سرور زنان عالم، از ازل تا ابد

ابن ابی الحدید معتزلی که از شارحین فرهیخته کتاب گران‌سنگ نهج‌البلاغه است، گوید: «قَد تَواتَرَ الخَبَرُ عَنه (صَلّی‌الله‌علیه‌وآله) انه قال: فاطِمَه سَیّده نِساء العَالَمین؛»[۱]   این خبر از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله به تواتر رسیده که فرمود: فاطمه سیّده زنان جهانیان است. روایت متواتر، روایتی است که به اشکال مختلف از راویان متعدّدی نقل شود، به گونه­ای […]

ابن ابی الحدید معتزلی که از شارحین فرهیخته کتاب گران‌سنگ نهج‌البلاغه است، گوید:

«قَد تَواتَرَ الخَبَرُ عَنه (صَلّی‌الله‌علیه‌وآله) انه قال: فاطِمَه سَیّده نِساء العَالَمین؛»[۱]

 

این خبر از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله به تواتر رسیده که فرمود: فاطمه سیّده زنان جهانیان است.

روایت متواتر، روایتی است که به اشکال مختلف از راویان متعدّدی نقل شود، به گونه­ای که یقین­آور شود که آن روایت از جانب معصوم علیه‌السّلام نقل شده و جای هیچ­گونه ابهام و تردیدی در نقل آن نباشد.[۲]

رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله می‌فرماید:

«فاَیُّما امْرَأَهٍ صَلَّتْ فی الیومِ و اللَّیْلَهِ خَمْسَ صَلَواتٍ، وَ صامَتْ شَهْرَ رَمَضانَ، وَ حجَّتْ بَیْتَ اللَّهِ الحَرامَ، وَ زَکَّتْ مالَها و أَطاعَتْ زَوْجَها، و والَتْ عَلِیّاً بَعْدی، دَخَلَتِ الْجَنَّهَ بِشَفاعَهِ إِبْنَتی فاطِمهَ، وَ اِنَّها لَسَیِّدَهُ نِساءِ الْعالَمِینَ، فقیل: یا رسول الله! أهِىَ سَیِّدَهُ نِساءِ عالَمِها؟ فَقالَ: ذاکَ لِمَرْیَمَ بنت عمران، کانَتْ سَیِّدَهَ نِساءِ عالَمِها، وَ فاطِمهُ سَیِّدَهُ نِساءِ الْعالَمِینَ مِنَ الاَوَّلینَ وَ الآخِرِینَ»[۳]

هر زنی که روز و شب نمازهای پنج‌گانه را به­جا آورده، و ماه رمضان را روزه‌دار باشد، و بیت‌الله‌الحرام را زیارت کند، و مال خود را پاکیزه ساخته و شوهرش را اطاعت کند، و بعد از من علی را سرپرست خویش گرفته باشد، به شفاعت دخترم فاطمه داخل بهشت شود. چرا که او سرور زنان جهانیان است.

پس گفته شد که: ای رسول خدا! او سرور زنان جهان دوران خویش است؟ آن حضرت فرمود: این مرتبت مریم دختر جناب عمران است، ولی فاطمه سرور زنان همه جهانیان، از پیشینیان و پسینیان است.

 

 

پی‌نوشت:

۱٫ شرح نهج‌البلاغه، ج ۱۰، ص ۲۵۶٫

۲٫ مقباس الهدایه، ج ۱، ص ۸۹ -۹۰، و نیز البدایه فى علم الدریه، ص ۱۳، و نیز ر. ک: درایه الحدیث،۳٫ کاظم شانه چی، ص ۶۰، و نیز ر. ک: کتب اصول فقه برای آشنایی بهتر با این واژه.

شیخ صدوق، امالی، ص ۳۹۳ و ۳۹۴، و نیز بحارالانوار، ج‏۴۳، ص‏۲۴٫