خاستگاه قرآنی اندیشه سیاسی امام خمینی (بخش اول)

سیماى امام خمینى(ره) در جامعه اى که از افق آن برآمده است، سیمایى است که چند ویژگى مهم در آن مشهود است; نگاه ژرف دینى، حضور نیرومند سیاسى، دغدغه اصلاحات اجتماعى، صلابت، آگاهى، استحکام اندیشه فلسفى و عرفانى و… این در حالى است که صبغه سیاسى وى در آیینه نگاه جهانیان بسى شناخته شده تر […]

سیماى امام خمینى(ره) در جامعه اى که از افق آن برآمده است، سیمایى است که چند ویژگى مهم در آن مشهود است; نگاه ژرف دینى، حضور نیرومند سیاسى، دغدغه اصلاحات اجتماعى، صلابت، آگاهى، استحکام اندیشه فلسفى و عرفانى و…

این در حالى است که صبغه سیاسى وى در آیینه نگاه جهانیان بسى شناخته شده تر از سایر ابعاد شخصیتى اوست و نام وى به عنوان رهبرى دینى که بنیان دو تحوّل عظیم را در قرن خویش پى ریخته، به ثبت رسیده است.
تحوّل نخست، دگرگونى در نگرش به دین و کارآیى و کارکرد آن در صحنه جامعه انسانى است. و تحول دیگر، تغییرات ژرف سیاسى در یکى از حساس ترین کشورهاى اسلامى است که به دنبال آن معادلات و روابط بین المللى دست خوش تغییرات جدى شد.
از آن پس دو گروه از پژوهشگران مراکز مطالعاتى جهان به تحلیل شخصیت، اندیشه، باورها و نگرش ها، بنیان هاى فکرى و خط مشى هاى امام پرداختند.
۱٫ مصلحان و متفکرانى که در عصر خویش، در جست وجوى تکیه گاهى مطمئن، کارآمد و نیرومند براى انجام اصلاحات اجتماعى، سیاسى، دینى و اخلاقى بودند و هیاهوى مدعیان مکتب هاى الحادى که از ناى دو قدرت بزرگ و برتر جهان ـ کمونیسم و امپریالیسم ـ برآمده بود، مانع از آن بود که نواى گرم و دلپذیر دیانت را بشنوند و توان و کارسازى اندیشه دینى را در عرصه ایجاد عدالت اجتماعى و نظام شایسته سیاسى به تصویر کشند.
۲٫ شرق شناسان و دین شناسانى که همیشه به منظور شناخت راه هاى نفوذ تجزیه و تحریف باورهاى جامعه هاى دین مدار، به پژوهش اهتمام داشته اند.
امروز در عرصه مطالعات جدّى صاحب نظران و پژوهشگران، شاهد هر دو گونه آثار مکتوب و مدوّن هستیم و بى تردید این پژوهش ها همچنان ادامه خواهد یافت چرا که هر دو گروه، هنوز نتوانسته اند بهره خویش را از مطالعات خود ببرند.
اکنون ما در این نوشته در تلاش هستیم تا رهپویان صدیق جاده معرفت را دربرداشتن گامى هر چند کوتاه یارى دهیم و بنیادهاى اندیشه هاى سیاسى امام را در گستره آیات قرآنى شناسایى کنیم.

ریشه یابى نغمه جدایى دین از سیاست
بر اساس آنچه یاد شد و با معنایى که امام از (مهجوریت قرآن) ارائه داده است، روشن مى نمود که وى مى بایست با عوامل این مهجوریت به مبارزه برخیزد و در این راه نغمه مرموز جدایى دین از سیاست را بیش از سایر عوامل، در جدایى جوامع اسلامى از پیشینه و حریت و استقلال و عزت خود، مؤثر یافت و به نفى آن پرداخت.
(شعار سیاست از دین جداست، از تبلیغات استعمارى است که مى خواهند ملت هاى مسلمان را از دخالت در سرنوشت خویش باز دارند.)۷
محدود شمردن کارکرد و رسالت دین در ارتباط شخصى میان انسان ها و خدا، نمود دیگرى از اندیشه قرآن ستیز معتقدان به جدایى دین از سیاست است که امام به صراحت آن را هدف قرار مى دهد:
(اخیراً که راه شرق و غرب به دولت هاى اسلامى بازشد، این امر در اوج خودش قرار گرفت که اسلام یک مسأله شخصى بین خدا و بنده خداست و سیاست از اسلام جداست.)۸
(این مکتب هایى که از چپ و راست به ملت اسلام عرضه مى شود فقط براى گمراهى و انحراف آنان است و مى خواهند مسلمانان را براى همیشه، خوار و ذلیل و عقب مانده و اسیر نگه دارند و از تعالیم آزادى بخش قرآن دور سازند.)۹

قرآن، کتاب حکومت
امام خمینى با این که در برخى از سخنان خود تصریح دارد که اساساً هدف اصلى انبیا مسأله حکومت نبوده است و آنان براى تربیت و تزکیه اخلاقى و روحى انسان ها مبعوث شده اند، اما مقوله مدیریت اجتماعى و نظم سیاسى جوامع بشرى را تا آنجا جدى و اجتناب ناپذیر مى شناسد که قرآن را به عنوان مجموعه معرفت ها و برنامه هاى معنوى و تربیتى انسان، کتاب حکومت دانسته۱۰ و بر این باور است که نسبت اجتماعیات قرآن با آیات عبادى آن از نسبت صد به یک هم بیشتر است.۱۱
امام که قرآن را کتاب قانون و در بردارنده باب حکومت مى شمارد۱۲، تقاضاى تشکیل دولت را در طبیعت تعالیم قرآن نهفته مى داند:
(ماهیت و کیفیت قوانین اسلام و احکام شرع… مى رساند که براى تکوین یک دولت و براى اداره سیاسى و اقتصادى و فرهنگى جامعه، تشریع گشته است.) ۱۳
(این همه آیاتى که براى قتال با کفار و جنگ براى استقلال کشور اسلامى و براى کشور گیرى در قرآن است، بدون حکومت و تشکیلات صورت مى گیرد؟… اساس حکومت بر قوه تقنینیه و قوه قضائیه و قوه مجریه و بودجه بیت المال است و براى بسط سلطنت و کشورگیرى، بر جهاد، و براى حفظ استقلال کشور و دفع از هجوم اجانب، بر دفاع است، همه اینها در قرآن و حدیث اسلام موجود است.) ۱۴
بر اساس چنین ارزیابى، از قرآن و قوانین آن، امام نتیجه مى گیرد که نفى حکومت دینى و سیاست دینى به معناى نفى حقیقت و کارآیى دین است:
(اعتقاد به چنین مطالبى یا اظهار آنها بدتر از اعتقاد و اظهار منسوخ شدن اسلام است، هیچ کس نمى تواند بگوید: دیگر لازم نیست از حدود و ثغور و تمامیت ارضى وطن اسلامى دفاع کنیم، یا امروز مالیات و جزیه و خراج و خمس و زکات نباید گرفته شود، قانون کیفرى اسلام و دیات و قصاص باید تعطیل شود. هر که اظهار کند که تشکیل حکومت اسلامى ضرورت ندارد منکر ضرورت اجراى احکام اسلام شده وجامعیت احکام و جاودانگى دین مبین اسلام را انکار کرده است.)۱۵
(در حقیقت مهم ترین وظیفه انبیاء(ع) برقرار کردن یک نظام عادلانه اجتماعى از طریق اجراى قوانین و احکام است که البته با بیان احکام و نشر تعالیم و عقاید الهى ملازمه دارد، چنان که این معنى از آیه شریفه به وضوح پیدا ست:
(و لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط)
حدید/۲۱
هدف بعثت ها به طور کلى این است که مردمان بر اساس روابط اجتماعى عادلانه، نظم و ترتیب پیدا کرده، قد آدمیت راست گردد، و این با تشکیل حکومت و اجراى احکام امکان پذیر است.)۱۶
امام بر خلاف نظریه پردازان فلسفه سیاسى غرب که فلسفه پیدایى و ضرورت دولت را کشاکش نیروهاى طبیعى (شهوات و نفسانیات) ۱۷ و ستیز قدرت ها و لزوم مهار کردن آنها دانسته اند، بر اساس تعالیم قرآنى به ضرورت تشکیل نظام سیاسى و نظم اجتماعى جهت رشد معرفتى و تکامل معنوى انسان ها باور دارد. به تعبیر دیگر، فلسفه سیاسى در نگاه مکتب هاى مادى این است که منافع مادى انسان ها و دستیابى به رفاه و امنیت دنیوى غایت نظام هاى سیاسى است، ولى در نگاه قرآنى امام، امنیت اجتماعى، استقلال و غناى مادى خود مقدمه اى است براى رسیدن به امنیت معنوى و سعادت برتر و حیات جاویدان.
(ارزش ها در عالم دو قسم است، یک قسم ارزش هاى معنوى از قبیل ارزش توحید و جهاد… و از قبیل عدالت اجتماعى، حکومت عدل و رفتار عادلانه حکومت ها باملت ها و بسط عدالت اجتماعى در بین ملت ها و امثال اینها که در صدر اسلام یا قبل از اسلام از آن وقتى که انبیاء مبعوث شدند; وجود داشته و قابل تغییر نیست. عدالت معنایى نیست که تغییر بکند، یک وقت صحیح باشد و زمانى غیرصحیح باشد. و ارزش هاى معنوى ارزش هاى همیشگى هستند…
قسم دیگر امورى است مادى که به مقتضاى زمان فرق مى کند… آنچه میزان حکومت و مربوط به اجتماع و سیاست است ارزش هاى معنوى است.)۱۸
مبانى قرآنى اندیشه سیاسى امام
اگر (فلسفه سیاسى) را مجموعه مباحثى بدانیم که از زاویه عام درباره سیاست و حکومت به تحلیل و داورى مى نشیند ـ و نه مباحثى که به تجزیه و تحلیل یک مصداق از مصادیق حکومت و مدیریت سیاسى خاص مى پردازد ـ در آن صورت، هرگاه نظمى منطقى میان آن مباحث برقرار کنیم، بخشى از موضوعات به عنوان اصول و مبانى شناخته مى شوند و برخى فروع و پیامدها و نتیجه هاى آن را تشکیل مى دهند.
بدیهى است که اصول و مبانى همواره از اهمیت بیشترى برخوردارند، زیرا محور و پایه سایر نظریه ها و راهکارها به حساب مى آیند.
ما پس از این که نظر امام را درباره رابطه دین و سیاست، نگرش اجتماعى ـ سیاسى قرآن به قوانین و روابط اجتماعى را مورد توجه قرار دادیم، اکنون در صدد آن هستیم تا نشان دهیم که امام براى همه حرکت ها و خط مشى ها و نظریه هاى سیاسى خود، اصولى را معرفى کرده است که آن اصول به شدت قرآنى است.

خدا محورى در اندیشه و رفتار سیاسى
مطالعه در شکل گیرى باورها و کنش هاى سیاسى انسان ها، گروه ها و جامعه ها نشان مى دهد که معمول این فرایندها در جهان معاصر تحت تأثیر یکى از چند عامل زیر بوده است.
۱٫ منافع، تمایلات و فزون طلبى هاى شخصى.
۲٫ منافع و مصالح مادى مشترک گروهى.
۳٫ احساسات نژادى و ملى.
۴٫ عواطف انسانى و دفاع از مرزهاى حریّت، استقلال و عدالت.
در این میان چه بسا چهارمین عامل یاد شده، انسانى ترین عامل باشد که ریشه در ماهیت فراحیوانى انسان دارد، ولى سه عامل پیشین گرچه همیشه ضد انسانى نیستند، مى توانند نمودهاى مثبت و قابل تکریمى را پدید آورند، اما اساساً مخصوص انسان نیستند، بلکه مى توان شاهد تأثیرگذارى عواملى همسان آنها در حرکت هاى دفاعى و تهاجمى جانداران بود.
پوشیده نیست که هریک از عوامل چهارگانه یادشده، زمانى عامل یک حرکت یا باور و نظریه سیاسى به شمار مى آیند که در قلمرو مسائل اجتماعى و نظم و مدیریت جمعى و حکومتى به کار گرفته شوند.
به هر حال زمانى که مبانى پیدایش یک نظریه یا یک کنش سیاسى یکى از عوامل یادشده باشد، به طور معمول به نوعى اقتدار و سلطه منفى مى انجامد که براى اصلاح آن نیاز به اقدامى دیگر است و در بیشتر موارد، تضمینى براى استفاده صحیح و انسانى از این عوامل نیست.
تدبیرى که در نظام تفکر دینى و اندیشه قرآنى براى حل این مشکل پیش بینى شده این است که براى تنظیم، تصحیح و مهار این عوامل طبیعى، عامل و مبنایى را قبل از آنها و مشرف بر آنها طراحى کرده است و آن عبارت است از مبناى (خدامحورى).
تاریخ، نمونه هاى بسیارى را در خاطر دارد که افراد یا گروه هایى با انگیزه مبارزه با استعمار، استبداد و یا انگیزه عواطف انسانى به اقدامات سیاسى روى آورده اند ولى در نهایت خود به استبدادى دیگر بدل شده اند! و به فرموده امام:
(در عالم، نهضت هاى زیادى واقع شده است و انقلاب هاى بسیار، لکن اکثر نهضتى بوده است که ازیک ظالمى بر ضد ظالم دیگر، از یک ستمکارى براى ستمکار دیگر… یک رژیم ظالمى مى آمده است و رژیم ظالم دیگر را ازبین مى برده است و خودش جایگزین آن مى شده است و به ظلم ادامه مى داده است. آن دستورى که قرآن مجید در چند کلمه فرموده اند براى نهضت، که کیفیت نهضت باید چه باشد، آن، این آیه شریفه است که مى فرماید:
(انما أعظکم بواحده) سبأ/۴۶
خطاب مى فرماید به رسول خدا که بگوید به امت که من یک موعظه فقط دارم و آن این است که قیام بکنید براى خدا اگر یک نفر هستید براى خدا قیام کنید، اگر جمع هستید براى خدا قیام کنید، قیام براى خدا در مقابل تمام قیام هایى که طاغوتى است، و اگر براى خدا نشد شیطانى است، طاغوت است و الله. قیام هم یا براى خداست یا براى غیرخدا. آن قیام، قیام طاغوتى است; غلبه ظالمى بر ظالم دیگر، غلبه چپاولگرى بر چپاولگرى دیگر و قیامى که خداى تبارک و تعالى دستور مى فرماید قیام لله است.) ۱۹

ـ طاغوت ستیزى و سلطه گریزى
در واقع مى توان گفت که (خدا محورى) در همه رفتارها و اندیشه هاى فردى، اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى انسان مجال طرح دارد، ولى زمانى که خدامحورى را در زمینه مسائل اجتماعى و سیاسى و مدیریت هاى گروهى مورد توجه قرار مى دهیم، به طور طبیعى از آن، طاغوت ستیزى، تولد مى یابد. چرا که طاغوت یعنى تجاوزگر، یعنى هر فرد یا گروهى که خدا و قانون خدا را نادیده گرفته است وخود را در جایگاه خدا و بیرون از قوانین الهى بر جان و مال و حیثیت و اندیشه و فرهنگ مردم سلطه داده است.
پذیرش چنین سلطه اى چه در شکل فیزیکى آن و چه در حوزه ناپیدا و نامحسوس فکرى و اقتصادى آن، چیزى است که با خدامحورى ناسازگار مى باشد.
امام در تبیین طرح طغیان ستیزى و طاغوت شکنى قرآن به آیاتى چند استناد کرده است که برخى از آنها عبارتند از:
(و نرید أن نمنّ على الذین استضعفوا فى الأرض و نجعلهم أئمه و نجعلهم الوارثین)
قصص/۵
اراده خداوند تعالى بر آن است که با رهبرى حکیمانه انبیاء عظام و وارثان آنان مستضعفین را از قید حکومت طاغوت آزاد و سرنوشت آنان را به دست خودشان بسپارد.) ۲۰
(الم تر الى الذین یزعمون أنّهم آمنوا بما أنزل الیک و ما أنزل من قبلک یریدون أن یتحاکموا الى الطاغوت و قد أمروا ان یکفروا به) نساء/۶۰
(اگر نگوییم منظور از طاغوت، حکومت هاى جور و قدرت هاى نارواى حکومتى به طور کلى است که در مقابل حکومت الهى طغیان کرده و حکومت و سلطنت بر پا داشته اند; باید قائل شویم که اعمّ از قضات و حکّام است، چون رجوع براى دادرسى و احقاق حقوق و کیفر متعدى غالباً با مراجعه به مقامات قضائى انجام مى گیرد و باز حکم قضائى را مجریان ـ که معمولاً آنها را حکومت کننده مى شناسند ـ اجرا مى کنند، حکومت هاى جور، چه قضات و چه مجریان و چه اصناف دیگر آنها طاغوت اند، چون در برابر حکم خدا سرکشى و طغیان کرده، قوانینى به دلخواه وضع کرده، به اجراى آن و قضاوت طبق آن پرداخته اند. خداوند امر فرموده که به آنها کافر شوید یعنى در برابر آنها و اوامر و احکام شان عصیان بورزید. بدیهى است کسانى که مى خواهند به طاغوت کافر شوند یعنى در برابر قدرت هاى حاکم ناروا، سربه نافرمانى بردارند، وظائف سنگینى خواهند داشت که بایستى به قدر توانایى و امکان در انجام آن بکوشند.)۲۱
امام در سخنان خود تصریح دارد که فلسفه تکرار سرگذشت موسى و فرعون در قرآن، نهادینه کردن مبارزه با استکبار و طاغوت در تفکر دینى و باور مسلمانان است.۲۲
(شرع و حق، حکم مى کند که باید نگذاریم وضع حکومت ها به همین صورت ضد اسلامى یا غیراسلامى ادامه پیدا کند، دلایل این کار واضح است، چون برقرارى نظام سیاسى غیراسلامى به معناى بى اجرا ماندن احکام نظام سیاسى اسلام است.
همچنین به این دلیل که هر نظام سیاسى غیراسلامى، نظامى شرک آمیز است ـ چون حاکمش طاغوت است ـ و ما موظفیم آثار شرک را از جامعه مسلمانان و از حیات آنان دور کنیم و از بین ببریم. و باز به این دلیل که موظفیم شرایط اجتماعى مساعدى براى تربیت افراد مؤمن و با فضیلت فراهم سازیم و این شرایط درست ضد شرایط حاکمیت طاغوت و قدرت هاى نارواست، شرایط اجتماعى که ناشى از حاکمیت طاغوت و نظام شرک آمیز است، لازمه اش همین فسادى است که مى بینیم، این همان فساد (فى الأرض) است که باید از بین برود و مسبّبین آن به سزاى اعمال خود برسند، این همان فسادى است که فرعون با سیاست خود در کشور مصر به وجود آورد (و انه کان من المفسدین) (قصص/۴). در این شرایط اجتماعى وسیاسى، انسان مؤمن و متقى و عادل نمى تواند زندگى کند و رفتار صالحش باقى بماند.)۲۳

ـ مسؤولیت عالمان در اصلاح قواعد سیاسى
در اندیشه سیاسى امام، علاوه بر اداره جامعه، هدایت مبارزه با طاغوت نیز بر عهده عالمان و آگاهان است۲۴، ایشان براى اثبات این مدعا به بخش قرآنى روایت تحف العقول استدلال مى کند:
(اعتبروا ایها الناس بما وعظ الله به اولیائه من سوء ثنائه على الأحبار اذ یقول (لولاینهاهم الربانیون و الأحبار عن قولهم الاثم و أکلهم السحت لبئس ما کانوا یصنعون) (مائده/۶۶) و قال (لعن الذین کفروا من بنى اسرائیل) الى قوله (لبئس ماکانوا یفعلون) (مائده/۸۱)
و انما عاب الله ذلک علیهم لأنّهم کانوا یرون من الظلمه بین أظهرهم المنکر و الفساد فلاینهونهم عن ذلک رغبه فیما کانوا ینالون منهم و رهبه ممّا یحذرون، و الله یقول: (فلاتخشوا الناس و اخشونى) (مائده/۴۴).)
آن گاه مى نویسد:
(خداوند با اعتراض به احبار یعنى علماى یهود و استنکار رویه آنها اولیاى خویش را موعظه فرموده… و منظور از اولیاء کسانى هستند که توجه به خدا دارند و در جامعه داراى مسئولیت مى باشند نه اینکه منظور ائمه(ع) باشند.
خداوند در این آیه (ربانیون) و (احبار) را مورد نکوهش قرار مى دهد که چرا آنها که علماى دینى یهود بودند، ستمکاران را از (قول اثم)… که اعم از دروغ پردازى و تهمت و تحریف حقایق و امثال آن باشد و از (اکل سحت) یعنى حرام خوارى نهى نکرده و باز نداشته اند.
بدیهى است این نکوهش و تقبیح، اختصاص به علماى یهود ندارد و نه اختصاص به علماى نصارى دارد، بلکه علماى جامعه اسلامى و به طور کلى علماى دینى را شامل مى شود، بنابر آن علماى دینى جامعه اسلامى هم اگر در برابر رویه و سیاست ستمکاران ساکت بنشینند، مورد نکوهش و تقبیح خدا قرار مى گیرند… حضرت امیر(ع) این موضوع را با استناد به قرآن ذکر فرموده که علماى جامعه اسلامى هم عبرت بگیرند.)۲۵
امام با استناد به آیه (قل انما اعظکم بواحده أن تقوموا لله مثنى و فرادى) مى فرماید:
(لازم نیست که اول یک اجتماعاتى باشد که من مى خواهم بعد از اجتماعات قیام کنم، یکى یکى هم این تکلیف هست… مردهاى تاریخ بسیارى شان تنها ایستادند در مقابل قدرت ها; حضرت ابراهیم تنهایى ایستاد و بت ها را شکست… و از تنهایى نترسید، حضرت موسی… تنها مأمور شد که برود و قیام کند.)۲۶

ـ نیرو سازى و آگاهى بخشى به توده ها
دراندیشه سیاسى امام، رعایت اولویت ها و توجه به ظرفیت ها و تأمین نیرو و گسترش آگاهى براى بستر سازى از اهمیت خاصى برخوردار است. از این رو معتقد بود که:
ییک. تا زمانى که نظامى اصلح پى ریزى نشده است و تحقق آن انتظار نمى رود، نباید به نفى کامل نظام و ساختار و قوانین نظام غیرصالح پرداخت، زیرا در آن صورت به جاى دستیابى به آرمان هاى متعالى، جامعه به هرج و مرج کشیده مى شود.
(با آن که جز سلطنت خدایى همه سلطنت ها بر خلاف مصلحت مردم، و جور است، و جز قانون خدایى همه قوانین باطل و بیهوده است، ولى آنها [عالمان دینى و مجتهدان] همین بیهوده را هم تا نظام بهترى نشود تأسیس کرد، محترم مى شمرند و لغو نمى کنند.) ۲۷
دو. حفظ نظم موجود اجتماعى به معناى سکوت و پذیرش همیشگى آن نیست، بلکه باید براى سـاختن نیروهـاى کـارآمد و پیدایش زمینه هاى مناسب، بسترسازى کرد:
(وظیفه ما این است که ازحالا براى پایه ریزى یک دولت حقه اسلامى کوشش کنیم، تبلیغ کنیم، تعلیمات دهیم، هم فکر بسازیم، یک موج تبلیغاتى و فکرى به وجود بیاوریم، تا یک جریان اجتماعى پدید آید و کم کم توده هاى آگاه وظیفه شناس و دین دار در نهضت متشکل شده قیام کنند و حکومت اسلامى تشکیل دهند… وظیفه فقهاست که عقاید و احکام و نظامات اسلام را تبلیغ کنند و به مردم تعلیم دهند تا زمینه براى اجراى احکام و برقرارى نظامات اسلام در جامعه فراهم شود.)۲۸
امام، سرگذشت موسى (ع) را، نوعى درس آموزى به مصلحان براى چگونگى اقدام و بسترسازى سیاسى دانسته و فرموده است:
(فرعون که طغیانش به جایى رسید که (انا ربّکم الأعلى) (نازعات/۲۴) گفت، و علوّ و فسادش به پایه اى قرار گرفت که (یذبّح ابنائهم و یستحیى نسائهم) (قصص/۴) درباره او نازل شد… .
خداوند رحمان، به رحمت رحیمیه خود در جمیع زمین نظر فرمود و متواضع ترین و کامل ترین نوع بشر یعنى نبیّ عظیم الشأن و رسول عالى مقام مکرّمى مثل موسى بن عمران(ع) را انتخاب فرمود و با دست تربیت خود، تعلیم و تربیت کرد او را، چنانچه فرماید: (ولما بلغ أشدّه و استوى آتیناه حکماً و علماً) (قصص/۱۴) و پشت او را قوى فرمود به برادر بزرگوارى مثل هارون(ع) و این دو بزرگوار را که گل سرسبد عالم انسانیت بودند، خداى تعالى انتخاب فرمود، چنانچه فرماید: (وانا اخترتک) (طه/۱۳) و فرماید: (ولتصنع على عینى) (طه/۳۹) و فرماید: (واصطنعتک لنفسى اذهب انت و أخوک بآیاتى و لاتنیا فى ذکرى) (طه/۴۰) … .
بالجمله با همه تشریفات، خداى متعال این همه تهیه را دید و موسى کلیم را ورزید به ورزش هاى روحانى چنانچه فرماید: (فتنّاک فتونا) (طه/۴۰) و سال ها در خدمت شعیب، پیرمرد راه هدایت و ورزیده عالم انسانیت، او را فرستاد… (فلبثت سنین فى اهل مدین ثم جئت على قدر یا موسى) (طه/۴۰).) ۲۹
امام ازاین بیان نتیجه مى گیرد که قبل از اقدام باید نیروسازى و بسترآفرینى کرد و اولویت ها را در نظر گرفت.

ـ احساس شکست ناپذیرى
در هر نظریه منسجم سیاسى و برنامه عملى براى آن، مرزهاى پیروزى و شکست ترسیم مى شود، موفقیت ها و ناکامى ها تعیین مى شود، امام نیز در تئورى سیاسى قرآنى خود، این مرز را مشخص کرده است. او معتقد است تا هر زمان که در اندیشه و عزم انسان سیاسى، خدا و باورهاى خدایى مطرح باشد او پیروز است و شکست ناپذیر، چه به نتایج محسوس و ملموس اهداف سیاسى برسد و چه نرسد، و زمانى که انسان سیاسى، اندیشه خدا و خداباورى و خداخواهى را فرو نهد همان جا شکست خورده است، چه به نتایج مورد نظر در نظام مدیریت اجتماعى دست یافته باشد و چه دست نیافته باشد.
بدیهى است این معنى فقط در فضاى باور دینى قابل فهم است و نمى توان انتظار داشت که ناآشنایان با مکتب وحى، آن را آن گونه که هست دریابند، اما با این حال، کارآیى این باور درمیدان رفتار سیاسى به منزله انرژى پایان ناپذیرى است که عناصر سیاسى را به پیشروى و اقدام تهییج مى کند.
امام با استناد به آیه ۱۳۹ سوره آل عمران مى نویسد:
(ولاتهنوا و لاتحزنوا و انتم الأعلون ان کنتم مؤمنین)
(کسى که رابطه با خدا دارد، شکست ندارد، شکست مال کسى است که آمالش دنیا باشد… مال کسانى است که ذخائر دنیا قلب شان را فراگرفته است.) ۳۰
(اگر قیام براى خدا باشد، پشتوانه خدا باشد یک طمأنینه اى در نفس پیدا مى شود که دیگر شکست در آن نیست، یک حالت نفسانى در انسان پیدا مى شود، براى اینکه به یک قدرت لایزال متصل شده است آن کسى که براى تبعیت از ذات مقدس حق تعالى حرکت مى کند، این مثل قطره اى[است] که پشتوانه اش دریاى غیرمتناهى [است]… اگر متصل شدیم به دریاى غیرمتناهی… حکم همان دریا را پیدا مى کنیم (و ما رمیت اذ رمیت و لکنّ الله رمى) (انفال/۱۷) … یعنى دست تو دست خداست… براى این که تو خودت را متصل کردى به او، تو دیگر خودت چیزى نیستى، هر چه هست اوست.)۳۱

۱٫ صحیفه نور، ۱۳/۲۱۸٫
۲٫ همان، ۱۳/۲۱۸٫
۳٫ همان، ۱۸/۴۷٫
۴٫ همان، ۹/۱۳۸ـ۱۳۷٫
۵٫ همان، ۱۳/۲۱۸٫
۶٫ همان، ۱۶/۳۶٫
۷٫ همان، ۴/۳۳٫
۸٫ در جستجوى راه از کلام امام، تهران، انتشارات امیرکبیر، دفترپانزدهم، ۱۵٫
۹٫ همان، ۱۶٫
۱۰٫ صحیفه نور، ۱۷/۲۵۲٫
۱۱٫ امام خمینى، ولایت فقیه، ۱۱٫
۱۲٫ صحیفه نور، ۱۷/۲۵۲٫
۱۳٫ امام خمینى، ولایت فقیه، ۲۸٫
۱۴٫ همو، کشف الاسرار، ۳۰۰٫
۱۵٫ همو، ولایت فقیه، ۲۷٫
۱۶٫ همان، ۷۷٫
۱۷٫ و . ت . جونز، خداوندان اندیشه سیاسى، ترجمه على رامتین، تهران، امیرکبیر، قسمت دوم، ۱/۵۶٫
۱۸٫ صحیفه نور، ۱۰/۱۶۸٫
۱۹٫ همان، ۱۳/۳۲٫
۲۰٫ همان، ۲/۸۶٫
۲۱٫ امام خمینى، ولایت فقیه، ۱۰۰ـ۹۹٫
۲۲٫ صحیفه نور، ۲/۳۳٫
۲۳٫ امام خمینى، ولایت فقیه، ۳۴٫
۲۴٫ امام خمینى، ولایت فقیه، ۱۸٫
۲۵٫ همان، ۱۲۵و ۱۳۳ـ۱۳۴٫
۲۶٫ صحیفه نور، ۳/۲۰۲٫
۲۷٫ امام خمینى، کشف الاسرار، ۲۳۵٫
۲۸٫ همو، ولایت فقیه، ۱۵۲٫
۲۹٫ همو، آداب الصلاه، ۲۳۷ـ۲۳۹٫
۳۰٫ صحیفه نور، ۱/۲۰٫
۳۱٫ همان، ۴/۱۸٫