جایگاه عدالت اجتماعی در دولت اسلامی
یازدهمین نشست از سلسله نشست های انقلاب اسلامی مخاطرات امروز و فردا در تاریخ جمعه ۹/۱۰/۸۴ با سخنرانی حجه الاسلام و المسلمین میر باقری با موضوع جایگاه عدالت اجتماعی در دولت اسلامی و سخنرانی آقای ایمانی، دبیر سیاسی روزنامه کیهان با موضوع بررسی پایگاه اجتماعی دولت اسلامی برگزار شد. موضوع: جایگاه عدالت اجتماعی در […]
یازدهمین نشست از سلسله نشست های انقلاب اسلامی مخاطرات امروز و فردا در تاریخ جمعه ۹/۱۰/۸۴ با سخنرانی حجه الاسلام و المسلمین میر باقری با موضوع جایگاه عدالت اجتماعی در دولت اسلامی و سخنرانی آقای ایمانی، دبیر سیاسی روزنامه کیهان با موضوع بررسی پایگاه اجتماعی دولت اسلامی برگزار شد.
سخنرانی حجتالاسلام میرباقری
تردیدی نیست که در شرایط کنونی ظرفیت گسترش انقلاب اسلامی تابع میل و نفرت جامعه جهانی است. به نسبتی که تمایلات جامعه جهانی از نظام موجود استکباری روی برگرداند و به تعبیر بهتر، نظام به میزان نفرت عمومی نسبت به جریان استکبار جهانی، رشد کند. در نقطه مقابل این رشد نفرت عمومی با میزانی که جامعه جهانی امیدوار به یک عدالت دیگر بشود و اعتقاد پیدا کند که عدالت اسلامی تحقق یافتنی و دست یافتنی است، به همین میزان ظرفیت تحول جامعه جهانی و گسترش انقلاب اسلامی مهیا میشود.
اگر نتوانیم تمایلات عمومی جامعه جهانی را بر محور این دو امر؛ یعنی گسترش امید نسبت به آرمانهای انقلاب اسلامی و در نقطه مقابل گسترش نفرت نسبت به نظام استکبار جهانی سامان بدهیم، ظرفیت رشد انقلاب اسلامی محدود میشود. بر این اساس کاملاً ضروری است که ما باید یک الگوی عینی از عدالت اسلامی را پیش روی جامعه جهانی قرار بدهیم که البته این عدالت منتهی به رکود اقتصادی نخواهد شد. یعنی اینطور نیست که عدالت اسلامی مانع پیشرفت اقتصاد بشود بلکه در محور رشد، انگیزشهای الهی در تحرکات اقتصادی به توسعه اقتصادی ختم میشود. البته توسعه متناسب با همان انگیزهها و نیّات. بنابراین ما ناچاریم که جریان عدالت را به طور جدّی پیگیری کنیم و راه تحقق آن را در عینیت فراهم کنیم.
بنده از زمانی که آقای احمدینژاد، شعار عدالت محوری را موضوع قرار دادند و حتی در سخنرانی جهانی خود به آن تأکید کردند، در ذهنم این تردید وجود داشت که آیا واقعاً در مقابل شعار توسعهای که غرب میگوید و ساز و کارهایی که در حال تحقق توسعه در جامعه جهانی پیشبینی کرده، اعم از توسعه سیاسی، فرهنگی و اقتصادی آیا شعار عدالت در ایام کنونی، در مقابل شعار توسعه شعار کارسازی است خیر یا واقعاً این نوعی تردید در ذهن بنده بود. ولی هم تأملاتی داشتیم و هم نمونههایی که میدیدیم، بسیار مؤید بود که این شعار اگر خوب پیگیری شود، میتواند در مقابل شعار توسعه در فرهنگ جهانی اثرگذار باشد.
عدالت در غرب
جنبشی که در فرانسه اتفاق افتاد (که نمیدانیم چه اسمی برایش بگذاریم) بر محور عدالتخواهی در یکی از کشورهایی که به اصطلاح خودش مهد پیشرفت و توسعه است، نمایانگر این است که این ضعف جدی در دنیای غرب وجود دارد و میتواند عامل فروپاشی بنیان غرب بشود.
بنابراین شعار عدالت محوری از شعارهایی است که کاربرد در مقیاس جهانی دارد و میتواند در مقابل شعار توسعه بایستد و اثرگذار باشد و اتفاقاً مارکسیستها که قریب به نیم قرن با نظام سرمایهداری و لیبرال دموکراسی مبارزه کردند، بر محور شعار عدالت میجنگیدند، رویکرد آنها عدالتخواهی بود با تعریف سوسیالیستی که از عدالت میکردند.
علت عدم تحقق عدالت در نظام سوسیالیستی و سرمایهداری
غرب خود را درگیر با عدالت میداند و حتی مدعی عدالت است، ولی بیتردید همه ما معتقدیم که عدالت در غرب محقق نشده است.دلیل این که نظام مبتنی بر لیبرال دموکراسی نتوانسته عدالت را در جهان نهادینه کند؟ چون در عدالت سیاسی این نظام«حق انتخاب انسان و آزمون و خطا» اساس قرار داده شده است. یعنی میگویند: «انسانها حق انتخاب دارند و انتخاب اکثریت، مبنای حقانیت و به رسمیت شناخته شدن است» اگر آنها گفتند هر چه انسان میخواهد آن مبنای حقّانیت است و عدالت با همین تحقق پیدا میکند، بدون اینکه عدالت به اخلاق مقید شود، اگر این مبنا باشد، در نتیجه بهرهوری حداکثری از ماده، اساس جامعه خواهد شد. اخلاق، مقید به آراء اکثریت میشود و این نتیجهای کاملاً معکوس است و بگوییم حقانیت خاصشان را مقید به این قیود اخلاقی است، اگر تمایلات آنها مبنا شد،اکثریت بدون هیچ قیدی، بدون اینکه به خواست آنها قید بزنیم، نتیجهاش این خواهد بود که آنچه را میپسندند، پایگاه حقانیت میشود و اخلاق را به تبع آن باید تعریف کنیم. اخلاق متناسب با منزلت توسعه تعریف میشود. نه اینکه اصول اخلاقی ثابت حاکم شوند در تحولات و تکاملات نظام این امر وقتی رأی و میل انسانها اساس قرار گیرند، بدون تقید به اخلاق و دین و مقید به عبادت و بندگی نشد، که پایگاه اخلاق این نکته است. یعنی اگر خلق عبودیت قید برای اراده انسان قرار داده بشود، طبیعتاً ارادهها به سمت حداکثر رساندن بهرهوری مادی حرکت میکنند. وقتی به سمت توسعه بهرهوری مادی حرکت کردند، دنیا هدف خواهد شد و طبیعی است که اگر بهرهوری مادی از دنیا اساس شود، دیگر نمیتواند عامل همدلی و همگرایی بشود. یعنی آن چیزی که موضوع رقابت است، و موضوع مسابقه و تنازع است، نمیتواند عامل ایجاد وحدت باشد. خیلی روشن است که اگر در سر دین مسابقه ایجاد شد، ساختارهایی که به عنوان ساختارهای عادلانه در جامعه تعبیر میشود، رقابت بر سر سود مادی اصل قرار گرفت، طبیعی است که عامل همگرایی، همدلی و ایثار و محبت وجود نخواهد یافت به تعبیر دیگر، دنیا مابه النزاع است که دیگر نمیتواند وحدت بین مردم ایجاد کند.
نتیجه آن این است که در غرب اتفاق افتاد؛ یعنی کمکم شرکتهای سرمایهداری درست شدند که شخصیت حقوقی پیدا کردند و برای به حداکثر رساندن سود به صورت شبکهای درآمدند، از طریق بانکها به هم پیوند خوردند و بانک حلقه اتصال این شرکتها به هم شد و اعتبارات اقتصادی را در خدمت این شرکتها قرار داد. به خصوص با پیدایش بانک مرکزی که نرخ رشد پول و سرمایه را هم براساس همین منابع به حساب میآوردند، طبیعتاً تمرکز در سرمایهداری پیدا شد و شرکتهای متمرکز پیدا شدند.
اینها در دل دموکراسی پدید آمد؛ همان دموکراسی که حق انتخاب انسان را مبنای عدالت قرار میداد، منتهی شد به رشد تمرکز سرمایه و تمرکز سرمایه کمکم برای رشد خودش نظام تحقیقات را در خدمت گرفت از آنجایی که رشد سرمایه، یعنی سرمایههای متمرکز نظام تحقیقات را در خدمت گرفتند، رشد سرمایهداری به نظام سرمایهداری تبدیل شد. یعنی در یک مرحلهای به دنبال رشد سرمایه بودند. دنبال این بودند که سرمایه افزایش پیدا کند. وقتی تحقیقات در خدمت آنها قرار گرفت، به این فکر افتادند که همه بسترهای اجتماعی را برای رشد تمرکز یعنی سرمایه مهیا کنند. در نتیجه توسعه در خدمت تمرکز سرمایه قرار گرفت؛ یعنی یک بار شخص به دنبال رشد سرمایه است و یک بار همه مناسبات اجتماعی به گونهای شکل بگیرد که سرمایه در شکل تمرکزی خودش دائماً سودآور باشد و در واقع صیانت سرمایه اصل قرار میگیرد.
طبیعتاً نیروی انسانی و نیروی کار تابع سرمایه تعریف میشود یعنی صیانت انسان تابع صیانت سرمایه میشود.
چهار بازاری که در اقتصاد سرمایهداری مطرح است، نیروی کار در کنار پول، کالاهای سرمایهای و کالاهای مصرفی قراردارد یعنی ارزش کار انسان، ریالی تعریف میشود. نتیجه آن این است که به طور طبیعی اگر اساس عدالت مبتنی بر رأی انسان قرار گرفت و رأی انسان مبتنی بر اخلاق نشد، به اینجا ختم میشود.
یعنی دنیا موضوع رقابت میشود، که اگر چنین شد، آنهایی میتوانند سرمایهها و تواناییهای دیگران را به نفع خود جمع کنند که انباشت سرمایه کرده باشند. مثل شرکتها که جدای از شخصیتهای حقیقی شکل گرفتند.
تفاوت عدالت در اسلام و غرب
این بحث مهمی است که شرکتی که در فقه موضوع است با شرکتهای سرمایهداری کاملاً متفاوت است در آنجا شخصیت حقیقی از شخصیت حقوقی جدایی ندارد و صاحبان سرمایه حق تصمیمگیری دارند. در اینجا حق تصمیمگیری از انسانها و صاحبان سرمایه حذف میشود؛ او یک شخصیت حقوقی فرض میشود که قانونمندی دارد و سرمایهگذار در اینجا حق تصمیمگیری ندارد. به طور طبیعی تمرکز شرکتها و بسته شدن شرکتها به وسیله شبکه پولی و بانکی تمرکز سرمایه را درست کرده، شرکتها به منزله سلولهای پیکره نظام سرمایهداری هستند که از طریق شبکه بانکی به هم گره میخورند و نظام صورت میگیرد. این نظام متمرکز سرمایه، کمکم نظام تحقیقات را در خدمت خودش میگیرد. چون این قدرت و امکانی برای رشد سرمایه است. تدریجاً همه بسترهای اجتماعی را هماهنگ میکنند؛ یعنی میگویند اخلاق و پرورش جامعه باید متناسب با توسعه سرمایه باشد. حتی فرهنگ و سنن جامعه را تغییر میدهند. به همین دلیل در تعریف توسعه میگویند: «تغییر و تحول همه جانبه در سنتها، اعتقادات، آداب، اخلاق و منشهای اجتماعی» به گونهای که به رشد سرمایه ختم میشود.
این تعریفی که برای توسعه میگویند، برآمده از همان اصول دموکراسی است. طبیعتاً توسعه سرمایهداری سلولها یعنی رشد سرمایه محور تحول اجتماعی بشود. به طوری که انگیزه انسان متناسب با رشد سرمایه پرورش یابد که فرضاً اگر انسان باید انسانی مصرفگرا باشد تا رشد سرمایه حاصل بشود، انگیزه مصرفگرایی را در جامعه رشد بدهیم؛ یعنی بافت عواطف انسانی را به گونهای پرورش بدهیم که مثل انرژیهای طبیعی در خدمت توسعه سرمایهداری قرار بگیرد. همینطوری که انرژیهای طبیعی براساس تحقیقات استحصال میشود و تبدیل به ثروت میگردد، عواطف و تعلقات انسان و تمام انرژیهای که در روح انسان است، به عنوان ابزار توسعه سرمایهداری امکانی در خدمت توسعه سرمایهداری قرار میگیرند. انسان دیگر عاطفهای نخواهد داشت مگر اینکه آنها رشد سرمایهداری را متناسب با توسعه سرمایه بپذیرند تا جایی که امروزه دنبال مهندسی ژنتیک انسان هستند تا بتواند در خدمت توسعه سرمایه قرار بگیرد.
به تدریج به دنبال نظام، تحقیقات سرمایهداری هم فراهم شد. هنر هم در خدمت آن قرار گرفت طبعاً هنر به ضمیمه تکنولوژی، بستری برای شرایط پرورش اجتماعی شد. جهت تناسب انسان با توسعه سرمایهداری. مجاری ادراک حسی انسان،حتی مجاری سنجش و محاسبه آنها را به گونهای کنترل میکنند که آن چنانکه متناسب با توسعه سرمایهداری است، بیاندیشند و احساس بکنند. البته سخن دوم آنجایی است که موفقیت آنها چه اندازه بوده است و مهندسی انسان چقدر متناسب با یک هدف جبراً متصور است، اینها بحث دوم است. به هر ترتیب این چیزی است که راندمان میزان عدالت مبتنی بر دموکراسی است.
عدالت سوسیالیستی نیز عدالت مبتنی بر مناسبات تاریخی است. یعنی از ماتریالیسیم تاریخی آنها ناشی میشود که آن نیز عدالتی شکستخورده است و نتوانسته دوام بیاورد یعنی در مقابل نظام سرمایهداری که اصل در آن توسعه سرمایه بوده و به تدریج عدالت را به تبع، توسعه سرمایه تعریف کرده و عدالت را به توسعه سرمایه قید زده است، عدالت سوسیالیستی در مقابلش بوده که عملاً شکست خورده است و قابل دفاع نیست.
عدالت در نظام سرمایهداری به قول آنها وجود دارد. میگویند: «اصولاً عدالت جز از این مسیر تحقق یافتنی نیست، چون هدف، توسعه و تکامل توسعه میباشد، عدالت نظام توازن، متناسب با تکامل است اگر یک نظام توازنی به تکامل ختم نشود، عادلانه نیست.
لذا چون تکامل را به توسعه مادی تعریف میکنند، عدالت تبدیل میشود به تناسبات توسعه سرمایهداری بعد هم همه اختلافات فاحش مثل؛ گرسنگان بیغذا و کسانی که از فزونی ثروت سرمستاند. این بیعدالتیها، همگی عدالت معرفی میشوند و بیان میشود که؛ عدالت تناسبات نظام سرمایهداری است. جالبتر این است که این تناسبات فقط در حوزه اقتصاد نمیماند بلکه به حوزه فرهنگ و سیاست و پرورش انسان میآید. پرورش اخلاق اجتماعی متناسب با سرمایهداری به گونهای است که انسان غیر از توسعه مادی و بهرهوری، به چیز دیگر نیاندیشد. اگر در جایی تحریکات اجتماعی برای توسعه سرمایه نیاز به استفاده از جاذبههای زنانه و عواطف زنانه داشت و حتی اگر جایی لازم داشت که اخلاق همجنس بازی در جامعه توسعه یابد، ابایی از این عمل نشود یعنی اخلاق به تبع توسعه سرمایهداری تعریف شود که آن از لوازم توسعه است. این بیعدالتی فقط بیعدالتی در حوزه اقتصاد نیست، بلکه در حوزه فرهنگ هم هست که واژگون است. آنچه باید ارزش باشد، ارزش نیست و بالعکس. یک بیعدالتی فراگیر در جهان پیش آمده که به تعبیری همه آن ظلم وجور است. انسان به گونهای مهندسی میشود که جز به شهوات نمیاندیشد و راه تأمین این هم در بستر ساختارهای سرمایهداری جستجو میکند.
عدالت در اسلام
حال در مقابل این جریان چه باید کرد؟ با توجه به این که عدالت سوسیالیستی شکست خورده است که ناشی از انقلاب اسلامی است. بعد از انقلاب اسلامی روزنه امیدی در جهان از نو باز شده، در مورد عدالتی که اسلام مطرح میکند. این عدالت را باید محقق کنیم و بسترهای تحقق همه جانبه آن را فراهم کنیم.
آن عدالتی که ما از اسلام تلقی میکنیم، عبارت است از: «تناسبات تکامل انسان» یعنی تناسبات قرب و عبودیت یعنی عدالت را با تناسبات رشد سرمایه نمیتوان تعریف کرد. بلکه عدالت به تناسبات تکامل و قرب تعریف میشود. نظام عادلانه، نظامی است که، همه ساختارهای آن متناسب با توسعه قرب طراحی بشوند.
در نظام سرمایهداری که اساس آن رشد انگیزه مادی و تبدیل آن به توسعه همه جانبه مادی است.در مقابل عدالت اسلامی، رشد انگیزه کمال، قرب و عبودیت است که باید تبدیل به نظام هماهنگ شود و ساختار متناسب سیاسی فرهنگی و اقتصادی خود را پیدا کند.
اگر کسی از شما بپرسد عدالت چیست؟ میگویید اگر کسی دنبال نظام سرمایهداری باشد آن نظام بیعدالتی است. مگر سوسیالیستها دنبال بیعدالتی بودند؟
آیا عدالت شما عدالتی همه جانبه است؟ حوزه اقتصاد از سیاست و فرهنگ جدا میشود و تکامل را فقط در توسعه اقتصادی تعریف میکنید و سپس میگویید نظام عادلانه، نظام عادلانه اقتصادی است یا همه جانبه تعریف میکنید.
یعنی توازن را در ثروت میبینید یا خیر. جریان تولید، توزیع و مصرف ثروت است که باید عادلانه باشد یا جریان تولید، توزیع و مصرف قدرت و اطلاع، مهمتر از ثروت است. یعنی نظام سیاسی و فرهنگی باید عادلانه باشد یا فقط عدالت، عدالت اقتصادی است. روشن است که عدالت یک بعدی ممکن نیست این همان است که در نظام سرمایهداری به آن توجه شده است که بدون انگیزش در انسان و فرهنگ اجتماعی شکل پیدا کند بلکه باید تناسب جامعی باشد لذا عدالت در سه حوزه باید هماهنگ محقق شود.
عدالت اسلامی و جایگاه آن
حال، عدالتی که میخواهد محقق شود چیست؟ عدالت چیست؟ و پایگاه آن کجاست؟ عدالت یعنی حق هر موجودی را در جامع به خود عطا کردن و رعایت حقوق اجتماعی انسان.
به نظر ما پایگاه حق،بر میگردد به خلقت که خداوند بسترهای موردنظر برای هدایت موجودات را فراهم کرد و در او حقی جعل کرده است برای رسیدن به آن غایت؛ و هیچ موجودی نمیتواند آن حق را از او سلب کند. و ضامن تحقق آن حق هم خداوند است. پس حقی که خداوند برای مخلوقات مثل انسان قرار داده چیست؟
حق، رها بودن حق است یا حق قرب و کمال، یعنی در انسان ظرفیت قرب قرار داده شده و انسان را برای قرب آفریدند. یا انسان برای آزادی مطلق آفریده شده است. آزادی به تبع کمال است یا کمال به تبع آزادی؟ تردیدی نیست که هدف رها بودن نیست. هدف رسیدن به کمال و قرب و عبودیت انسان متناسب با آن مرتبه است. شاید معنی آیه «ما خلقت الجن والانس اِلاّ لیعبدون» همین نکته باشد. یعنی آن غایتی که انسان باید به آن برسد، فراتر از رها بودن است. آن غایت، رسیدن انسان به کمال و قربی که تناسباتش عدالت میشود، است. تناسبات تحقق قرب در همه شئون جامعه میشود، عدالت.
به تعبیر دیگر اگر همه بسترها، بستر پرستش خدای متعال بود، مهندسی اجتماعی به گونهای بود که همه بسترها، بستر رشد عدالت میشد نه اینکه عبادت خلاصه در نماز و ذکر بشود بلکه همه شئون جامعه بشود عدالت، سجده در مقابل خدای بزرگ، گرایش به خضوع، قرب و تواضع. انگیزه قرب در همه جا جاری و تناسبات این انگیزه محقق شود، یعنی نظام نیازمندیهایش که پشتوانه اقتصاد و سیاست و فرهنگ است، جریان نیاز به قرب باشد.
اگر چنین چیزی محقق شد، عدالت محقق شده است. لذا دولت اسلامی و حاکمیت اسلامی، نقش و رسالتش در تحقق عدالت، همه جانبه است و آن اینکه همه بسترها به گونهای مهندسی شود که رشد تقرب الهی موجب پیدایش تمدن بشود. کما اینکه در جهت مقابل کاملاً پیداست که رشد سرمایهداری تناسبات رشد انگیزاش مادی است.
یعنی آنچه به عنوان روح ساختارهای مدرن در جامعه جهانی تحقق دارد (که این ساختارها تجسم و تجسد اوست) گرایش به دنیاست که تبدیل به یک تمدن میشود. لذا اگر دنبال عدالت هستیم یک عدالت همه جانبه بر محوریت عدالت، به خصوص به گونهای که این تعریف از عدالت، به رکود ختم نشود. چنین چیزی اگر تحقق پیدا کند، بستر افزایش امید به رشد عدالت را در جامعه جهانی بالا میبرد و افزایش قدرت انقلاب اسلامی را تأمین میکند. و الا اگر راهی به بشریت نشان داده نشود او در عین اینکه دنبال عدالت است، احساس میکند چارهای جز تسلیم به نظام استکباری موجود نیست. کما اینکه در جامعه ما، در یک چرخش برخی بدینگونه گرایش پیدا کردند که کسانی که به دنبال تحقق دین و نظام دینی در مناسبات بودند، به این نکته رسیدند که راهی جز دنبال روی از نظام جهانی وجود ندارد و مدرنیزاسیون تنها راه اصلاحات در کشور ماست و باید قرائت جدید از دین را به نفع مدرنیته تغییر بدهیم. علت این تفکر آن است که راهی برای تحقق عدالت اسلامی پیدا نکردند. لذا معنای عدالتی که دولت اسلامی باید به آن جهت برود تعریف میشود.
اگر در «لیقومالناس بالقسط» قسط فقط به معنی برابری در بهرهوری اقتصادی است. برابری یعنی تعادل بلکه بهرهوری فرع است بر توازن یعنی نظام توازن در ساختارهای اجتماعی باید عادلانه باشد و سپس بهرهوری اجتماعی به تبع او عادلانه میشود: قدرت، اطلاع ثروت عادلانه میشود. اگر ساختارهای تولید و توزیع و مصرف عادلانه بود، بهرهوری نیز عادلانه خواهد شد.
این بهرهوری باید متناسب با نظام ارزشی باشد. آن نظام ارزشی است که باید صیانت اجتماعی درست بکند، متناسب با آن صیانتی که پیدا میشود، نظام توازن حاصل بشود. حال برای اینکه عدالت محقق بشود، چه ساز و کارهایی نیاز است؟
تحقق عدالت
تا ما نتوانیم صیانت بینالمللی از ارزشهای خود درست کنیم، امکان این که نظام توازنی بر مبنای آن ارزشها درست کنیم، فراهم نمیشود. یعنی تا در موازنه قدرت جایگاه ارزشهای خود را بالا نبریم، امکان اینکه بر پایه آن ارزشها، یک نظام متوازن تولید ایجاد کنیم فراهم نمیشود.
در قدم بعد کاری که میبایست انجام دهیم این است که باید متناسب با صیانتی که پیدا کردیم (که البته اکنون نمایی از صیانت پیدا کردیم که قابل مقایسه با قبل نیست) توازن ایجاد کنیم و مناسبات همان نظام ارزشی را ایجاد کنیم.
این توازن در چند مرحله ایجاد میشود. یک مرحله آن مرحلهای است که باید به رفورم اصلاحات جزئی ساختارها پرداخت یعنی ساختارهای موجودی که ساختارهای توازن اجتماعی هستند، رفورمه بشوند. مرحله عمیق این کار این است که این ساختارها را از بنیان باید دگرگون کرد. یعنی اگر ساختار هم تعاریفش، هم ساختارهایش عوض شود، قطعاً محصولاتش عوض میشود.
حال اگر بخواهیم این ساختارها را دگرگون کنیم، نیازمند به یک نظام مفاهیم است؛ یعنی نظام سرمایهداری، عدالت را تعریف میکند و این تعریف هم تعریفی است که در مقیاس جهانی به پذیرش میگذارد و لوازم این تعریف را هم در ساختارسازی در مقیاس جامعه جهانی باز تولید میکند. اگر امریکا سخن از عدالت سرمایهداری به میان میآورد و دنبال جهانیسازی نظام لیبرال دموکراسی است، برنامهای برای جهان دارد، برنامههای منطقهای دارد مثل: خاورمیانه بزرگ که در این طرح دنبال تغییرات منطقهای است به طوری که فرهنگ اسلام را تبدیل به فرهنگ لیبرال دموکراسی نماید. برای کشورها برنامه دارد مثل عراق، ایران و افغانستان.
اگر بخواهیم دنبال دین باشیم، حتماً باید در مقیاس جهانی، منطقهای و ملی یک برنامه روشن و مدون داشته باشیم که بدون آن امکان دگرگونی بنیانی نیست. بله رفورم ممکن است در آغاز کار مثل افراد کارآمد و هوشمند، به صورت تخمینی اصلاحات را در حوزه عدالت شروع کنیم مثل دولت کنونی که هم شعار آن را داده و انجام میدهد که باید برنامهریزی شود اما مهمتر این است که ساختارها را از بنیان دگرگون کنیم. مثلاً اگر بخواهیم در نظام اقتصادی انگیزهها هیچگاه انگیزههای مادی نباشند، میل به حداکثر رساندن سود عادل توسعه اقتصادی نباشد، بلکه انگیزههای دیگری تبدیل به انگیزههای اقتصادی شود، اسلام مطلقاً انگیزش مادی را به رسمیت نمیشناسد. بله، برای دوره گذرا مجبوریم بپذیریم که فعلاً اخلاص در عمل نباشد تا زمانی که پایههای آن ایجاد شود. اما اسلام به هیچ وجه انگیزههای غیرالهی را نمیپذیرد. لذا دعوت اسلام برای ایجاد شدن دنیایی، معنایش تمدن مادی نیست بلکه مدنیتی است که مبتنی بر عبودت و انگیزشهای الهی باشد.
حال اگر ساختاری ایجاد نشود که بر آن محور بچرخند، توسعه اقتصادی براساس عدالت اسلامی ایجاد نخواهد شد.
مثلاً دو ماشین وجود دارند که یکی با انرژی فسیلی و دیگری با برق کار میکند آیا ساختار هر دو یکی است؟
وقتی انرژیها متفاوت شد، ساختارهایش هم متفاوت خواهد شد.
جامعه اگر بخواهد روابط آن مثل ثروت، قدرت و اطلاعش انگیزه الهی داشته باشد، یعنی الهی تولید بشوند، الهی توزیع بشود و الهی هم مصرف بشود، که البته عدالت این است عدالت این نیست که فقط در مصرف ثروت باشد، بلکه عدالت در تولید، توزیع و مصرف قدرت، ثروت و اطلاع باید جاری باشد.
این وقتی است که، خود حرکت عادلانه باشد و متناسب با کمال باشد و بعد متناسب با آن ساختارهایش تولید شود. لذا ناچاریم که مفاهیم جدیدی را تولید کنیم تا معنای عدالت را به صورت کاربردی نه نظری در حوزه اقتصاد و فرهنگ و سیاست تعریف کنیم. در حال حاضر در حوزه نظری حرفهای خوبی داریم اما فاصله بین آن مفاهیم و حوزه عمل قطع است. اگر شما نتوانید مفاهیم را تبدیل به کاربردی کنید، اندیشههای شما متهم به عدم کاربری میشود. چون این خلأ در غرب بین مفاهیم پایه و کارکردهای اجتماعی پر نشده است، یک نظام و شبکه تحقیقاتی بسیار وسیعی است که به صورت گسترده کار کرده است.
لذا آن عدالت چنین عدالتی است با یک مقیاس، با تکیه بر اشخاص و اخلاص آنها. ولی اگر در کنار این حرکت، حرکتی عمیق برای تولید نرمافزارهایی در حوزههای فرهنگ، سیاست و اقتصاد نشود، ادامه این کار به بنبست خواهد رسید. اکنون غرب در حوزه اندیشه سیاسی مطالب کاربردی به روز تولید میکند تا ساختار سیاسی خاورمیانه را به تدریج به سمت دموکراسی جهت دهد.
ما باید برای نظام توازن بینالملل تعریف جدیدی ارائه بدهیم تا جایگزین سخن غرب باشد مثل عدالت بر مبنای معنویت که این رسالت روشنفکران مذهبی ماست. عدالت اسلام را باید عملیاتی کنیم تا هم حوزه عمل، هم نظام اجرایی و هم ساختارهای کشور اصلاح شوند.
جمع بندی:
۱٫ ضرورت پیگیری عدالت برای ایجاد امید به انجام عدالت در مقیاس ملی، منطقهای و جهانی و رشد انقلاب اسلامی و جلوگیری از تسلیم شدن ملتها به نظام جابرانه و استکبار کنونی
۲٫ تحقق چنین چیزی هم عزم ملی میخواهد و هم درک صحیح از معنا و سطوح عدالت و هم اقدام عملی برای پیگیری تحقق عدالت و هم اقدام نظری برای ایجاد نرمافزارهای عدالت دینی در ساختارهای کشور. این دو امید راهکار دراز مدت جمهوری اسلامی است که در مسیر تحقق نرمافزارها ایجاد میشود.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰