قاطعیت امیرالمؤمنین علیه‌السلام نسبت به خطای کارگزاران

یکی از شاخصه‌های امیر مؤمنان علی علیه‌السلام در دوران خلافت ظاهری‌اش، برخورد صریح و موضع‌گیری قاطعانه و بدون تعارف در برابر خطای کارگزاران می‌باشد که این مسئله باید الگویی برای حاکمان باشد. در واقع این موضع‌گیری‌ها، به نوعی امر به معروف و نهی از منکر نیز محسوب می‌شود که لازمه حاکم اسلامی و آحاد جامعه، متناسب با […]

یکی از شاخصه‌های امیر مؤمنان علی علیه‌السلام در دوران خلافت ظاهری‌اش، برخورد صریح و موضع‌گیری قاطعانه و بدون تعارف در برابر خطای کارگزاران می‌باشد که این مسئله باید الگویی برای حاکمان باشد. در واقع این موضع‌گیری‌ها، به نوعی امر به معروف و نهی از منکر نیز محسوب می‌شود که لازمه حاکم اسلامی و آحاد جامعه، متناسب با شرایط خودش می‌باشد. نمونه‌ای از این موارد در ادامه ذکر می‌گردد.
 
توبیخ شریح قاضی
 به امام علیه‌السلام خبر دادند که شریح بن الحارث، قاضى امام(ع)، خانه‏اى به ۸۰ دینار خرید؛ حضرت او را احضار کرده و فرمود: به من خبر دادند که خانه‏اى با هشتاد دینار خریده‏اى و سندى براى آن نوشته‏اى و شاهدانی آن را امضا کرده‏اند!
 شریح گفت: آرى اى امیر مؤمنان! امام علیه السّلام نگاه خشم آلودى به او کرد و فرمود: اى شریح! به زودى کسى به سراغت مى‏آید که به نوشته‏ات نگاه نمى‏کند و از گواهانت نمى‏پرسد تا تو را از آن خانه بیرون کرده و تنها به قبر بسپارد.
 اى شریح! اندیشه کن که آن خانه را با مال دیگران یا با پول حرام نخریده باشى که در این صورت، خانه دنیا و آخرت را از دست داده‏اى؛ اما اگر هنگام خرید خانه، نزد من آمده بودى، براى تو سندى مى‏نوشتم که دیگر براى خرید آن به درهمى یا بیشتر، رغبت نمى‏کردى! آن سند را چنین مى‏نوشتم: این خانه‏اى است که بنده‏اى خوار، آن را از مرده‏اى آماده کوچ خریده! خانه‏اى از سراى غرور که در محلّه نابود شوندگان و کوچه هلاک شدگان قرار دارد! این خانه به چهار جهت منتهى مى‏گردد:
 یک سوى آن به آفت‏ها و بلاها، سوى دوّم آن به مصیبت‏ها، سوى سوم به هوا و هوس‏هاى سست کننده و سوى چهارم آن به شیطان گمراه کننده ختم مى‏شود و درِ خانه، به روى شیطان گشوده است! این خانه را فریب خورده آزمند، از کسى که خود به زودى از جهان رخت بر مى‏بندد، به مبلغى که او را از عزّت و قناعت خارج و به خوارى و دنیا پرستى کشانده، خریدارى کرده است!
 هر گونه نقصى در این معامله باشد، بر عهده پروردگارى است که اجساد پادشاهان را پوسانده و جان جبّاران را گرفته و سلطنت فرعون‏هایی چون “کسرى” و “قیصر” و “تبّع(فرمانگزاران یمن)” و “حمیر(پادشاهان جنوب عربستان پیش از اسلام)” را نابود کرده است.
 آنان که مال فراوان گرد آورده و بر آن افزودند و آنان که قصرها ساخته و محکم کارى کردند؛ طلا کارى کرده و زینت دادند؛ فراوان اندوختند و نگهدارى کردند و به گمان خود براى فرزندان خود باقى گذاشتند؛ همگى آنان به پاى حساب‌رسى الهى و جایگاه پاداش و کیفر رانده مى‏شوند؛ آن‌گاه که فرمان داورى و قضاوت نهایى صادر شود «پس تبهکاران زیان خواهند دید».
 عقل به این واقعیّت‏ها گواهى مى‏دهد، هر گاه که از اسارت هواى نفس نجات یافته و از دنیا پرستى به سلامت بگذردنامه سوم نهج‌البلاغه
 
 نامه به زیاد بن ابیه، جانشین فرماندار بصره
 [زیاد بن ابیه همان شخصی است که در نهایت به معاویه می‌پیوندد و ظلم و جنایت شدیدی نسبت به شیعیان روا می‌دارد و پدر عبید‌الله بن زیاد ملعون می‌باشد. این شخص حرام‌زاده معلوم نیست که پدرش چه کسی بوده و به همین جهت به زیاد بن ابیه(پسر پدرش)، معروف بوده و معاویه بر خلاف دستور اسلام(الولد للفراش)، وی را برادر خود و فرزند ابوسفیان معرفی کرد.]   
 همانا من به راستى به خدا سوگند مى‏خورم که اگر به من گزارش کنند در اموال عمومى خیانت کرده‌اى، کم یا زیاد، چنان بر تو سخت می‌گیرم که کم بهره شده و در هزینه عیال، در مانده و خوار و سرگردان شوى! والسلام. نامه ۲۰ نهج‌البلاغه
 
نکوهش یک کارگزار
 اما بعد! از تو خبرى رسیده است که اگر چنان کرده باشى، پروردگار خود را به خشم آورده و امام خود را نافرمانى و در امانت خود خیانت کرده‏اى!
 به من خبر رسیده که کشت زمین‌ها را برداشته، آن‌چه را که مى‏توانستى گرفته و آن‌چه در اختیار داشتى به خیانت خورده‏اى؛ پس هر چه زودتر حساب اموال را براى من بفرست و بدان که حساب‌رسى خداوند از حساب‌رسى مردم سخت‏تر است! والسلام. نامه ۴۰ نهج‌البلاغه
 
 نامه به یکى از کارگزاران که یکی از پسر عموهای حضرت بوده
 اما بعد! همانا من تو را در امانت خود شرکت دادم و هم‌راز خود گرفتم و هیچ یک از افراد خاندانم براى یارى و مدد کارى و امانت دارى، مثل تو مورد اعتمادم نبود. زمانی که دیدى روزگار بر پسر عمویت سخت گرفته و دشمن به او هجوم آورده و امانت مسلمانان تباه گردیده و امّت اختیار از دست داده و پراکنده شدند، پیمان خود را با پسر عمویت دگرگون ساختى و همراه با کسانی که از او جدا شدند فاصله گرفتى؛ تو هماهنگ با دیگران دست از یارى‏اش کشیدى و با دیگر خیانت کنندگان خیانت کردى. نه پسر عمویت را یارى کردى و نه امانت‏ها را رساندى.
 گویا تو در راه خدا جهاد نکردى و برهان روشنى از پروردگارت ندارى! و گویا براى تجاوز به دنیاى این مردم نیرنگ مى‏زدى و هدف تو آن بود که آنها را بفریبى و غنائم و ثروت‏هاى آنان را در اختیار گیرى؛ پس آنگاه که فرصت خیانت یافتى، شتابان حمله‏ور شدى و با تمام توان اموال بیت المال را که سهم بیوه زنان و یتیمان بود، مانند گرگ گرسنه‏اى که گوسفند زخمى یا استخوان شکسته‏اى را مى‏رباید، به یغما بردى و آنها را به سوى حجاز با خاطرى آسوده، روانه کردى، بى‌آن که در این کار احساس گناهى داشته باشى!
 ‏دشمنت بى‌پدر باد، گویا میراث پدر و مادرت را به خانه مى‏برى! سبحان اللّه!!
 آیا به معاد ایمان ندارى و از حساب‌رسى دقیق قیامت نمى‏ترسى؟ اى کسى که در نزد ما از خردمندان به شمار مى‏آمدى، چگونه نوشیدن و خوردن را بر خود گوارا کردى در حالى که مى‏دانى حرام مى‏خورى و حرام مى‏نوشى؟! چگونه با اموال یتیمان و مستمندان و مؤمنان و مجاهدان راه خدا، کنیزان مى‏خرى و با زنان ازدواج مى‏کنى که خدا این اموال را به آنان وا گذاشته و این شهرها را به دست ایشان امن فرموده؟!
پس از خدا بترس و اموال آنان را باز گردان و اگر چنین نکنى و خدا مرا فرصت دهد تا بر تو دست یابم، تو را کیفر خواهم کرد که نزد خدا عذر خواه من باشد و با شمشیرى تو را مى‏زنم که به هر کس زدم وارد دوزخ گردید!
سوگند به خدا! اگر حسن و حسین [علیهما‌السلام] چنان مى‏کردند که تو انجام دادى، از من روى خوش نمى‏دیدند و به آرزو نمى‏رسیدند تا آن که حق را از آنان پس بگیرم و باطلى را که به دستم پدید آمده، نابود سازم!
به پروردگار جهانیان سوگند! اگر آن‌چه که تو از اموال مسلمانان به نا حق بردى، بر من حلال بود، خشنود نبودم که آن را میراث باز ماندگانم قرار دهم؛ پس دست نگهدار و بیندیش، فکر کن که به پایان زندگى رسیده‏اى و در زیر خاک‌ها پنهان شده و اعمالت را بر تو عرضه داشتند؛ آن‌جا که ستمکار با حسرت فریاد مى‏زند و تباه کننده عمر و فرصت‏ها، آرزوى بازگشت دارد امّا «راه فرار و چاره مسدود است»! نامه ۴۱ نهج البلاغه
 
نامه به مصقله بن هبیره شیبانى، فرماندار اردشیر خرّه «فیروز آباد» از شهرهاى فارس
گزارشى از تو به من دادند که اگر چنان کرده باشى، خداى خود را به خشم آورده‏اى و امام خویش را نافرمانى کرده‏اى؛ خبر رسید که تو غنیمت مسلمانان را که نیزه‏ها و اسب‏هایشان گرد آورده و با ریخته شدن خون‏هایشان به دست آمده، به اعرابى که خویشاوندان تو هستند و تو را برگزیدند، مى‏بخشى! به خدایى که دانه را شکافت و پدیده‏ها را آفرید، اگر این گزارش درست باشد، در نزد من خوار شده و منزلت تو سبک گردیده است! پس حق پروردگارت را سبک مشمار و دنیاى خود را با نابودى دین آباد نکن که در این صورت زیان‌کارترین انسانى. آگاه باش! حق مسلمانانى که نزد من یا پیش تو هستند، در تقسیم بیت المال مساوى است، همه باید به نزد من آیند و سهم خود را از من گیرند. نامه ۴۳ نهج‌البلاغه
 
نامه به کمیل بن زیاد نخعى‏، فرماندار “هیت(یکی از شهرهای مرزی بین عراق و شام)” 
اما بعد! سستى انسان در انجام کارهایى که بر عهده اوست و پافشارى در کارى که از مسؤلیّت او خارج است، نشانه ناتوانى آشکار و اندیشه ویران‌گر است. اقدام تو به تاراج مردم “قرقیسا(شهری در منطقه بین‌النهرین)” در مقابل رها کردن پاسدارى از مرزهایى که تو را بر آن گمارده بودیم، در حالی که کسى در آنجا نیست تا آن‎جا را حفظ کند و سپاه دشمن را از آن مرزها دور سازد، اندیشه‏اى باطل است. تو در آنجا پلى شده‏اى که دشمنان تو از آن بگذرند و بر دوستانت هجوم آورند؛ نه قدرتى دارى که با تو نبرد کنند و نه هیبتى دارى که از تو بترسند و بگریزند؛ نه مرزى را مى‏توانى حفظ کنى و نه شوکت دشمن را مى‏توانى در هم بشکنى؛ نه نیازهاى مردم دیارت را کفایت مى‏کنى و نه امام خود را راضى نگه مى‏دارى! نامه۶۱ نهج‌البلاغه
همان‌طور که ملاحظه می‌شود در این نامه امیر‌المؤمنین علیه‌السلام کسی را مورد نکوهش قرار داده که می‌توان گفت که از خواص اصحاب حضرت بوده است. کمیل بن زیاد که دعای شریف کمیل منسوب به وی است و امیر المؤمنین علیه‌السلام این دعا را به وی آموخت. این توبیخ، گویای این است که امیرالمؤمنین علیه‌السلام با احدی تعارف نداشته است.  
 
نامه به منذر بن جارود عبدى که در فرماندارى خود خیانتى مرتکب شد
 اما بعد! همانا، شایستگى پدرت مرا نسبت به تو فریفت و گمان کردم همانند پدرت مى‏باشى و راه او را مى‏روى؛ ناگهان به من خبر دادند که در هواپرستى چیزى فروگذار نکرده و توشه‏اى براى آخرت خود باقى نگذاشته‏اى! دنیاى خود را با تباه کردن آخرت، آباد مى‏کنى و براى پیوستن با خویشاوندانت از دین خدا بریده‏اى! اگر آن‌چه به من گزارش رسیده، درست باشد، شتر خانه‏ات و بند کفشت، از تو با ارزش‏تر است و کسى که همانند تو باشد، نه لیاقت پاسدارى از مرزهاى کشور را دارد و نه مى‏تواند کارى را به انجام رساند یا ارزش او بالا رود یا شریک در امانت باشد یا از خیانتى دور ماند؛ پس وقتی این نامه به دست تو رسید، نزد من بیا. ان شاء اللّه. نامه ۷۱ نهج‌البلاغه
سید رضی: منذر کسى است که امیر مؤمنان علیه‌السلام در باره او فرمود: آدم متکبّرى است، به دو جانب خود مى‏نگرد و در دو جامه که بر تن دارد، با تکبر راه می‌رود و پیوسته بر بند کفش خود مى‏دمد که گردى بر آن ننشیند!
 
اهمیت بیت‌المال
 على بن ابى رافع که در بیت المال امیرالمؤمنین علیه السلام خدمت مى‏کرد می‌گوید: دختر حضرت یک گردنبند مروارید در ایام عید قربان به امانت تضمین شده از من گرفت که پس از سه روز آن را بازگرداند. على علیه‌السلام آن را برگردن وى دید و از او پرسید: این گردنبند را از کجا آورده‌ای؟ او گفت: از علی بن ابی رافع عاریه گرفته‌ام تا در روز عید قربان با آن زینت کنم و بعداً آن را برگرداندم؛ پس امیرالمؤمنین علیه‌السلام مرا احضار کرد و فرمود: در مال مسلمانان خیانت مى‏کنى ای پسر ابی رافع؟!
گفتم: پناه بر خدا از این که در مال مسلمین خیانت کنم! حضرت فرمود: پس چرا گردنبندی را که در بیت‌المال مسلمین بود، بدون اجازه من و بدون رضایت مسلمین به دختر امیرالمؤمنین عاریه دادی؟                  
گفتم: یا امیرالمؤمنین! او دختر شماست و از من خواست که  گردنبند را به او عاریه دهم تا زینت کند؛ من هم به او عاریه دادم؛ آن هم عاریه تضمین شده که برگرداند و از مال خودم تضمین کردم و بر من واجب است که سالم آن را به جایش برگردانم.
حضرت فرمود: همین امروز آن را باز گردان و اگر بار دیگر چنین کاری کنى به کیفر من گرفتار خواهى شد! سپس فرمود: اگر دخترم این گردنبند را جز به صورت امانت تضمین شده گرفته بود، نخستین زن، از بنى هاشم بود که دستش به جرم سرقت بریده مى‏شد.
این مطلب به گوش دختر حضرت رسید و عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! من دختر شما هستم، چه کسی شایسته‌تر از من در استفاده از این گردنبند است؟
على علیه‌السلام به او فرمود: اى دختر على بن ابى طالب! از قبول حق روگردان نباش! آیا همه زنان مهاجر در این عید از چنین گردنبندى استفاده مى‏کنند؟! تهذیب‌الاحکام/شیخ‌طوسی/دارالکتب الاسلامیه/ج۱۰/ص۱۵۱
 
و الحمدلله رب العالمین