مقصود از «رزق معلوم» و باخبر بودن بندگان مخلَص از آن/تبیین «رزق معلوم» در آیات متعدد
حضرت آیت الله آملی در تفسیر قرآن فرمود:بندگان «مخلَص» الهی از رزق معلوم باخبر هستند؛ یعنی رزقی که نزد خدا معلوم است و بسیاری از اسرار آن رزق نزد دیگران روشن نیست. به گزارش خبرگزاری مهر متن درس تفسیر آیت الله جوادی آملی که آیات ۳۹ تا۱۹ سوره صافات است از این قرار است: ﴿وَ […]
حضرت آیت الله آملی در تفسیر قرآن فرمود:بندگان «مخلَص» الهی از رزق معلوم باخبر هستند؛ یعنی رزقی که نزد خدا معلوم است و بسیاری از اسرار آن رزق نزد دیگران روشن نیست.
به گزارش خبرگزاری مهر متن درس تفسیر آیت الله جوادی آملی که آیات ۳۹ تا۱۹ سوره صافات است از این قرار است:
﴿وَ ما تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۳۹) إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصینَ (۴۰) أُولئِکَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ (۴۱) فَواکِهُ وَ هُمْ مُکْرَمُونَ (۴۲) فی جَنَّاتِ النَّعیمِ (۴۳) عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلینَ (۴۴) یُطافُ عَلَیْهِمْ بِکَأْسٍ مِنْ مَعینٍ (۴۵) بَیْضاءَ لَذَّهٍ لِلشَّارِبینَ (۴۶) لا فیها غَوْلٌ وَ لا هُمْ عَنْها یُنْزَفُونَ (۴۷) وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ عینٌ (۴۸) کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ (۴۹) فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ (۵۰) قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ إِنِّی کانَ لی قَرینٌ (۵۱) یَقُولُ أَ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُصَدِّقینَ (۵۲) أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَدینُونَ (۵۳) قالَ هَلْ أَنْتُمْ مُطَّلِعُونَ (۵۴) فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فی سَواءِ الْجَحیمِ (۵۵) قالَ تَاللَّهِ إِنْ کِدْتَ لَتُرْدینِ (۵۶) وَ لَوْ لا نِعْمَهُ رَبِّی لَکُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرینَ (۵۷) أَ فَما نَحْنُ بِمَیِّتینَ (۵۸) إِلاَّ مَوْتَتَنَا الْأُولی وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبینَ (۵۹) إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ (۶۰) لِمِثْلِ هٰذَا فَلْیَعْمَلِ الْعَامِلُونَ (۶۱)﴾.
همراه بودن انکار توحید و معاد با انکار نبوّت
در سوره مبارکه «صافات» که در مکه نازل شد، چون عناصر محوری سوَر مکّی اصول دین و خطوط کلی اخلاق و فقه و حقوق است و مهمترین مطلب گرچه توحید و همچنین معاد است؛ ولی آن مبدیی که باعث نشر این اصول است مسئله وحی و نبوّت است؛ لذا دشمنان دین وقتی از انکار توحید سخن به میان میآورند با انکار وحی و نبوّت همراه است و وقتی از انکار معاد سخن به میان میآورند، انکار معاد با وحی و نبوّت است. مسئله انکار وحی و نبوّت هم در کنار انکار توحید آمده و هم در کنار انکار معاد. در اوایل این سوره مبارکه وقتی مسئله انکار معاد مطرح شد که فرمود: ﴿فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طینٍ لازِبٍ﴾،[۱] وقتی انکار معاد مطرح شد گفتند: ﴿وَ إِذا رَأَوْا آیَهً یَسْتَسْخِرُونَ ٭ وَ قالُوا إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبینٌ * أَ إِذَا مِتْنَا وَ کُنَّا تُرَاباً وَ عِظَاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ﴾[۲] که مسئله انکار معاد را در کنار انکار وحی و نبوّت ذکر کردند. در بخشهایی که اخیراً به آنها رسیدیم ـ از آیه ۳۵ به بعد ـ انکار توحید همراه با انکار وحی و نبوّت مطرح شد ﴿إِنَّهُمْ کانُوا إِذا قیلَ لَهُمْ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ یَسْتَکْبِرُونَ﴾[۳] که انکار توحید است، ﴿وَ یَقُولُونَ أَ إِنَّا لَتارِکُوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ﴾[۴] ـ معاذ الله ـ که انکار وحی و نبوّت است. غرض آن است که آن مبدأ یادآور اصول دین چون وحی و نبوّت است؛ لذا چه در بخش انکار توحید، مسئله نفی نبوّت مطرح است و چه در مسئله انکار معاد، مسئله انکار نبوّت مطرح است؛ لذا در هر دو بخش سخن از انکار نبوّت است.
مقصود از ﴿رزق معلوم﴾ و باخبر بودن بندگان مخلَص از آن
مطلبی که از آیه چهل به بعد خوانده شد این است که قرآن در این بخش متنی را ذکر میکند و بعد آن متن را در ضمن چند آیه شرح میدهد. میفرماید بندگان «مخلَص» الهی از رزق معلوم باخبر هستند؛ یعنی رزقی که نزد خدا معلوم است و بسیاری از اسرار آن رزق نزد دیگران روشن نیست؛ لذا در بخشهایی از قرآن راجع به رزق این بزرگان میفرماید: ﴿لا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ أَعْیُنٍ﴾[۵] که گفتند این پاداش نماز شب است. فرمود خیلیها نمیدانند که خدا برای اینها چه چیز ذخیره کرده است؛ پس اگر گفته میشود رزق معلوم دارند، به این معنا نیست که معلومِ همگان است؛ معلوم خدای سبحان است و معلوم کسانی است که علمِ به آنها را خدای سبحان عطا کرده است که این میشود متن، ﴿لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ﴾.
تبیین ﴿رزق معلوم﴾ در آیات متعدد
آن رزق معلوم را در چند آیه تبیین کرد؛ هم خوراکیها را گزارش داد, هم نوشیدنیها را گزارش داد, هم مسکن را گزارش داد, هم همسر را گزارش داد, هم اعضای جلسه را گزارش داد, هم گفتمان و گفتگوهای دوستانه بهشتیها را گزارش داد, هم اتمام حجّت را گزارش داد, هم رسیدن به پیروزی در مقام احتجاج را گزارش داد که همه اینها شرح همان یک جمله متن است که فرمود: ﴿أُولئِکَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ﴾ که آن رزق معلوم از اینجا شروع میشود ﴿فَواکِهُ﴾ وقتی فاکهه و میوه حاضر است غذای رسمی یقیناً حاضر است و این غذا که «فواکه» و غیر «فواکه» باشد با کرامت همراه است؛ غرض اطعام نیست، غرض اکرام است و تنها سیر کردن شکم بهشتیان مطرح نیست، با کرامت نیاز اینها را تأمین کردن مطرح است ﴿وَ هُمْ مُکْرَمُونَ﴾، در کجا به سر میبرند؟ ﴿فی جَنَّاتِ النَّعیمِ﴾ روی فرشهای مینشینند که همگان دیگران را مشاهده میکنند؛ یعنی غیبت و حجاب و خفایی در کار نیست ﴿فی جَنَّاتِ النَّعیمِ * عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلینَ﴾ از نظر نوشیدنی هم «کأس» است، چشمه را که «عین» میگویند برای اینکه «تَرَاهُ الْعُیُونُ»، خودِ «عین» هم به معنای چشمه است؛ از چشمهای که «تراه العیون و تناله الدلاء»[۶] آب روان هست و نه آب راکد اینها بهره میبرند که این چشمه وضعش روشن نیست که کدام یک از چشمههای چهارگانهای است که نهر آن در قیامت جاری است. فرمود: ﴿بَیْضاءَ لَذَّهٍ لِلشَّارِبینَ﴾، این ﴿لَذَّهٍ لِلشَّارِبینَ﴾ در سوره مبارکهای که به نام وجود مبارک پیغمبر(ص) است؛ یعنی سوره ۴۷ در آیه پانزده این «انهار» چهارگانه آمده است که فرمود: ﴿مَثَلُ الْجَنَّهِ الَّتی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فیها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ﴾؛ نهرهایی از آبی که هرگز «آسن», متغیّر و مانده نیستند، چون روان هستند ﴿وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ﴾؛ نهرهایی از شیری که هرگز رنگ آنها عوض نخواهد شد ﴿وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ﴾ که ﴿لَذَّهٍ لِلشَّارِبینَ﴾، این ﴿لَذَّهٍ لِلشَّارِبینَ﴾ که در سوره «صافات» محلّ بحث است؛ یعنی آیه ۴۶ سوره «صافات»، در همان سوره ۴۷ هم مطرح است که میفرماید: ﴿وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّهٍ لِلشَّارِبینَ﴾، این ﴿لَذَّهٍ لِلشَّارِبینَ﴾ هم رفع ثبوتی را داراست و هم از وضع سلبی آن ما را باخبر میکند؛ در آیه محلّ بحث سوره مبارکه «صافات» بعد از اینکه فرمود: ﴿بَیْضاءَ لَذَّهٍ لِلشَّارِبینَ﴾ تشریح بیشتری را با این بیان دارد، فرمود: ﴿لا فیها غَوْلٌ وَ لا هُمْ عَنْها یُنْزَفُونَ﴾ «غُول», «غیل» و «غائله» همه معنای شرّ و فساد و مانند اینهاست؛ در آن شرّ و فسادی نیست، زیانی نیست و غائلهای در این خمر نیست، چون غائلهای در این خمر نیست، شاربین گذشته از اینکه لذّت میبرند از گزند خماری هم مصون هستند؛ لذا فرمود: ﴿لا هُمْ عَنْها یُنْزَفُونَ﴾؛ «مُنزَف» کسی است که در اثر خُماری، ضعف عقل،ضعف فطرت، ضعف خِرَد گرفتار آثار روانی شود اینها نه مُنزَف هستند و نه خود این شراب غائله دارد؛ «غول»«غیل», «غائله» اینها یعنی فساد و شرّ، ﴿لا فیها غَوْلٌ﴾ نه در این شراب که ﴿لَذَّهٍ لِلشَّارِبینَ﴾ است فساد هست و نه اهل بهشت که از این شراب الهی استفاده میکنند، از خرد و عقل دور میشوند. اگر قرآن از این شراب به عظمت یاد میکند، تعبیرش همان شراب طهور است ﴿شَراباً طَهُوراً﴾[۷] که نه تنها خودش طاهر است، پاککننده هم است. آنچه در سوره مبارکه ۴۷ آمده است ﴿وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّهٍ لِلشَّارِبینَ﴾، در سوره «صافات» گذشته از آن وصف ثبوتی ، اوصاف سلبی آن هم ذکر شده که ﴿لا فیها غَوْلٌ وَ لا هُمْ عَنْها یُنْزَفُونَ﴾.
«نهرهای» چهارمی که در بهشت هست این است که ﴿وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّی﴾ بعد فرمود تنها این چهار «نهر» نیست ﴿لَهُمْ فیها مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ وَ مَغْفِرَهٌ مِنْ رَبِّهِمْ﴾؛[۸] هرگز نقص،کمبود و عیبی در سایه لطف الهی برای اینها نیست. بنابراین متن همان آیه ﴿لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ﴾ است و تمام آنچه تاکنون ذکر شده، به منزله شرح آن متن است.
تفسیر ﴿قاصرات الطرف﴾ و ﴿مقصورات فی الخیام﴾ بودن همسران بهشتی
بعد در مورد نکاح هم فرمود: ﴿وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ﴾. این جریان حوریها که در سوره «الرحمن» مقداری مبسوطتر بیان شدند فرمود اینها هم قاصرات هستند و هم مقصورات، قاصرات میباشند؛ یعنی ﴿قاصِراتُ الطَّرْفِ﴾ هستند که آیه ۵۶ سوره مبارکه «الرحمن» درباره کوتهمُژه بودن اینها که کنایه از این است که غیر همسران خود را نگاه نمیکنند یا فروهِشته چشم هستند، همین است. فرمود: ﴿فِیهِنَّ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ﴾؛ ـ آیه ۵۶ سوره مبارکه «الرحمن» ـ ولی در همان سوره؛ یعنی سوره «الرحمن» فرمود: ﴿حُورٌ مَقْصُوراتٌ فِی الْخِیامِ﴾[۹] اینها از خیمهها بیرون نمیآیند، همیشه در حجاب هستند و کسی اینها را نمیبیند این «تبرّج» را که «تبرّج» جاهلیّت اُولیٰ و ثانیه و ثالثه و رابعه تا برسد به جاهلیت کنونی، این «تبرّج» و خودنمایی در برابر نامحرمان اصلاً برای اهل بهشت مطرح نیست. ﴿حُورٌ مَقْصُوراتٌ فِی الْخِیامِ﴾ هر کسی در خانه خودش هست، از تنهایی هم رنج نمیبرد، با آنچه با او هست مأنوس است و لذّت میبرد، چون بهشتیان از توحید لذّت میبرند.
این نعمتهایی که در سوره مبارکه «صافات» تا اینجا آمده است، هم راجع به خوراکیهای اینها هم راجع به نوشیدنیهای اینها هم راجع به همسرهای اینها بود،
گفتگوی بهشتی با بهشتیان دیگر درباره سرنوشت رفیق ناباب خود
اما راجع به گفتمان اینها که فرمود: ﴿فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ﴾، گفتگوی اینها هم درباره حقانیّت و صادق بودن وحی انبیاست. گفت من رفیقی داشتم که این رفیق حرفهای او این بود که ـ معاذ الله ـ بعد از مرگ خبری نیست. گاهی انسان مبتلا میشود به دوستی که هر چه نصیحت میکند در او اثر نمیکند، از آن طرف دید خودش گرفتار شبههای است که از آن به در نمیآید؛ حالا معنای آن این نیست که این شخص که جزء عباد مخلَصین است، چگونه حشر و نشر او با تبهکاران دارد؛ گاهی اتفاق میافتد انسان حالا یا فرزندی یا همسایهای یا بسته نَسبی یا سببی چنین کسی پیدا میشود. گفت ما قرینی داشتیم به ما گفت که شما قیامت را تصدیق میکنید؟ مگر انسان بعد از مرگ زنده میشود؟ ﴿یَقُولُ أَ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُصَدِّقینَ﴾ حالا این بهشتی به سایر بهشتیان میگوید ما که در دنیا بودیم چنین قرینی هم داشتیم که چنین شبههای وارد می کرد و ما هر چه میگفتیم در این اثر نمیکرد، شما از او خبر دارید؟ این شخص میخواست ببیند که این در کجای جهنم است، (گاهی انسان حتی به آن «عینالیقین» یا «حقّالیقین» هم که رسید باز دیگران درجات برتری دارند. قبلاً هم این بحث گذشت گاهی ذات اقدس الهی اقیانوسی از علم به کسی میدهد که این میشود «بحرالعلوم» واقعی؛ مثل امام و پیغمبر، گاهی ـ بالأخره اقیانوس محدود است ـ گذشته از اینکه چنین اقیانوسی به او میدهد یک رگه ارتباطی اقیانوس را به علم فعلی خدا وصل میکند، آن وقت این علم میشود نامتناهی. اینکه در روایات هست ائمه میفرمایند ما هر چه بخواهیم میتوانیم بدانیم، علم ما حد ندارد و علم «مَا کَانَ وَ مَا یَکُونُ»[۱۰] را به ما دادهاند، برای اینکه ما به علم نامحدود خدا مرتبط هستیم و اینطور نیست که خدای سبحان اقیانوسی از علم به اینها داده باشد که محدود باشد، اگر اینها ولیّ خدا هستند؛ یعنی تحت ولایت و سرپرستی او هستند. اگر ما گفتیم این شخص ولیّ آن کودک است یعنی چه؟ یعنی هرگز او را رها نمیکند ﴿اللَّهُ وَلیّ﴾[۱۱] این گروه است، اگر اینها تحت ولایت الله هستند خدا اینها را رها نمیکند؛ اگر رها نکرد، پس اینها به علم فعلی خدا مرتبط هستند و آن علم فعلی هم که حدّ ندارد؛ لذا میفرماید تنها وجود مبارک حضرت امیر نبود ائمه دیگر هم بودند؛منتها با آن عظمت و شهرت نیست؛ «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی»، حالا چه کسی جرأت دارد بگوید هر چه میخواهید از من بپرسید؟ حالا بر فرض یک اقیانوس علم به کسی بدهند، مگر این شدنی است؟ این معصومی که در کمال شهامت میگوید «فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْضِ»[۱۲] گذشته،حال،آینده، آسمانی، زمینی؛ این معلوم میشود یک اقیانوس علم به اینها ندادند، علمی دادند که به آن علم ازلی و ابدیِ فعلی ذات اقدس الهی مرتبط است؛ بله، حدّی ندارد؛ این با امکان منافات ندارد، چون خود فعل خدا ممکن است. ذات اقدس الهی واجب است و «بالذّات»، اما فعل او که حدّ ندارد، حالا در ازلیّت یک اختلاف نظری ممکن است باشد؛ ولی در ابدیّت عالم که احدی اختلاف نکرده است؛ این کاروان بشریّت وارد برزخ میشود، وارد دالان قیامت میشود، وارد بهشت میشود که ابدی است.
بهشت ابدی را چه کسی اداره میکند؟ اگر ما ابدی داریم، ابدی «بالذّات» که نیست، «ابدی» بالعرض است؛ بهشت ابدی است و بهشتیها ابدی هستند، اما ابدی «بالعرض», علم این ذوات قدسی هم همینطور است این مرتبط است به آن علمی که آن علم فعلی تابع علم ذاتی است، بنابراین در کمال شهامت و قدرت میگوید، الآن هم وجود مبارک ولیّ عصر(عج) فرمایش ایشان همین است؛ یعنی هیچ بشری از هیچ مطلبی سؤال نمیکند، مگر اینکه اینها عالم هستند «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْضِ» نه طُرُق سمایی که الآن سماویها و نجومیها آشنا هستند، آن سمایی که ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾[۱۳] درهای آن آسمان و درجات آن آسمان برای اینها روشن است، فرمود: «فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْضِ». اینها در همان حدّ اعلا هستند، سایر بهشتیها که اینطور نیستند؛ اینها میخواهند لحظه به لحظه علمشان افزوده شود و کمالات علمی پیدا کنند، کمالات عملی در آنجا ممکن نیست؛ یعنی کسی کاری کند ثواب ببرد، اما تکامل علمی در آنجا مطرح است). این شخص میگوید من رفیقی داشتم منکر معاد بود الآن من میخواهم ببینم سرگذشت و سرنوشت او چیست، شما از او باخبر هستید؟ ﴿هَلْ أَنْتُمْ مُطَّلِعُونَ﴾ شما او را دیدید؟ از وضع او باخبر هستید؟ آنها ظاهراً جواب مثبتی نمیدهند این می گوید﴿هَلْ أَنْتُمْ مُطَّلِعُونَ﴾ شما از او با خبرید؟ شبیه قصهای که در بحث قبل در سوره مبارکه «کهف»[۱۴] گذشت.
اِشراف بهشتی بر دوست تبهکار خود در جهنم و گفتگوی با او
آنگاه خودش سرکشی میکند، قدمی میزند و دوری میزند، از بالا بر جهنم اشراف دارد، چون درباره بهشت هست که ﴿عِنْدَها جَنَّهُ الْمَأْوی﴾[۱۵] بهشت در آسمان قیامت است، جهنم روی زمین قیامت است؛ یعنی بعد از اینکه زمین و آسمان دنیا به زمین و آسمان دیگر تبدیل شد ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ﴾؛[۱۶] یعنی «تبدّل السماوات غیر السماوات» یک نظام جدیدی طرح شد؛ یعنی آسمان و زمین تازه. بهشتِ بهشتیان در آسمان قیامت است که ﴿عِنْدَها جَنَّهُ الْمَأْوی﴾ و دوزخِ دوزخیان در زمین است آن وقت آن وجود شریف از بالا سَرَک میکشد که ببیند این شخص در کدام قسمت جهنم است ﴿فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فی سَواءِ الْجَحیمِ﴾ این شخص منکر معاد را دید که در وسط جهنم دارد میسوزد ﴿فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فی سَواءِ الْجَحیمِ﴾ بعد حالا خودش با خودش گفتگو میکند یا اینکه به او میفهماند که سوگند به خدا! ممکن بود اغوا و شبهه تو ما را از پا در بیاورد و ما هم به روز سیاه تو مبتلا شویم ﴿قالَ تَاللَّهِ إِنْ کِدْتَ لَتُرْدینِ﴾؛ اگر فیض الهی، فضل الهی، روح و ریحان الهی نبود ممکن بود ما هم گرفتار شبهه تو شویم و به روزگار تلخ تو مبتلا شویم، نزدیک بود تو ما را گمراه کنی «رَضی» یعنی ساقط, «ارضا» ؛یعنی اسقاط, «تُرْدینِ» *﴿ وَ لَوْ لا نِعْمَهُ رَبِّی لَکُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرینَ﴾ اگر توفیق الهی، فیض و فضل پروردگار نبود ما را هم جلب میکردند؛ «مُحضر» یعنی جلبشده، مؤمنین را که احضار نمیکنند، کسانی که باید جلب شوند از آنها به محضرین یاد میکنند؛ مؤمنین را همینطور محترمانه دعوت میکنند. فرمود اگر توفیق و عنایت الهی نبود، ما را هم جَلب میکردند ﴿وَ لَوْ لا نِعْمَهُ رَبِّی لَکُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرینَ﴾.
اختلاف در قائل این گفتگو و حق بودن محتوای آن
حالا در اینجا سخن فرشتههاست، سخن خداست، سخن همین شخص است بین اهل تفسیر اختلاف نظر است؛ ولی همه آن حق است؛ اگر کلام خدا باشد که حق است، اگر کلام ملائکه باشد حق است،اگر کلام این شخص باشد، چون خدا به زبان تصدیق دارد نقل میکند حق است؛ اینطور نیست که قرآن حرفی را نقل کند و آن حرف ـ معاذ الله ـ باطل باشد و قرآن آن را رد نکند؛ این سخن، سخن هر که هست حق است.
تبیین چگونگی دو مرتبه مرگ برای انسان در گفتگوی بهشتی با جهنمی
﴿أَ فَما نَحْنُ بِمَیِّتینَ ٭ إِلاَّ مَوْتَتَنَا الْأُولی﴾ حالا در آن عالَم میگویند ما فقط یک مرگ داشتیم؟ یعنی انسان میمیرد و میپوسد و خبری نیست؟ خیر, تنها مرگ از دنیا نیست یک نفخه صوری هست؛ یعنی نفخه اولیٰ که همگان در آنجا میمیرند که این میشود مرگ دوم, بعد با نفخ صور دوم همه ﴿فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ﴾[۱۷] زنده میشوند که دیگر مرگی نیست. در قیامت در روایات ملاحظه فرمودید که خود مرگ به صورت «کَبْشٌ أَمْلَح»[۱۸] درمیآید، مرگ را «إماته» و «ذبح» میکنند؛ یعنی تغیّر و تحوّلی دیگر نیست، مرگ مرده است، خود عزرائیل(سلام الله علیه) مرده است؛ مرگ عزرائیل و فنای مسئله «إماته» است، مرگِ مرگ؛ یعنی به زوال نابودی است، نابودی و تحوّل و تغیّر نیست حیات یکسره است. دیگر از آن به بعد زمان و زمینی ندارد، حدّی ندارد که انسان چند میلیارد سال بخواهد بماند، ابدی میشود که به ذهن نمیآید؛ اینکه میبینید گاهی در تعبیرات ائمه(علیهم السلام) برای کسانی که با این اسباببازیها دارند سرگرم میشوند تعبیر به جنون میکنند[۱۹] همین است. انسان آن عالَم ابد را ـ معاذ الله ـ از دست میدهد برای چهار سرگرمی و بازی؟! اینکه میفرماید دنیا را طلاق دادم؛ یعنی این بیان سوره مبارکه «حدید» هست که ﴿أَنَّمَا الْحَیاهُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زینَهٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ﴾[۲۰] در این مقاطع پنجگانه, این بازی و بازیگری و بازیچه قرار دادن دنیا این است که این را وجود مبارک حضرت امیر فرمود: «غُرِّی غَیْرِی»[۲۱] این به صورت حصر در سوره «حدید» آمده است ﴿اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاهُ الدُّنْیا﴾ این است این حصر در پنج ضلع, در بعضی از آیات در دو جزء منحصر شده ﴿إَنَّمَا الْحَیاهُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ﴾؛[۲۲] یعنی آن تفاخر کُرسی و میز که هست آن هم لهو و لعب است، آن تکاثر در ثروت که هست آن هم لهو و لعب است، برای اینکه این اجمال و تفصیل هم هستند نه اینکه معارض هم باشند؛ اینطور نیست که آنکه در سوره «حدید» فرمود دنیا در پنج بخش است که لهو و لعب را اول و دوم قرار داد، زینت و تفاخر و تکاثر را سوم و چهارم و پنجم قرار داد با آن طایفه از آیاتی که کلّ دنیا را در دو بخش خلاصه کرد و فرمود: ﴿إِنَّمَا الْحَیاهُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ﴾ مخالف باشد، چون یکی اجمال است یکی تفصیل؛ یعنی آن زینت و تکاثر و تفاخر هم برمیگردد به همین لهو و لعب که من اینقدر موجودی در بانک دارم, اینقدر صفر اضافه دارم و مانند آن، این میشود متاع غرور و حضرت هم این متاع را فرمود که من را نمیتوانی فریب بدهی.
پرسش: فرمودید انسان «خلود» ابدی می یابد با ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ﴾[۲۳] منافات ندارد؟
فرق ابدی بودن ذات اقدس الهی با ابدیت انسان در قیامت
پاسخ: بله, ابد تابع با ابد متبوع خیلی فرق میکند، این فیض اوست؛ فیض خدایی که ذاتاً ازلی و ابدی و سرمدی است فیض او دائمی است، او «دائم الفیض علی البریّه»[۲۴] است؛ این فیض او غیر مقطوع است، انقطاعی ندارد مثل اینکه ـ معاذ الله ـ ما اگر آفتابی میداشتیم ازلی که نوری ازلی داشته بود، فرقشان خیلی روشن است، چون یکی تابع است و دیگری متبوع؛ بهشت و دوام بهشت تابع افاضه ذات اقدس الهی است، الآن و در هر فرصتی هم اگر ذات اقدس الهی بخواهد فیض خودش را جمع کند، نه بهشت است و نه بهشتی، پس معلوم میشود این تابع محض و در ظلّ عنایت الهی است.
پرسش: فرمودید که انسان مرگ را میمیراند، مرگ دوم را هم می میراند؟
میراندن مرگ اول و دوم توسط انسان و آغاز حیات ابدی او
پاسخ: مرگ دوم را هم میمیراند برای اینکه در مرحلهای که ﴿فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ﴾ شد ﴿نُفِخَ فِی الصُّورِ﴾ شد، ﴿فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ﴾[۲۵] دیگر مرگ، مرده است مرگ در جریان «کَبْشٌ أَمْلَح» که «ذبح» میشود؛ یعنی دیگر مرگی نیست؛ عزرائیل(سلام الله علیه) که عامل مرگ است، او هم از این سِمَت کنار میرود و عزرائیل را هم «إماته» میکنند. بنابراین انسان است که چه در مرگ اول و چه در مرگ دوم, مرگ را میمیراند؛ این «صعقه» است، مدهوشی است و نه بیهوشی؛ نظیر «صعق» وجود مبارک موسای کلیم ﴿وَ خَرَّ مُوسی صَعِقاً﴾،[۲۶] اگر در نفخه صور اول فرمود: ﴿وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ﴾ که گروه خاصی هستند، اینها «صعقه» دارند و در حال مدهوشی میباشند نه بیهوشی, چه چیزهایی در آن حالت برایشان کشف میشود خودشان میدانند، با یک نفخه همه بیهوش میشوند و با یک نفخه دیگر همه به هوش میآیند ﴿فَإِذَا هُمْ قِیَامٌ یَنْظُرُونَ﴾ حالا بین این دو نفخه چه درجهای فاصله است در بعضی از روایات تبین شده است. بنابراین انسان چه در مرگ دنیا و چه در مرگ نفخه صور او مرگ را میمیراند، برای اینکه این مدهوش میشود و نه اینکه از بین برود.
پرسش: مرگ یک امر وجودی است.
پاسخ: بله،انتقال است، اما انتقال تابع منتقل است؛ شخصی که از دنیا به آخرت منتقل میشود این مرحله را پشت سر میگذارد، از «ساهره» قیامت وقتی وارد بهشت میشود، آن مرحله را پشت سر میگذارد یا از نفخ صور اول وارد نفخ صور دوم میشود، آن را پشت سر میگذارد؛ هر منتقلی انتقال را زیرمجموعه خود دارد، مرگ انتقال است که فرمود: «وَ لَکِنَّکُمْ تَنْتَقِلُونَ مِنْ دَارٍ إِلَی دَارٍ».[۲۷]
پرسش: آیا همه انسانها دو مرگ دارند؟
پاسخ: بالأخره همه هستند؛ منتها بدها در جهنم هستند و در مورد جهنم فرق است بین کسی که مسلمان باشد و معصیت کرده باشد یا ملحد باشد. «خلود» برای مسلمان و موحّد معصیتکار نیست، در روایات هست که اینها به اندازه عذابشان میچشند بعد «أَنَّهُمْ عُتَقَاءُ اللَّهِ مِنَ النَّارِ»[۲۸] آزاد میشوند، اما آن کسی که ـ معاذ الله ـ ملحد است او گرفتار است.
پرسش: عرض ما این بود که آیا دو مرگ برای تمام انسانهاست؟
پاسخ: بالأخره وقتی قیامت قیام میکند همه انسانها که در دنیا هستند وارد برزخ میشوند، آن وقت آن «نفخ» صور اینها را مدهوش میکند؛ بعد از «نفخ» صور اول, «نفخ» صور دوم که آمد همه به هوش میآیند و وارد صحنه قیامت میشوند.
پرسش: کسانی که زودتر وارد برزخ شدند مدهوشی ندارند.
پاسخ: مدهوشی برای آن «نفخ» عام است، اینها که قافله هستند و پشت سر هم میروند وقتی ﴿فَإِنَّما هِیَ زَجْرَهٌ واحِدَهٌ﴾[۲۹] که در همین سوره «صافات» بود یا ﴿صَیْحَهً واحِدَهً﴾[۳۰] که در سوره «یس» بود؛ با آن «صیحه» واحد, با آن «ضجّه» واحد, با آن تَشَر واحد همه مدهوش میشوند، چه سابقیها و چه لاحقیها، چه آنها که تازه رسیدند و چه آنها که قبلاً بودند و با «نفخ» دوم همه مدهوششدهها ﴿فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ﴾ برمیخیزد که آن را میگویند قیامت که همه قیام میکنند ﴿یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمینَ﴾.[۳۱]
همراهی دو میلاد برای دو مرگ در انتقال انسان به قیامت کبرا.
﴿وَ لَوْ لا نِعْمَهُ رَبِّی لَکُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرینَ ٭ أَ فَما نَحْنُ بِمَیِّتینَ ٭ إِلاَّ مَوْتَتَنَا الْأُولی﴾ آیا این است که ما فقط یک مرگ داریم و بعد از مرگ زنده نمیشویم؟ ما مردهایم و حیاتی در کار نیست؟ این حرف قرین ما بود؛ ولی الآن دیدیم خیر، ما وقتی از دنیا وارد برزخ شدیم و مُردیم، وقتی آن «موته» اُولیٰ را پشت سر گذاشتیم الآن دوباره زندهایم؛ مراحلی را پشت سر گذاشتیم. در سوره مبارکه «غافر» یعنی مؤمن که در بحث قبل هم اشاره شد، آیه یازده این سوره این بود که عدّهای به خدای سبحان عرض میکند: ﴿قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ﴾؛ ما دو «إماته» داشتیم و دو «إحیاء»؛ دو «إماته» داشتیم که ما را از دنیا وارد برزخ کردید این یک «إماته»،در برزخ یک حیات خاصّی خودمان داریم؛ ولی از دنیا مردیم، از برزخ ما را «إماته» کردید به صحنه قیامت که این میشود «إماته» دوم،در صحنه قیامت با «نفخ» صور دوم ما را زنده کردی که این شده حیات دوم، ما دو حیات داشتیم،دو «ممات» داشتیم دو «إماته» داشتیم و دو «إحیاء» ﴿رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا﴾، البته اگر به سوره مبارکه «غافر» رسیدیم، احتمالات دیگری که مربوط به آیه یازده سوره «غافر» است ممکن است آنجا مطرح شود. به هر تقدیر فرمود قرینِ من این را میگفت که ما وقتی مُردیم آخر خط است و دیگر بعد از مرگ خبری نیست و ما بعد از مرگ،حیات نداریم تا بعد از حیات یک مرگ جدیدی داشته باشیم، غافل از اینکه مرگِ دنیا هجرت است «وَ لَکِنَّکُمْ تَنْتَقِلُونَ مِنْ دَارٍ إِلَی دَارٍ»؛ اینکه میگویند مرگ، چون دنیا را رها کردیم میشود مرگ وگرنه میلاد است، برای اینکه ما وارد صحنه برزخ شدیم، یک تولد جدید است؛ اینچنین نیست که زوال و نیستی و نابودی باشد ما میلادی پیدا کردیم و یک حیات برزخی داریم، آن وقت از قیامت صغرا وارد قیامت کبرا میشویم؛ با نفخ صور اول مدهوش میشویم, با نفخ صور دوم به هوش میآییم؛ یعنی مدهوشی ما رخت برمیبندد، اینچنین نیست که ما فقط با مرگ اول از بین رفته باشیم و هیچ عذابی در کار نباشد ﴿أَ فَما نَحْنُ بِمَیِّتینَ ٭ إِلاَّ مَوْتَتَنَا الْأُولی وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبینَ﴾، اینچنین نیست. ﴿إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ﴾ این حرفِ خدا باشد درست است، حرف فرشتهها باشد درست است،حرف همان بهشتی باشد درست است، برای اینکه اگر حرف هرکدام که باشد بالأخره قرآن نقل کرده است.
امر به الگوگیری از رفقا مخلَصین در رسیدن به فوز عظیم
﴿إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ﴾؛ این فوز عظیم است ﴿لِمِثْلِ هذا فَلْیَعْمَلِ الْعامِلُونَ﴾ هر که میخواهد کاری انجام دهد به روش بندگان «مخلَص» کار انجام دهد، برای اینکه پاداش او چنین حیاتی است که مسکن خاص دارد،خوراک مخصوص دارد، برخورد خاص دارد،نوشاک مخصوص دارد،گفتمان خاص دارد و سعادت ابد او را همراهی میکند که «رزقنا الله و إیّاکم انشاءالله».
«و الحمد لله ربّ العالمین»
…………………………………………….
پی نوشتها
[۱]. سوره صافات, آیه۱۱٫
[۲]. سوره صافات, آیات۱۴ ـ ۱۶٫
[۳]. سوره صافات, آیه۳۵٫
[۴]. سوره صافات, آیه۶۳٫
[۵]. سوره سجده, آیه۱۷٫
[۶]. جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۲۹، ص۹٫
[۷]. سوره انسان, آیه۲۱٫
[۸]. سوره محمد, آیه۱۵٫
[۹]. سوره الرحمن, آیه۷۲٫
[۱۰]. الکافی(ط ـ اسلامی)، ج۱ ، ص۲۶۰؛ «بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّهَ(ع) یَعْلَمُونَ عِلْمَ مَا کَانَ وَ مَا یَکُونُ وَ أَنَّهُ لَا یَخْفَى عَلَیْهِمُ الشَّیْءُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ».
[۱۱]. سوره بقره, آیه۲۵۷٫
[۱۲]. نهج البلاغه, خطبه۱۸۹٫
[۱۳]. سوره اعراف, آیه۴۰٫
[۱۴]. سوره کهف, آیات۳۵ ـ ۳۸٫
[۱۵]. سوره نجم, آیه۱۵٫
[۱۶]. سوره ابراهیم, آیه۴۸٫
[۱۷]. سوره زمر, آیه۶۸٫
[۱۸]. بحارالانوار، ج۸, ص۳۴۴ و ۳۴۵؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): إِذَا دَخَلَ أَهْلُ الْجَنَّهِ الْجَنَّهَ وَ أَهْلُ النَّارِ النَّارَ قِیلَ یَا أَهْلَ الْجَنَّهِ فَیُشْرِفُونَ وَ یَنْظُرُونَ وَ قِیلَ یَا أَهْلَ النَّارِ فَیُشْرِفُونَ وَ یَنْظُرُونَ فَیُجَاءُ بِالْمَوْتِ کَأَنَّهُ کَبْشٌ أَمْلَحُ فَیُقَالُ لَهُمْ تَعْرِفُونَ الْمَوْتَ فَیَقُولُونَ هُوَ هَذَا وَ کُلٌّ قَدْ عَرَفَهُ قَالَ فَیُقَدَّمُ وَ یُذْبَحُ ثُمَّ یُقَالُ یَا أَهْلَ الْجَنَّهِ خُلُودٌ فَلَا مَوْتَ وَ یَا أَهْلَ النَّارِ خُلُودٌ فَلَا مَوْتَ قَالَ وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ ﴿وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَهِ﴾ الْآیَهَ».
[۱۹] . ر.ک: بحارالانوار، ج۷۰, ص۱۲۲٫
[۲۰]. سوره حدید, آیه۲۰٫
[۲۱]. نهج البلاغه, حکمت۷۷٫
[۲۲]. سوره محمد, آیه۳۶٫
[۲۳]. سوره شوری, آیه۱۱٫
[۲۴]. ر.ک: المصباح (کفعمی), ص۶۴۷؛ «یَا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِیَّهِ یَا بَاسِطَ الْیَدَیْنِ بِالْعَطِیَّهِ یَا صَاحِبَ الْمَوَاهِبِ السَّنِیَّهِ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ خَیْرِ الْوَرَى سَجِیَّهً وَ اغْفِرْ لَنَا یَا ذَا الْعُلَى فِی هَذِهِ الْعَشِیَّهِ».
[۲۵]. سوره زمر, آیه۶۸٫
[۲۶]. سوره اعراف, آیه۱۴۳٫
[۲۷]. بحارالانوار، ج۳۷, ص۱۴۶٫
[۲۸]. بحارالانوار، ج۱, ص۱۸۴٫
[۲۹]. سوره صافات, آیه۱۹٫
[۳۰]. سوره یس, آیه۲۹٫
[۳۱]. سوره مطففین, آیه۶٫
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰