع است ما به هیچ وجه نباید در تحولاتی که دنبال می کردیم می افتادیم در دام جمهوریت اگر ما در دام جمهوریت می افتادیم معنی اش این بوده که نظام غربی توانسته است بنیادهای سیاسی جامعه را به نفع خودش دگرگون بکند لذا شما می بینید خیلی وقت ها جریان های مذهبی آنجایی که کار امر دائر می شد بین مثلا یک مبارزه ی حزبی کمونیستی مثل احزاب کمونیستی که در کشور ما مثل حزب توده هیچ وقت از آن مبارزات دفاع نمی کردند ولو اینکه متهم می شدند به تحجر همچنین از مبارزات تا فرجامی که در مسیر ایجاد دموکراسی، دموکراسی غربی بوده از آن هم دفاع نمی کردند ولی عرض کردم باز هم متهم می شدند.
یکی از نقاط اصلی درگیری روشنفکران سکولار با روحانیت همین جا است که چرا از این مبارزات دفاع نمی کردند و واقعا این کار، کار به حقی بود یعنی در مبارزه ی بین جریان تجدد و اسلام ما به هیچ وجه نباید به تعمیق مناسبات جریان تجدد کمک بکنیم چون اگر به آن مناسبات کمک کنیم دیگر امکان عبور به سمت حکومت دینی فراهم نمی شود من حتی با صراحت گفتم و تأکید می کنم که اگر مصدق در این کشور پیروز می شد به هیچ مجه انقلاب اسلامی اتفاق نمی افتاد و آن موضع گیری استراتژیک روحانیت در آن جایی که مصدق موضع خودش را تغییر داد به نظر من صد در صد به نفع اسلام بوده در یک نگرش فلسفی تاریخی ولو اینکه تا به حال طرف ملی ها مذهبی ها مخالف این هستند ولی به نظر من یک جریان صد در صد خوبی بوده نکته ی اصلی اش هم این است که اگر ما در آن مسیر حرکت می کردیم و به سمت جمهوری حرکت می کردیم قطعا عبور از یک جمهوری سکولار به طرف انقلاب اسلامی بسیار دشوار تر از سلطنت مشروطه به سمت انقلاب اسلامی بود.
یعنی معبر ما از استبداد به مشروطه حالا تعبیر استبداد هم اصلا در فلسفه ی سیاسی آنها است از سلطنت به مشروطه مشروعه و از مشروطه ی مشروعه به جمهوری اسلامی و پایانش هم حکومت اسلامی است، الی یا حال عنایت بکنید ما یک مواجه ی جدی با تمدن غرب داشتیم و در این مواجه ی جدی جریان مذهبی دنبال این بوده است که یک مسیر دیگری را برای تکامل اجتماعی و تحولات اجتماعی تعریف بکند انقلاب اسلامی نقطه ی اوج درگیری جریان تحول خواه مذهبی، جریان اسلام خواهی با جریان تجدد است یعنی اساس درگیری انقلاب اسلامی درگیری بین حق و باطل آن هم در مقیاس جامعه ی جهانی، آن هم در مقیاس تمدنی است یک انقلابی است به دنبال ایجاد یک تحول عمیق همه جانبه ی در جهان بر علیه جریان تجدد است.
این مطلب را ممکن است یک موقعی مشکل بود گفتنش الان کاملا حرف واضح قابل قبولی است که اگر ما یک بار بگوییم هر یک باری که ما بگوییم ده بار جبهه ی مخالف ما می گویند که انقلاب اسلامی یک جریان ضد تجدد هست، یک جریان ضد تمدن غرب و تمدن بعد از رنوناس است خب اگر انقلاب اسلامی را اینجور تحلیل کردید یعنی اولا گفتید که مذهب یک امر روبنایی نیست بلکه یکی از ارکان جامعه ی مؤمنین دیانت و مذهب است بلکه محور جامعه ی مؤمنین است و دین که نجلی ولایت حق است بنیان جامعه ی ایمانی است این دین می تواند محور تحولات عظیم اجتماعی قرار بگیرد و می تواند تبدیل بشود به یک جوشش عظیم اجتماعی و ایجاد یک دگرگونی همه جانبه بکند.
اگر این مطلب را پذیرفتید انقلاب اسلامی را طبیعتاً بر این مبنا می تواند یک جوشش عمیق مذهبی بدانید که از لایه های عمیق فطرت انسانی بر علیه جریان تمدن مادی و شیطنت هایی است به خصوص شیطنت هایی که در دوره ی تجدد اتفاق افتاده است. خب این حرکت از مرزهای خودش عبور کرده است یعنی ما دیگر از این دوران گذشته ایم که آیا انقلاب اسلامی ظرفیت صدور از مرزهای جغرافیایی خودش را دارد یا ندارد یک موقعی این موضع بحث و نزاع امام بوده، امام با قاطعیت می فرمودند ما انقلاب خودمان را صادر می کنیم و خیلی ها هم می گفتند نه خوب است و نه مطلوب است و نه وظیفه ی ما است، ما باید به فکر کشور خودمان باشیم امام با هوشیاری می دانستند که این یک موج عظیم جهانی است که جامعه ی جهانی را به سمت عصر ظهور حرکت می دهد و معبر ما است از جریان تجدد و بتپرستی مدرن است.
اگر انقلاب اسلامی را اینجور تحلیل کنیم قاعدتا یعنی به تعبیری ما نگوییم یک تحول خواهی سکولار در پوشش مذهب است خیلی ها تحلیلشان این بود از انقلاب اسلامی می گفتند مردم دموکراسی می خواهند روحانیت آن را مصادره کرده و سر یک پیچ ما روحانیت را از سر راه انقلاب پیاده می کنیم انقلاب را دست می گیریم می رویم ملی مذهبی ها همین فکر را می کردند جریان های غیر مذهبی، مارکسیست ها دقیقا همین تفکر را داشتند و همین را می گفتند، می گفتند انقلاب اصلش انقلاب مارکسیستی است انقلابی است که به دنبال رسیدن به یک جامعه ی بی طرفه است و روحانیت سوء استفاده دارد می کند سر یک جایی روحانیت را از قطار انقلاب پیاده می کنیم و همه ی درگیریشان هم همین بوده با جریان مذهبی ها.
اگر بپذیریم انقلاب اسلامی یک جوشش عمیق مذهبی است و به دنبال عدالت خواهی و معنویت خواهی اسلامی است یعنی عدالت معنوی را می خواهد و به دنبال این امر هست و بپذیریم که ظرفیت انقلاب اسلامی هم فراتر از ظرفیت یک جغرافیا است به نظر من عرض کردم این ها از واضحات انقلاب اسلامی است امروزه یعنی اگر مثلا سال ۵۸ آغاز عبور انقلاب اسلامی از مرزهای خودش با اشغال لانه ی جاسوسی که از مقیاس ملی وارد مقیاس جهانی شد انقلاب اسلامی ممکن بود دشوار باشد و عده ای بگویند این راه رفتنی نیست، شدنی نیست و مصلحت ما هم نیست و ما نباید سرمایه گذاری در این مسیر بکنیم ولی واقعیت این است که این ظرفیت را انقلاب اسلامی داشته از مرزهای خودش عبور کرده و فروپاشی شوروی مستند به عبور انقلاب اسلامی از مرزهای خودش است و ورود به جامعه ی جهانی است و بعد هم مرحله ی بعدی هم درگیری تمام عیار با ایدئولوژی غالب در دنیای مدرن یعنی لیبرالیسم است و الان هم این جزء واضحاتی است.
حرف ما نیست که انقلاب اسلامی وارد فضای درگیری تمدنی با دنیای مدرن شده یعنی به طور کلی بنیادهای تمدن های غرب و ایدئولوژی تمدن غرب را در معرض خطر قرار داده است شما اگر برای تمدن غرب سه لایه قائل باشید مرحله ی تکنولوژی، فناوری، محصولات، مظاهر این تمدن و مظاهر خیابانی و شهری این تمدن و یک لایه، لایه ی عقلانیت سکولار و لایه ی سوم ایدئولوژی مدرنیته یعنی ایدئولوژی مادی بدانید که در محور ایمانیزم شکل گرفته همه ی این لایه ها موضوع چالش با انقلاب اسلامی است انقلاب اسلامی فقط با یکی از این لایه ها درگیر نیست با همه ی این لایه ها یعنی دنبال ایجاد یک تمدن جدید بر بنیه های جدید است نمی خواهد مدرنیته را اسلامی بکند دنبال اسلامی کردن مدرنیته نیست دنبال ایجاد یک تمدن جدید است.
ممکن است در درون خود انقلاب اسلامی عده ای باشند که بگویند انقلاب اسلامی دنبال ایجاد یک کدرنیته ی اسلامی است ترکیب بین جریان تجدد و اسلام هست همین را هم به عنوان آرمان انقلاب اسلامی تعریف کنند و بگویند ژاپن اسلامی است ولی غربی ها خوب می فهمند که این نیست آن هایی که بحث جنگ تمدن ها را مطرح می کنند برخورد تمدن ها را مطرح می کنند آنها خوب می فهمند که این انقلاب یک امر عظیمی است من پیشنهاد می دهم به دوستان که روی این بیشتر دقت بشود هراس دشمن از انقلاب اسلامی، جریان تجدد که خودش را یک جریان مهیمن بر جهان می دانست و اعتقادش بر این بود که از دوران مذهب عبور کرده به یک نقطه ای می رسد که همه ی چالش های آینده ی خودش را، چالش های مذهبی تعریف بکند بگوید درگیری با لبه های خونین و لبه ی اصلی درگیری ها در جهان، لبه ی برخورد تمدن اسلام و جریان تجدد است این معنی اش این است که او درکش از انقلاب اسلامی یک درک عمیق تری است و می فهمد که این انقلاب اسلامی یک انقلاب مبتنی بر انگیزه های مادی و در جهت حق آن انگیزه ها نیست یک جریان دیگری است.
اینکه الان شما اجماع جریان جهانی را بر علیه ما می بینید یعنی همه جا غربی ها دستشان با هم است چه آن موقعی که شوروی بزرگ بود که الان که شوروی رفته و روسیه آمده آنجایی که نقطه ی اساسی است بر علیه ما اجماع می کنند نقطه اش همین است که احساس می کنند این حرکت از جنس حرکت آنها نیست یعنی آن اتفاقی که در چین دارد می افتد از جنس همین جریان تجدد است یعنی می خواهد سهم تأثیر خودش را در مبارزه ی جهانی در فرآیند مدرن سازی در فرآیند ایجاد یک دنیای جدید بر محور ایدئولوژی مادی تغییر بدهد می خواهد سهم تأثیر خودش را بالا ببرد سهم تأثیر اقتصادی خودش، سیاسی خودش و فرهنگی خودش را در جهان افزایش بدهد ولی انقلاب اسلامی از این جنس نیست یعنی نمی خواهد در همین مسیر موازنه را به نسبت تغییر بدهد به نفع خودش بلکه می خواهد کل مسیر جامعه ی جهانی را تغییر بدهد ایدئولوژی جدید را پیش روی جامعه ی جهانی گذاشته.
اگر شما تحلیلتان از جامعه ی اسلامی این باشد و حقیر تحلیلم این است و دلایل بسیار هم داریم و فکر می کنم اصلا این بحث ها هم الان بیشتر ما هستیم که گرفتارش هستیم دشمن ما آن طرف از این مسائل عبور کرده است وقتی در سال فروپاشی شوروی هانگتین تن نظر برخورد تمدن ها در سال دو هزار و یک مطرح کرد معنی اش این بود که فروپاشی شوروی مستند است به انقلاب مذهبی می دانست و می دانست مرحله ی بعدی درگیری این انقلاب با مدرنیته درگیری با لیبرادموکراسی است لذا این پیش دستی را پیشنهاد کرد حالا چه ما بخواهیم و چه نخواهیم آن ها فهمیدند و این جریان درگیری را بهش دامن می زنند و پیش می برند و این درگیری هم در حال پیشرفت است چالش های کنونی سرمایه داری غرب در حوزه ی اقتصاد ناشی از همین جنگ است به نظر من تحلیل فکویاما تحلیل بسیار دقیق بود که شکست ایدئولوژی غرب است که منتهی به بحران اقتصادی شده یعنی لایه های بنیادین تمدن غرب دارد مورد چالش در جهان قرار می گیرد ظهورش در بحران اقتصادی است.
حالا عنایت بکنید اگر شما انقلاب اسلامی را در این مقیاس ببینید یعنی یک جوشش عظیم معنوی است از کانون تشیع به عصر ظهور که عصری است که درش همه ی لایه های تمدنی دست خوش دگرگونی می شوند و دیگر شما اثری از جریان تجدد نمی بینید یعنی عبور کامل از فضای تجدد هیچ چیزش را نمی بینید، نه این تکنولوژی هست، نه این دانش هست به نظر من، نه این عقلانیت هست اینها عقلانیت برآمده از ایدئولوژی مدرنیته است نه این مظاهر تمدنی هست یک جریان دیگری است اگر شما انقلاب اسلامی را یک چنین جوششی ببینید و معتقد باشید این جوشش، جوشش روبنایی نیست جوشش عمیق است و ظرفیت تبدیل شدن به یک حرکت عظیم جهانی را دارد می تواند تبدیل بشود به یک جوششی در لایه ی اول، در لایه ی دنیای اسلام بعد به یک جریان معنویت در کل جامعه ی جهانی و یک چالش عظیم در مقابل جریان لائیسم در جهان ایجاد بکند اگر این را گفتید بعد تحلیلتان از انقلاب منطقه می تواند درست باشد.
بعد یک سؤال در پیش روی شما است آیا واقعا انقلاب های منطقه آنچه که در عمق جوامعشان دارد می گذرد دموکراسی خواهی است؟ یعنی می خواهند از سلطنت نظام های استبدادی عبور بکنند؟ موضوع چالش چیست؟ یا موضوع چالش انقلاب های منطقه چالش با جریان تجدد است من معتقد هستم که انقلاب های منطقه عمقش مبارزه با جریان تجدد است یعنی جریان لیبرادموکراسی وقتی به منطقه می رسد تبدیل می شود به همین نظام استبدادی، تردید نکنید یعنی الان مگر سرمایه داری غرب و نظام سلطه ی غربی یکی از نظام های استبدادی مثل عربستان دفاع نمی کند؟ درگیری که الان در جامعه ی جهانی دارد اتفاق می افتد چی هست؟
من تحلیلم این است که لبه ی تیز این مقابله، مقابله ی با جهان تجدد است و غرب هم خب این را می فهمد البته این نکته را باید توجه بشود که آنچه در این جریان وجود دارد این است که یک جریان خالصی است مثل خود انقلاب اسلامی است یعنی جریان هایی که در انقلاب اسلامی حضور داشتند کمونیست ها بودند، ملی مذهبی ها بودند، سکولارهای تندرو همشان بودند و همه هم می خواستند انقلاب اسلامی را به نفع جریان سکولاریسم حالا یا شرقی و یا غربی مصادره بکنند الان هم در درون انقلاب های اسلامی این اتفاق دارد می افتد یعنی اینجور نیست که آنها یک انقلاب خالص اسلامی باشند ولی عمیق ترین لایه ی این انقلاب لایه ی اسلامی است.
اگر ما این انقلاب را اینجور تحلیل کردیم تهدیداتی که این انقلاب را تهدید می کنند و آسیب های این انقلاب چه چیزهایی هستند من به نظرم می آید مکرر هم گفتم مهمترین دشمن نهضت های اسلامی سکولاریسم است یعنی سکولاریسم های دنیای اسلام اصلی ترین دشمنان انقلاب اسلامی هستند یعنی جریانی مثل ترکیه، جریان اردقان خیلی که جریان خوبی باشد مثل نهضت آزادی است که نیست و نهضت آزادی مال قبل از انقلاب اسلامی خوب است ولی بعد از انقلاب اسلامی مانع انقلاب اسلامی است یعنی به هیچ وجه شما دیگر نمی توانید با قواعد حزبی آنها انقلاب اسلامی را اداره بکنید آنها مانع تکامل انقلاب اسلامی هستند.
الان هم مهم ترین جریانی که غرب دارد شبکه سازی می کند دو تا جریان هست در مقابل انقلاب اسلامی یکی جریان تهجر است یکی جریان انفعال، جریان انفعال جریانی سکولاریسم های میانه رو هستند جریان تهجر جریان های سلفی گری و وهابیگری و جریان های تکفیری هستند این دو تا جریان را غرب دارد سرمایه گذاری می کند و می خواهد نهضت های اسلامی را به دست این دو تا بدهد الان آنچه در مصر دارد اتفاق می افتد گاهی همین هست یعنی از یک سو سلفی ها دارند فعال می شوند از یک سو سکولاریسم های میانه رو و دنبال این هستند که این انقلاب های اسلامی را یا ببرند به سمتی که درش هیچ گونه تحول خواهی جدی نیست یک تهجر خواهی محض است و یا ببرند به سمتی که تحول خواهی ها به سمت جریان تجدد هست این مهم ترین آفتی است و اتفاقا این دو تا جریان که کاملا دو قطب دنیای اسلام هستند.
یکی جریان سکولاریسم ها و یکی جریان تحجر، در جریان منطقه ای در خاورمیانه الان دست به دست هم داده است الان شما عربستان را در کنار ترکیه می بینید و ترکیه را کنار عربستان، ترکیه نمی آید کنار انقلاب اسلامی قرار بگیرد چرا؟ یعنی جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی واقعا در نگاه به آینده و افق های آینده از عربستان عقب تر است؟ در کدام شاخص شما می توانید بگویید عربستان از ما جلوتر است و پیشرفته تر است؟ و چرا اینها با هم همراه می شوند؟ به خاطر اینکه این دو جریان در درون اسلام و دنیای اسلام مقابل جنبش های حقیقی اسلامی هستند یعنی یکی اسلام آمریکایی است آن یکی هم به یک قرائت دیگری اسلام آمریکایی است.
شما می دانید ریگان بعد از اینکه انقلاب اسلامی از مرزهای خودش عبور کرد آمده با عربستان قرار داد بسته برای گسترش اسلام در جهان به قرائت سلفی گری و تا چند سال قبل بیش از ۸۰ میلیارد دلارعربستان هزینه کرده بود برای این که نماینده ی ریگان یک مقایسه ای کرده بود در نوشته اش که شوروی در طول ۷۱ سال برای گسترش ایدئولوژی مارکسیست در بیرون مرزهای شوروی هفت هزار دلار هزینه کرده و برای عربستان ۸۰ و چند میلیارد دلار در طول ۲۰ سال ببینید بنابراین هر دو قرائت اسلام آمریکایی هستند هم قرائت سلفی گری از نوع طالبانیزمش آن هم یک نوع قرائت آمریکایی است که آمریکا بهش دامن می زند تا آن را بسط بدهد یکی هم قرائت سکولار ها از اسلام قرائت آمریکایی است و به تعبیر دیگر هر دو قرائت نمی توانند یک تمدن در مقابل تمدن غرب بسازند یعنی به هیچ وجه طالبانیزم توانایی ایجاد یک تمدن ندارد و به هیچ وجه سکولاریسم های مذهبی هم انگیزه ی ایجاد یک تمدن رغیب ندارند حداکثر می خواهند مدرنیته را در بعضی جاها اسلامی بکنند بنیان هایش را قبول بکنند دموکراسی و لیبرالیسم همه اش را قبول می کنند بعد می خواهند حداکثر یک اصول اخلاقی را یک جاهایی تعبیه کنند می خواهند یک جاهایی ژاپن اسلامی ایجاد بکنند اسلامی هم که می گویند یک روکش های اسلامی داشته باشد.
بنابراین این دو جریان الان مخاطره آمیز ترین جریان دنیای اسلام علیه انقلاب اسلامی و بر علیه بیداری اسلامی در منطقه هستند و دنبال مصادره هستند پس ببینید اگر ما می گوییم انقلاب اسلامی ظرفیت جهانی شدن دارد و می تواند جهانی بشود و همین هست که تبدیل شده است به بیداری اسلامی و جوشش های منطقه معنی اش این نیست که ناخالصی در این جریان ها نیست و یا معنی اش این نیست که جریان های رقیب دنبال این نیستند که این انقلاب را مهار بکنند حتی خیلی جاها هم من به نظرم می آید با ایجاد بازی های سیاسی و یک نوع انقلاب های مصنوعی این کارها را انجام می دهند.
اگر در ترکیه هم این کار ها را نکردند همان شبی که اردوغان مقابل نخست وزیر اسرائیل موضع گرفت من پای تلویزیون گفتم این بازی است می خواهند قهرمان بازی درست کنند می خواهند رغیب برای جمهوری اسلامی درست کنند و این کار را هم کردند یعنی اردوغان شد یک قهرمان ملی و این ساده انگاری است که ما بگوییم این کارها را داشت و الان دیگر نمی کنند الان هم جریان هایی که در مصر می گذرد به نظر من همین است می خواهند یک جریان سکولاریسم مذهبی بیاورند سر کار و طبیعتا با یک انقلاب های مصنوعی که انگیزه های اجتماعی را پشت سرش قرار بدهند.
بنابراین این مخاطرات سر راه بیداری منطقه هست و هم جریان های سکولاریسم، هم جریان های سلفی و تکفیری دنبال مصادره ی او هستند یکی دنبال ایجاد از نوع طالبانیزم در این کشور است یکی هم از نوع ترکیه و هر دوشان هم مخالف این هستند که یک تحول و دگرگونی عمیقی اتفاق بیوفتد و یک تمدن جدید شکل بگیرد یک نظام جدیدی شکل بگیرد و تمام تلاش خودشان را هم می کنند برای ایجاد تفرقه های مذهبی، تفرقه های قومی و مهم ترینش را عرض کردم برای شبکه سازی از دو جریان تهجر و انفعال در دنیای اسلامکه دو لبه ی قیچی هستند که اسلام حقیق را هر دو می خواهند قیچی کنند.
خدا رحمت کند شهید مطهری می گفتند سرمایه داری و کمونیسم دو تیغه ی یک قیچی هستند که اسلام را قیچی می کنند یعنی هر دو، دو قطب ایدئولوژی برآمده از تجدد هستند حقیقت این است که این دو جریانی که در دنیای اسلام شکل گرفته یکی جریان سلفی گری و تهجر و یکی هم جریان ملی مذهبی ها یا جریان سکولاریسم مذهبی های میانه رو که مبارزه با مذهب به طور کلی نمی کنند بگویند مذهب نباشد ولی سهمی هم برای مذهب در ساختار کلان و حتی قوانین عرفی و قوانین عادی جامعه هم قائل نیستند حاضر نیستند مذهبی بشود نظام ها.
این دو تا جریان، جریان های اساسی هستند که ما با آنها درگیر هستیم بنابراین من به نظرم می آید ما الان در این مرحله از انقلاب اسلامی ۱٫ به شدت محتاج نقد غرب هستیم و اینکه نشان بدهیم آرمان های غربی کفاف این این انقلاب ها را نمی دهند و پاسخگوی نیازمداری این انقلاب ها نیستند و شفاف سازی بکنیم که همه ی بحران های کنونی جهان ناشی از جریان تجدد است همین امروز یک آماری می خواندم جنگ اول و دوم جهانی با قتل عام ها و ایجاد قحطی های مصنوعی و یا قحطی هایی که در اثر این جنگ پیش آمد قحطی های طبیعی ۱۸۷ میلیون کشته دادیم این را مقایسه کنید با همه ی جنگ های تاریخ خب جنگ را کی به راه انداخت؟ مسلمان ها بودند؟ مذهبی ها بودند؟ یا نه همین جریان تجدد بودند؟ تجدد خواهان بودند؟
و تازه جنگ سومی که در راه است بعد از جنگ دوم جهانی از این ها بسیار عظیم تر خواهد بود فاجعه ی آن را هم باز همین جریان رقم خواهد زد بنابراین من معتقد هستم ما به شدت محتاج به نقد غرب هستیم ما به شدت باید متوجه باشیم از انقلاب های ساختگی عبور بکنیم باید متوجه باشیم از جریان سکولاریسم در دنیای اسلام از جریان تهجر حتما عبور بکنیم باید سعی بکنیم در لایه های ناخالصی که در هویت دنیای اسلام وارد شده یعنی ناسیونالیسم عرب و غیر عرب و از جمله ناسیونالیسم ایرانی در ایران به شدت باید پرهیز کنیم و نگذاریم این هویت، هویت غالب بشود.
کاری که دارد اتفاق می افتد در خود ایران هم من تعجب می کنم گاهی سرود های زمان رضاخان در این تلویزیون جمهوری اسلامی به خوبی خوانده می شود سرود های رضا خانی که سر صف در مدرسه ها می خواندند در صدا و سیمای جمهوری اسلامی مکرر خوانده می شود یعنی تکیه بر هویت ناسیونالیستی ملت ایران. من نمی گویم روی این هویت خط بکشید ولی قطعا هویت محوری نباید بشود ظرفیت مقابل با جریان تجدد در ناسیونالیسم ایرانی یا عربی نیست یعنی تمدنی که نمادش تخت جمشید است به هیچ وجه با تمدن مدرن نمی تواند مقابله بکند اگر تمدنی بتواند با این تمدن مقابله بکند تمدنی است که نمادش کعبه و کربلا است نه نمادش تخت جمشید است نمی توان با چند تا سنگ پاره ی مال دو هزار سال قبل با تکنولوژی امروز مبارزه کرد و چیزی نیست که ما بتوانیم تکیه گاه خودمان قرار بدهیم ناسیونالیسم عربی هم همین طور است و همچنین هویت غربی که کشور ها به ما پیدا کردند و بعد از حقوق تجدد یک لایه هایی از هویت اجتماعی ما هویت غربی است یعنی ناخود آگاه غربی زندگی می کنیم ناخودآگاه غربی می اندیشیم و همان ها را قبول داریم.
من البته در این حد قبول ندارم، یک آقایی می فرمود اگر این مرکب خان ها زنده می شدند امروز چقدر خوشحال می شدند آن موقع می گفتند ما باید از مغز سر تا نوک پا غربی بشیم پاشند یک نگاهی بکنند ببینند شهر قم را ببینند، برج های قم را ببینند، رفت و آمدهای خیابانی را ببینند، فروشگاه های زنجیره ای را ببینند و غیره و ذلک واقعا باید دید که ما چنین شده ایم البته عرض کردم من این را قبول ندارم به خاطر اینکه این تحلیل عمیق نیست پایه های عمیق جامعهی ایران لایه ی اسلامی است و غرب همین را نتوانسته تسخیر بکند و نتوانسته شعله های انقلاب اسلامی را خاموش بکند به هر حال ببینید یک بخشی از هویت ما را همین هویت غربی مان، هویت تمدن مدرن می سازد که نفوذ کرده در دنیای اسلام و در سبک زنده ی ما پیش رفته است و ما به شدت باید مواظب باشیم که این ناخالصی ها تبدیل به جریان های اصلی در بیداری های اسلامی نشوند بی شک اگر غفلت کنیم ممکن است جریان های نو ظهور و جریان های تجدد خواه بیایند و نهضت بیداری اسلامی را مصادره بکنند که این ها مخاطرات بیداری اسلامی است به هر حال جمع بندی کنم وقتم تمام شده است.
من به نظرم می آید ما خلأ تئوریک در تحلیل انقلاب اسلامی و آینده ی انقلاب اسلامی کم داریم شما ببینید مارکسیست ها چقدر کتاب نوشتند که انقلاب اکتبر را یا انقلاب مائو را تحلیل تئوریک مبتنی بر ماتالیزم تاریخی بکنند عرض کردم ما کتاب ترویجی برای انقلاب اسلامی زیاد داریم اما کتابی که یک تحلیل تئوریک مبتنی بر فلسفه تاریخ بکند و این را واقعا باز بکند که انقلاب اسلامی یک حقیقتی بود که از عالم غیب در عالم انسان ظهور پیدا کرد و با نفس رحمانی امام (رضوان الله تعالی علیه) که حامل انوار حضرت بقیه الله بودند یک دوران جدید در جامعه ی جهانی آغاز شد که دوران امام هست اگر ما نتوانیم این تحلیل را بکنیم نمی توانیم نسبت به آینده ی انقلاب تصمیم بگیریم، نمی توانیم قدم های بزرگ را برداریم و اگر امام این گام های بزرگ را برداشتند و استوار ایستادند و الان هم مقام معظم رهبری ایستادند به خاطر همان نگرش عمیقی است که نسبت به انقلاب اسلامی و رسالت انقلاب اسلامی و جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی دارند.
یعنی با خیال بافی نمی شود انقدر مقاومت کرد این مقاومت ناشی از یک تحلیل به سوا از انقلاب اسلامی و نقش انقلاب اسلامی در آینده ی جامعه جهانی است و اگر ما این تحلیل را نداشته باشیم طبیعتا نمی توانیم از انقلاب های منطقه ای خوب تحلیل بکنیم و طبیعتا نمی توانیم برای آینده ی انقلاب های منطقه برنامه ریزی کنیم و اگر برنامه ریزی نکنیم نمی گویم ما برنامه ریزی بکنیم برای کشورهای دیگر، انقلابیون دنیای اسلام باید بکنند.
اگر برای آینده ی انقلاب اسلامی مبتنی بر تحلیل به سوا، مبتنی بر یک نگرش فلسفی تاریخی صحیح برنامه ریزی نکنند دیگران برای این انقلاب ها برنامه ریزی خواهند کرد و این مخاطره ی اصلی این انقلاب ها است الان قانون های اساسی که برای این کشور ها نوشته می شود باید معطوف به اصل ظهور باشد نه معطوف به جامعه ی دموکراتیک نه معطوف به لیبرادموکراسی جهانی حتما این انقلاب ها معطوف به عصر ظهور هستند.
اول کاری که ما در این انقلاب ها باید بکنیم باید افق آرمانی انقلاب ها را از افق های آرمانی تجدد جدا بکنیم اگر شما اجازه بدهید که آنها بگویند افق آرمانی این نهضت را یعنی این را تبدیل کنند به یک فرهنگ اجتماعی افق آرمانی این انقلاب ها، افق جریان تجدد هست بی تردید این انقلاب ها را مصادره کردند ما از افق سازی برای انقلاب ها تا ایجاد قانون اساسی و ساختار کلان مناسبات اجتماعی و همین همچنین بعد برنامه ریزی برای ساختار سازی در جامعه ها نیاز به تأمل هستیم و نیازمند به تفکر هستیم و اگر چنین اتفاقی بیوفتد انشاالله انقلاب های منطقه مسیرشان را ادامه می دهند و از مرز دنیای اسلام هم عبور می کنند و به بیداری معنوی در جهان ختم می شوند و این بیداری معنوی موجی فروپاشی جریان سرمایه داری جهانی و امپراتوری مدرن خواهد شد.
از اینکه فرصت عزیزان را گرفتم جدا عذر خواهی می کنم. برای سلامتی حضرت یک صلوات بفرستید.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰