امام حسین؛‌ منشأ رحمت لا یزال الهی

نامت را حسین گذاشتند و لقبت را خامس آل عبا؛ از تبار علی(ع) و فاطمه(س) هستی، شجاعت حضرت محمد (ص) و حضرت على (ع) در تو موج میزند و خداوند در تربتت، شفا و در حرمت، اجابت دعا را قرار داده است. با نام تو به یاد کوهساران می‏افتم و با نگاهت در جویبار‏ها‏ تا […]

نامت را حسین گذاشتند و لقبت را خامس آل عبا؛ از تبار علی(ع) و فاطمه(س) هستی، شجاعت حضرت محمد (ص) و حضرت على (ع) در تو موج میزند و خداوند در تربتت، شفا و در حرمت، اجابت دعا را قرار داده است.

با نام تو به یاد کوهساران می‏افتم و با نگاهت در جویبار‏ها‏ تا عمق دریا سفر می‏کنم، نبودت مرا در ظلمت مطلق وا می‏نهد و نگاهت مرا تا مرز خورشید شدن بالا می‏برد کشتی نجاتی و و پهلو زده در بندر گاه عشق، ناخدای عشقی و مسافرانت را تا حریم یار مشایعت می‏کنی.

زمین مقدمت را به شادی نشسته و اهل آن از آمدن سلسله جنبان عشق مسرور‏ و خوشحال، تمام شقایق‏ها‏ خبر از آمدنت می‏دهند اما از چیزی نگرانند نمی‏دانم از چه روی داغ دارند؟ عطر گل‌های بهشتی از شمیم موهایت وزیدن می‏گیرد و بهار و رودهای خروشان از اشک چشمانت.

شاخه‏ها‏ی طوبی در ماه شعبان به سوی زمین سرازیر است و چه نیکو میوه‏ای را در دامان هستی فرو نهاده است، تمام برگ‏ها‏ی درختان صنوبر در حال هلهله و شادی و تمام ذرات عالم شکرگزار ذات مقدس پروردگار جهانیان‏اند.

چه قدر نفس‏ها‏ی زمین، از حضور پر شور ملائک در گستره شهر مدینه، به شمارش افتاده است و آسمان، دست نیاز به سوی زمین دراز کرده است درختان، با عندلیبان هم آواز شده‌اند و گل‏ها ان فی الجنه نهرا من لبن سر داده‏اند و در ایام حوریان و ملائک در گوشه حرم چشمانت به اعتکاف نشسته‏اند و ذکر فتبارک الله احسن الخالقین سر داده‌اند.

قبل از آمدنت، ماجرای لب‏های تشنه‏ات را خاک، در گوش جهان زمزمه کرده بود تو می‏آیی تا در توفان معرکه و کار زار، در راه ماندگان را سفینه نجات باشی، هزاران خورشید در چشم‏هایت روشن است تا آینده، در ظلمات جهالت، گم نشود.

نام تو، زلال آبشاران است و جریان رودها از طراوت تو به سر شوق آمده‌اند،در رگانت خون انبیاء جریان دارد و صاحب خونت خداوند است،مگر غیر از این است که نام مبارکت ثارالله است عاشقان را به دروازه شهادت رهنمون هستی و خود میدان دار این معرکه .

از آن زمان که بر عرصه گیتی پای نهادی ،راهنمای مردمی بودی که عمری از کودکی تا کهن‌سالی ذکر تو می‏گفتند و جز نام تو چیزی بر زبان نمی‏آوردند، ای مایه فخر عالمیان ، که خداوند به داشتن چنین مخلوقی چون تو مباهات می‏کند.

خداوند تو را سرور جوانان اهل بهشت قرار داد تا الگویی برای جوانان باشی و تا ابد با حماسه بی بدیل خود در تمام دوران‏ها‏ جاودانه مانی.

و تو آمدی، که معنای دیگری از عشق را بیان کنی و نهال عشق و ایمان را در دل‏ها‏ی مردمان کاشتی، در تمام مأذنه‏های آزادگی علم عشق را افراشتی و بانگ حریّت جهانیان را سر دادی، با توأم که نگاهت آتش فرو می‌نشاند و صدایت امواج سرگردان ساحل رامی دانم که این شعر در وصف چشمان تو سروده شده که؛

آسودگی اهل گنه در صف محشر وابسته به یک گردش چشمان حسین است

تو می‌آیی و زمین و آسمان به آمدنت مباهات می‏کنند، تو که آمدنت را تمام ستاره‏ها‏ وعده داده بودند و با آمدنت تمام کائنات را به تلاطم کشاندی، با آمدنت معنای آزادگی جاری شد.

تو می‌آیی تا مسلخ محبت، تا قدمگاه خوشید و تا قربانگاه عشق، آسمان با رنگ سرخ خونت بوی یاس می‏گیرد و آسمان از فرط شرمندگی، از خجالت لب‌هایت، می‏میرد.

هادی شاملو

(منبع رسانیوز)