دیدار همکاران مؤسسه با خانواده شهید «جهانگیرزاده»
به گزارش روابط عمومی مؤسسه با هدف تجدید عهد با امام و شهدا همزمان با شب شهادت حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام) دیدار همکاران مؤسسه فرهنگی ولاء منتظر(عجل الله فرجه) با خانواده شهید «محمد جعفر جهانگیرزاده قمی» صورت گرفت. در این دیدار حجت الاسلام عزت زمانی، مدیرعامل مؤسسه ضمن تشکر از پدر شهید بخاطر قبول […]
به گزارش روابط عمومی مؤسسه با هدف تجدید عهد با امام و شهدا همزمان با شب شهادت حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام) دیدار همکاران مؤسسه فرهنگی ولاء منتظر(عجل الله فرجه) با خانواده شهید «محمد جعفر جهانگیرزاده قمی» صورت گرفت. در این دیدار حجت الاسلام عزت زمانی، مدیرعامل مؤسسه ضمن تشکر از پدر شهید بخاطر قبول زحمت، به معرفی موسسه و این برنامه پرداخت و از تلاش برای ادامه دادن دیدارها با خانواده شهدا خبر داد. سپس پدر شهید زندگینامه و قسمتی از خاطرات این شهید را بیان کردند.
این پدر شهید با مرور ایام کودکی و نوجوانی شهید شانزده ساله، اجتماعی بودن و تلاش و جنب و جوش شهید در جامعه برای فعالیت های مذهبی را خاطر نشان نمود. همچنین نکاتی را درباره محیط زندگی مذهبی و انقلابی خانواده خود ذکر و به بیان فعالیت های این خانواده از ابتدای انقلاب در زمینه بسیج و فضای حوزه های علمیه و بخصوص مدرسه معصومیه(سلام الله علیها) پرداختند.
سپس حجت الاسلام عزت زمانی همراه با قرائت قسمت هایی از وصیت نامه شهید، بیاناتی از رهبر معظم انقلاب درباره شهید و مقام شهید و خانواده شهدا مرور کرد.
در انتها به مناسبت شب شهادت ذکر توسل انجام و وصیت نامه شهید بین حاضرین توزیع گردید.
[toggle title=”فرازی از زندگینامه شهید محمد جعفر جهانگیرزاده” state=”close” ]
فرازی از زندگینامه شهید محمد جعفر جهانگیرزاده
او در سال ۴۹ شمسی مصادف با شهادت حضرت امام موسی بن جعفر(ع) در شهر مذهبی قم به دنیا آمد.
تحصیلات ابتدایی خود را از دبستان ۱۹ دی آغاز و در دبیرستان امام موسی صد و شهید محمد باقر صدر ادامه داد. درس عشق و ایثار را نیز در مکتب آقایش اباعبدالله الحسین فرا گرفت. و با هجوم وحشیانه یزیدیان زمان, کربلای حسین و جبهه حسینیان را بیاد فرزندش برآمده بود نیکو دریافت و به گوش جان لبیک گفت تا حاضر در جبهه حق علیه باطل باشد و عملاً پیرو حسین گردد. پس از مدتها خدمت در بسیج و تکمیل درس عشق به شوق دیدار روی دوست در تعطیلات تابستان سالهای ۶۴ و ۵ بسوی میدان نبرد شتافت در مهر ماه ۶۵ که از جبهه بازگشت حال و هوای دیگری پیدا کرده بود که ما را در آن راهی نبود. بار دیگر با دوست همرزم و عارف و آشنای جبهه ها شهید مهدی کاردان و دیگر همرزمانش با کاروان وارثان عاشورا عازم جبهه گردیدند و مردانه مرد رزمیدند تا در لیله ۴/۱۰/۶۵ در منطقه عملیاتی شلمچه (جزیره بوارین) به درجه رفیع شهادت نائل گشتند, جسم گلگونش ۵۰ روز در منطقه آتش ماند، با پیروزی دلیر مردان سپاه توحید پیکر پاکش را به قم آوردند و در گلزار شهداء در کنار دیگر شهیدان و همرزمانش آرمید.
و امروز ما بعزای خویش نشسته ایم ولی نه: مگر نه اینکه ما هم پیرو حسینیم و جعفر و دیگر شهیدان راهنمای این راه سرخ, برخواهیم خاست تفنگ بر زمین افتاده شهیدانمان را برگفته و بفرمان حسین زمان بر این زندگی سرخ و حیات جاودانه بوسه خواهیم زد.
[/toggle]
[toggle title=”فرازی از وصیت نامه شهید محمد جعفر جهانگیرزاده” state=”close” ]
وصیت نامه شهید
بسم الله الرحمن الرحیم
الموت فی حیاتکم مقهورین الحیاه فی موتکم قاهرین. «به درستی که کسانی که به این دنیا دل بسته اند مرگ پایان زندگی آنان است اما برای مجاهد فی سبیل الله مرگ پایان نیست بلکه آغاز است.»
به نام خدا بنام او که همه چیزم از اوست به نام او که زندگیم در جهت اوست به نام او که زنده به اویم بنام او که زندگیم به خاطر اوست، شدنم در جهت اوست، بودنم از اوست، یادم اوست، جانم اوست، معشوقم اوست، معبودم اوست، مرادم اوست، امیدم اوست، احساسش می کنم با ذره ذره وجودم با تمام سلولهایم، احساس می کنم ولی نمی توانم بیانش کنم.
می گویند وصیت نامه ای بنویسید. الان متحیرم که چه بنویسم و چگونه بنویسم خدایا یاریم کن. آیا کسی که در قعر گناه است و در منجلاب گناه گیر کرده است برای شما چه بنویسد. خدایا از گناهانم در گذر.
خدایا مستضعفین جهان را بر مستکبرین پیروز فرما تا مستضعفین خود سرنوشتشان را به دست بگیرند، حضرت باریتعالی وضعیت ما را تغییر نمی دهد مگر آنکه خود تصمیم بگیریم و اراده کنیم که با عزم راسخ و استوار راه علی و صراط مستقیم را انتخاب نمائیم پروردگارا من به خود می بالم که سرباز اسلام هستم، سرباز امام زمان و در ارتش حکومت اسلامی خدمتگذارم. به من توانائی ده که بتوانم آرمانهای حکومت اسلامی را در حدود اختیارات و وظائف خودم در سپاه امام زمان به انجام برسانم. افسوس که یک جان بیشتر ندارم تا در راه نائب امام زمان و در راه اسلام که راه بر پا شدن حق و عدالت است هدیه نمایم.
خدایا تشکر می کنم که تو این نعمت را به من دادی که بتوانم در راه تو و اهداف حکومت اسلامی لذتها و محبت های دنیوی را فراموش کنم و فقط راه تو را در نظر داشته باشم. خداوندا من چطور می توانم از عهده شکر تو درآیم.
با سلام بر امام امت، امامی که ما را از حیوانی دو پا در زمان حکومت طاغوتیان به انسانی که دارای شرف، معنویت و کلاً به مفهوم معنوی انسانیت رسانید و با سلام بر شهیدان که با خونشان این نهال نوپا را که توسط پیامبر اکرم tدر هزار و چهارصد سال پیش نشانده شده بود و در این برهه به دست امام امت رسیده بود، آبیاری کردند و با سلام بر امت شهید پرور که با بارور شدن این نهال نقش بسزایی داشتند.
اکنون پیامی دارم به ملت شهید پرور هر چند کوچکتر از آنم که پیامی به شما ملت بدهم: اولاً که ملت باید همیشه دنباله رو رهبر باشند و پشت امام را خالی نکنند که در این زمان امام ما نقش پیمبر گونه دارند. ثانیاً با بعضی کارهای خود دل امام را نشکنند.
حال با عرض سلام بر پدر و مادر عزیزم: اگر خدا توفیق شهادت نصیبم کرد، در نبود من زاری نکنید چون مقام شهید چنان والا است که خدا در قرآن می فرماید: (ولا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله امواتاً بل احیاء و لکن لا تشعرون) می گویید کسانی که در راه خدا کشته می شوند مرده اند بلکه زنده هستند و لیکن نمی دانید و با این وجود جای ناراحتی باقی نمی ماند. آیا انسانی که عاقبتش مرگ است آیا بهتر نیست مرگ با عزت را برگزیند. آیا ما که دم از حسینی بودن می زنیم نباید همچون آقا ابا عبدالله در مقام ظلم بایستیم حتی که این ایستادگی و مقامت به قیمت جانمان تمام شود و من با استمداد از خداوند توانستم این راه را برگزینم که: انالله و انا الیه راجعون.
من از شما پدر و مادر عزیزم تشکر می کنم که مرا این چنین بار آوردید و عشق حسین را در سینه ام جای دادید. پدر و مادرم اگر خدا به من توفیق داد و جان ناقابلم را هدیه به پیشگاهش کردم ناراحت نباشید و صابر باشید که خدا در قرآن می فرماید:
«یا ایها الذین آمنوا استعینو بالصبر ولصلواه ان الله مع الصابرین» وقتی ناراحتی به شما خیلی فشار می آورد به نماز روی آورید و به ذکر خدا باشید که «الا بذکر الله تطمئن القلوب» به درستی که دلها به یاد خدا آرام می گیرد.
پدرم: فقط یک توصیه دارم که برایم دعا کنید که شاید بواسطه دعای شما خدا از گناهان من درگذرد.
مادر عزیزم: من در حق تو پسری نکردم در حالیکه تو حق مادری را برای من به جا آوردی. خدا انشاء الله به تو جزا و پاداش بدهد.
مادر یک بار دیگر به برادرم بگو که فقط یک چیز در دنیا دنبالش بگردد، آن دین مقدس اسلام است.
پدر و مادر عزیزم می دانم غم از دست دادن من برایتان مشکل است ولی عمر دنیا کوتاه است و بالاخره آدمی یک روز آمده و یک روز می رود، چه بهتر که مرگ شهادت انسان در راه خدا باشد.
مادر عزیزم و پدر گرامیم: از زحماتی که برایم در طول سال کشیده اید تشکر می کنم و از خدای بزرگ می خواهم جایگاهی در بهشت به شما عنایت کند.
اما پدر جان و مادر جان آخرین حرفم این است که اگر به مکه مشرف شدید یا به مشهد رفتید و یا امام زمانj را دیدید به مهدی فاطمه بگویید پسر ما هم در بیابانهای گرم خوزستان دنبالت می گردد و سلام مرا به او برسانید.
چقدر شهادت شیرین است. پدر و مادر عزیزم من نه به کسی بدهکارم و نه بستانکار هستم. فقط به خدا بدهکارم و آن خدا است که نتوانستم آن طور که باید و شاید است او را عبادت کنم. برایم ۲۰ روز روزه بگیرید و مقداری نماز قضا بخوانید (هر چه بیشتر باشد بهتر است) و مقدار ۶۰ تومان به پیراهن دوزی داخل پاساژ بهشتی بدهکارم، خواهش می کنم طلب وی را پرداخت نمایید.
و دیگر عرضی ندارم، فقط از همه دوستان و رفقا و اقوام برایم حلالیت بطلبید.
والسلام
محمد جعفر جهانگیرزاده
[/toggle]
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰