سیاست چیست؟ (تبیین دیدگاه امام خمینی(ره))(بخش دوم)

سیاست‌ حیوانی‌ یا سیاست‌ این‌جهانی‌ دومین‌ نوع‌ سیاست‌ یا دومین برداشت رایج در جوامع امروز از سیاست، در نگاه‌ امام‌ خمینی(ره)‌، سیاست‌ این‌جهانی‌ یا حیوانی است‌ که‌ هرچند در معیارها و اصول‌ و اهداف‌ خود صحیح‌ است و از دروغ‌، نیرنگ‌، عوام‌فریبی، سلطه ناروا، استبداد و دیکتاتوری و تزویر به‌ دور است‌ و خیر و […]

سیاست‌ حیوانی‌ یا سیاست‌ این‌جهانی‌

دومین‌ نوع‌ سیاست‌ یا دومین برداشت رایج در جوامع امروز از سیاست، در نگاه‌ امام‌ خمینی(ره)‌، سیاست‌ این‌جهانی‌ یا حیوانی است‌ که‌ هرچند در معیارها و اصول‌ و اهداف‌ خود صحیح‌ است و از دروغ‌، نیرنگ‌، عوام‌فریبی، سلطه ناروا، استبداد و دیکتاتوری و تزویر به‌ دور است‌ و خیر و صلاح‌ افراد ملت را در نظر دارد، ولی‌ با توجه‌ به‌ در نظر گرفتن‌ بعد جسمانی‌ و مادی‌ وجود انسان‌، سیاستی‌ حیوانی‌ و جسمانی‌ تلقی‌ می‌گردد. در این‌ نوع‌ سیاست،‌ جنبه‌های‌ مثبت‌ این‌جهانی‌ وجود دارد و هدف‌ آن،‌ تأمین‌ مصالح‌ عمومی‌ و اجتماعی‌ است،‌ ولی‌ توجهی‌ به‌ بعد روحانی‌ و معنوی‌ وجود انسان‌ و تأمین‌ سعادت‌ او در جهان‌ آخرت‌ که‌ سعادت‌ راستین‌ است‌، ندارد. بنابراین، در پی‌ تأمین‌ سعادت‌ محض‌ این‌جهانی‌ در قالب‌ رفاه‌، راحتی‌، امنیت‌ محض‌ و امثال‌ آن‌ است‌. چنین‌ سیاستی‌ خوب‌ است،‌ اما مطلوب‌ امام‌ خمینی‌(ره) نیست. او در بیان‌ این‌ نوع‌ سیاست‌ می‌فرماید:

ما اگر فرض‌ کنیم‌ که‌ یک‌ فردی‌ هم‌ پیدا بشود که‌ سیاست‌ صحیح‌ را اجرا کند، نه‌ به‌ آن‌ معنای‌ شیطانی‌ فاسدش‌، یک‌ حکومتی‌، یک‌ رئیس‌جمهوری‌، یک‌ دولتی،‌ سیاست‌ صحیح‌ را هم‌ اجرا کند و به‌ خیر و صلاح‌ ملت‌ باشد، این‌ سیاست،‌ یک‌ بُعد از سیاستی‌ است‌ که‌ برای‌ انبیا بوده‌ است‌ و برای‌ اولیا و حالا برای‌ علمای‌ اسلام‌. (صحیفه امام، ۱۳۷۸: ج۱۳، ۴۳۱ و ۴۳۲)

بنابراین،‌ نگاه‌ تک‌ بعدی‌ به‌ انسان‌، دیدن‌ انسان‌ در قالب‌ حیوان‌ است‌ و تدارک برنامه برای انسان با این نگاه، سیاست و مشی حیوانی است؛ چرا که اگر حیوان‌ تحت‌ تربیت‌ هم قرار گیرد، باز هم‌ حیوان‌ است‌؛ تنها بهتر و خوب‌تر رشد می‌کند؛ مثلاً زودتر چاق‌ می‌شود یا بیشتر شیر می‌دهد یا برای‌ بارکشی‌ و سواری‌، آماده‌تر و قوی‌تر می شود. پس به‌ جنبه‌ حیوان‌ بودن‌ او چیزی‌ اضافه‌ نمی‌گردد. اگر به‌ انسان‌ نیز نگاه‌ مادی‌ شود، بُعد حیوانی‌ او مورد توجه‌ قرار می‌گیرد و بهتر و خوب‌تر یا به‌ روش‌ صحیح‌ زندگانی‌ می‌کند و بعد مادی‌ وجود او رشد می‌یابد که در این صورت، فقط‌ استعدادهای‌ مادی‌اش‌ شکوفا می‌شود. به‌ تعبیر امام‌ خمینی‌(ره)، سیاستی‌ که‌ در این‌ مسیر تحقق‌ می‌یابد، سیاست‌ صحیح‌ است،‌ ولی‌ مطلوب‌ و مورد پسند ما نیست. زیرا انسان‌ و جامعه‌ با حرکت تک‌ بعدی و مادی‌ محض‌، بهبود پیدا نمی‌کند و انسان با چنین نگاهی، انسان نمی‌شود و این، بدان خاطر است که انسان‌ یک‌ بعد ندارد. به عبارتی دیگر، انسان‌ فقط‌ یک‌ حیوانی‌ نیست‌ که‌ خوردن‌ و خوراک‌، همه‌ شئون‌ او باشد.

بنابراین‌، در این‌ نگرش،‌ انسان‌ موجودی‌ دو بعدی‌ و دو ساحتی‌ است‌، به گونه‌ای که ساحتی‌ از او جنبه‌ مادی‌ دارد که بر جسم‌ او قرار گرفته و ساحت‌ دیگرش،‌ جنبه معنوی‌ دارد که در روح‌ او تعبیه شده است و بین‌ این‌ دو ساحت، افتراق‌ و جدایی‌ نیست‌. بر همین‌ اساس‌، در حیات‌ این‌‌جهانی،‌ دارای‌ درجات‌، مقامات‌، تغییر، تحول‌، رشد، استعداد، جنود و حالات‌ گوناگون‌ است‌:

بدان‌ که‌ انسان‌ اعجوبه‌ای‌ است‌ دارای‌ دو نشئه‌ و دو عالم‌: نشئه ظاهره‌ ملکیه دنیویه‌ که‌ آن‌ بدن‌ اوست‌ و نشئه‌ باطنه‌ غیبیه‌ ملکوتیه‌ که‌ از عالم‌ دیگر است‌. و نفس‌ او که‌ از عالم‌ غیب‌ و ملکوت‌ است‌، دارای‌ مقامات‌ و درجاتی‌ است‌… و از برای‌ هر یک‌ از مقامات‌ و درجات‌ آن‌، جنودی‌ است‌ رحمانی‌ و عقلانی‌… و جنودی‌ است‌ شیطانی‌ و جهلانی‌… و همیشه‌ بین‌ این‌ دو لشکر جدال‌ و نزاع‌ است‌ و انسان‌ میدان‌ جنگ‌ این‌ دو طایفه‌ است‌… . ( امام خمینی، ۱۳۷۶، ۵)

به‌ طور کلی،‌ ویژگی‌ و معیارهای‌ سیاست‌ این‌جهانی یا سیاست‌ حیوانی‌ عبارتند از:

۱٫ عاری‌ بودن‌ از دروغ‌، فریب‌ و خدعه‌؛

۲٫ رعایت‌ مصالح‌ و منافع عمومی‌ (کل‌ جامعه‌)؛

۳٫ تمرکز بر تأمین‌ رفاه‌ و سعادت‌ این‌جهانی‌ افراد (از لحاظ‌ هدف‌ معطوف‌ به‌ مصالح‌ عامه‌ بودن‌)؛

۴٫ تأمین خواست‌های افراد (هرنوع خواسته‌ای).

چنین‌ سیاستی‌ صرفاً مبتنی‌ بر عرف‌ جامعه‌ و خواست‌های آن و نیز در پی‌ تأمین اهداف‌ سکولاریستی‌ و این‌جهانی است. از این‌رو، جزء ناقصی‌ از سیاست‌ حقیقی‌ می‌باشد؛ زیرا فقط به‌ منافع‌ عامه‌ و رفاه آنها توجه‌ دارد.

سیاست‌ الهی‌ یا سیاست‌ اسلامی‌

از دیدگاه امام‌ خمینی(ره)‌، سیاست‌ راستین،‌ سیاست‌ الهی‌ یا سیاست‌ اسلامی است که علاوه بر برخورداری از خصایص مطلوب سیاست این‌جهانی، بر معنویت و تأمین سعادت اخروی آنها نیز تأکید داشته باشد. امام خمینی(ره) در این باره می‌فرماید:

اجرای‌ قوانین‌ بر معیار قسط‌ و عدل‌ و جلوگیری‌ از ستمگری‌ و حکومت‌ جائرانه‌، بسط‌ عدالت‌ فردی‌ و اجتماعی‌ و منع‌ از فساد و فحشا و انواع‌ کج‌روی‌ها و [تأمین] آزادی‌ بر معیار عقل‌ و عدل‌ و استقلال‌ و خودکفایی‌… بر میزان‌ عدل‌ برای‌ جلوگیری‌ از فساد و تباهی‌ یک‌ جامعه‌ و سیاست‌ و راه‌ بردن‌ جامعه‌ به‌ موازین‌ عقل‌ و عدل‌ و انصاف‌… باشد.(صحیفه امام، ۱۳۷۸: ج۲۱، ۴۰۵)

چنین‌ سیاستی‌، مطلوب‌ و مورد توجه‌ کامل‌ امام‌ خمینی(ره)‌ است‌؛ زیرا به‌ تحقق‌ عدل‌ و قسط‌ و برقراری‌ جامعه‌ توحیدی‌ و دفع‌ شرّ و فساد در جهان‌ می‌انجامد و در بند اهداف‌ فردی‌، گروهی‌ خلاصه‌ نمی‌شود. این سیاست، دارای‌ ویژگی‌ها و معیارهایی‌ است که برخی از معیارهای اساسی آن عبارتند از:

۱٫ سعادت‌محور بودن‌ (در اینجا سعادت‌ دارای دو بعد آن‌جهانی یا اخروی‌ و این‌جهانی یا دنیوی‌ است‌ و لذا سعادت‌ حقیقی‌ می‌باشد.)؛

۲٫ نگرش کامل به انسان یا توجه‌ به‌ دو بعد و دو ساحت‌ اصلی‌ انسان‌، یعنی جسم و روح یا مادیت و معنویت؛

۳٫ در نظر گرفتن‌ دنیا و آخرت‌ انسان‌ با هم و تلاش‌ در جهت‌ تأمین‌ هردو باهم؛

۴٫ انسانی‌ بودن‌، یعنی در نظر گرفتن مصالح نوع انسان و پرهیز از قوم‌گرایی و حزب‌گرایی و جناح‌گرایی و نظایر آن؛

۵٫ عاری‌ از فریب‌، دروغ‌، راست‌نمایی، خدعه‌، نیرنگ‌ و دیگر مظاهر شیطانی‌؛

۶٫ رعایت‌ مصالح‌ دنیا و آخرت‌ عموم‌ انسان‌ها؛

۷٫ نفی سلطه ناروا بر مردم‌؛

۸٫ ابتنا بر قسط‌ و عدل‌ و تلاش در جهت تحقق آن؛

۹٫ پرهیز از استبداد و دیکتاتوری؛

۱۰٫ نفی‌ هرگونه‌ ظلم‌ و ستم‌ و استثمار و استعباد انسان‌ها؛

۱۱٫ اجرای‌ حدود الهی‌ در جامعه‌؛

۱۲٫ نفی تزویر و ظاهرسازی.

به‌طور کلی، چنین‌ سیاستی‌ عین‌ عدالت‌ است و درآن دروغ و مردم فریبی و استبداد و تقلب و مکر هیچ جایی ندارد یا به عبارتی، از‌ نگاه‌ امام،‌ همان‌ صراط‌ مستقیم‌ الهی یا صراط عدل اوست‌: «سیاست‌ این‌ است‌ که‌… همانی‌ که‌ در قرآن‌ صراط‌ مستقیم‌ گفته‌ می‌شود… یک‌ صراط‌ مستقیمی‌ که‌ از اینجا شروع‌ و به‌ آخرت‌ ختم‌ می‌شود.» (همان: ج۱۳، ۴۳۲) امام‌ خمینی(ره) در بیان‌ این‌ نوع‌ سیاست‌ نیز می‌فرماید:

سیاست‌ این‌ است‌ که‌ جامعه‌ را هدایت‌ کند و راه‌ ببرد، تمام‌ مصالح‌ جامعه‌ را در نظر بگیرید و تمام‌ ابعاد انسان‌ و جامعه‌ را در نظر بگیرد و اینها را هدایت‌ کند به‌ طرف‌ آن‌ چیزی‌ که‌ صلاحشان‌ هست‌… و این‌ مختص‌ به‌ انبیاست‌… . (همان)

به‌طور کلی، معیار امام خمینی(ره) در بیان و تفکیک این گونه سیاست از دیگر سیاست‌های ذکر شده، معنویت، پاکی و تقوا و ساختن و متحول کردن آدمیان است که هدف اساسی همه پیامبران می‌باشد و عدالت نیز همین است. ایشان در این باره می‌فرماید:

… و کم اتفاق افتد که کسی به خودی خود بتواند از این حجب بیرون آید و با فطرت اصلیه، سیر به عالم اصلی خود بنماید و به کمال مطلق و نور و جمال و جلال مطلق برسد، حق تبارک و تعالی، به عنایت ازلی و رحمت واسعه، انبیاء عظام ـ علیهم السلام‌ ـ را برای تربیت بشر فرستاد و کتب آسمانی را فرو فرستاد تا آنها از خارج، کمک به فطرت داخلیه کنند و نفس را از این غلاف غلیظ نجات دهند و از این جهت، احکام آسمانی و آیات باهرات الهی و دستورات انبیاء عظام و اولیاء کرام بر طبق نقشه فطرت و طریقه جبلت بنا نهاده شده… . (امام خمینی، ۱۳۷۸: ۷۸ و ۷۹)

یا در کلامی دیگر اشعار می‌دهد:

اصلاً موضوع بحث انبیا، انسان است. همه انبیا از آدم تا خاتم موضوع بحث‌شان انسان… است؛ به هیچ چیز دیگر فکر نمی‌کنند، به انسان فکر می‌کنند برای اینکه همه عالم همه خلاصه‌اش همین انسان است… انسان اگر درست بشود، همه چیز عالم درست می‌شود… (صحیفه امام، ۱۳۷۸: ج۱۰، ۶۷ و ۶۸)

بر این‌ اساس‌، سیاست حقیقی که همان سیاست الهی و مورد قبول امام است، بر هدایت‌ و راهبردن‌ جامعه‌ و تأمین‌ مصالح‌ کلی‌ و عمومی انسان‌ها و حرکت آنها در مسیر فطرتشان نظر دارد که تهذیب انسان‌ها، ارشاد، راهنمایی‌ و آموزش‌ و پرورش‌ استعدادهای افراد جامعه‌ و تبلیغ‌ دین‌ و ابلاغ‌ احکام‌ الهی و اجرای آنها را دربرمی‌گیرد و امام‌ خمینی(ره)‌ در بیانی دیگر، آن را همراه با سیاست‌ روحانی‌ یاد می‌کند و سیاست‌ روحانی‌ را به معنای تهذیب و تعلیم احکام و فرامین الهی و آموزش و آگاه‌سازی مردم می‌داند که خاص‌ اهل‌ علم‌ و دانش‌ است‌ و همان‌ سیاست‌ بالعلم‌ (حرانی، ۱۳۹۸ق: ۴۳۴) می‌باشد. از این رو می‌فرماید: «و علما… وقتی‌ دیدند که‌ اینها هستند، می‌روند مشغول‌ کارهای‌ خودشان‌ می‌شوند که‌ آن‌ هم‌ سیاست‌ است،‌ منتها سیاست‌ روحانی». (صحیفه امام، ۱۳۷۸: ج۱۳، ۴۳۴)

در نگاه‌ امام‌ خمینی(ره)‌ هر کسی توانایی و شایستگی آن را ندارد که سیاست‌ الهی یا همان سیاست انسانی و معنوی را در جامعه‌ و در میان انسان‌ها تحقق‌ بخشد، بلکه‌ تنها عده‌ای‌ قلیل‌ از انسان‌ها با ویژگی‌های‌ خاص‌ هستند که‌ این‌ توانایی‌ را در خود دارند. این گروه‌ از افراد عبارتند از:

۱٫ پیامبران‌ و رسولان‌ الهی؛

۲٫ اولیا و امامان‌ معصوم‌ که جانشینان حقیقی پیامبر اسلام۶ و مایه فخر و مباهات بشریت هستند؛

۳٫ به‌ تبع‌ دو گروه‌ اول‌، عالمان‌ و دانشمندان‌ بیدار اسلام‌؛

۴٫ (سایر) متعهدان‌ به‌ اسلام‌.

آن رهبر فقید، در این باره معتقد است:

دیگران‌ این‌ سیاست‌ را نمی‌توانند اداره‌ کنند؛ این‌ مختص‌ به‌ انبیا و اولیاست‌ و به‌ تبع‌ آنها به‌ علمای‌ بیدار اسلام‌… اینکه می‌گویند شما دخالت در سیاست نکنید و بگذارید برای ما، شما سیاست‌تان، سیاست صحیح‌تان هم یک سیاست حیوانی است. آنهایی که فاسدند، سیاست‌شان سیاست شیطانی است. آنهایی که صحیح راه می‌برند، باز سیاستی است که راجع به مرتبه حیوانیت انسان، راجع به رفاه این عالم، راجع به حیثیاتی که به این عالم هست، راه می‌برند، لکن انبیا هم این عالم را و هم آن عالم را (و اینجا راه است برای آنجا) اینها هدایت می‌کنند. مردم را به این راه و آنچه که صلاح ملت است، صلاح جامعه است، اینها آنها را به آن صلاح دعوت می‌کنند و صلاح مادی و معنوی از مرتبه اول تا آخری که انسان مراتب کمال دارد. سیاستمداران اسلامی، سیاستمداران روحانی، انبیا علیهم السلام، شغلشان سیاست است. (همان:ج۱۳، ۴۳۲)

بنابراین،‌ برترین‌ شاخص‌ و معیار تمایز این‌ نوع‌ سیاست‌ از سیاست‌ صحیح‌، اما حیوانی،‌ آن‌ است‌ که‌ در اینجا تمام‌ ابعاد انسان‌ و جامعه‌ و تمام‌ مصالح‌ دنیوی‌ و اخروی‌ او و صلاح‌ مادی‌ و معنوی‌ او یا همان‌ صراط‌ مستقیم‌ که‌ صراط‌ عدالت‌ و قسط‌ است‌، در نظر گرفته‌ می‌شود. دیگران‌ جز گروه‌های‌ یاد شده‌، یعنی‌ پیامبران‌، امامان‌ و دانشمندان‌ بیدار دین‌، توانایی‌ اجرا و به‌‌کارگیری‌ چنین‌ سیاستی‌ را ندارند، پس‌ استحقاق‌ رسیدن‌ به‌ آن‌ را نیز نخواهند داشت‌؛ زیرا، استحقاق‌ در سایه‌ توانایی‌ و قدرت‌ به‌ دست‌ می‌آید و کسی‌ که توانایی‌ و قدرت‌ اداره چنین‌ سیاستی‌ را ندارد، پس‌ استحقاق‌ یا اهلیت‌ آن‌ را نیز ندارد. افزون بر آن، امام‌ خمینی‌(ره) در اینجا گروه‌ سوم‌ را با صفت‌ بیدار معرفی‌ می‌کند؛ بدین‌ معنا که‌ هر دانشمند یا عالم‌ دینی‌ نیز این‌ توانایی‌ را ندارد، مگر اینکه‌ بیدار باشد و منظور از بیدار بودن،‌ آگاهی‌ به‌ مسائل‌ روز و جامعه‌ و تعهد نسبت‌ به‌ آنها در قبال‌ علم‌ و دانش‌ اوست، همچنان‌ که‌ در جایی‌ دیگر، از علمای‌ متعهد یاد می‌کند یا در کلامی دیگر، از تعهد به‌ اسلام‌ سخن‌ می‌گوید. البته‌ امام‌ خمینی‌(ره) در کنار سه‌ گروه‌ یاد شده،‌ از گروه‌ دیگری‌ نیز سخن‌ به‌ میان‌ می‌آورد و آن‌، متعهدان‌ به اسلام‌ است‌:

… علما مرتبه‌شان‌ بالاتر از این‌ است‌ که‌ داخل‌ بشوند در امور اجرایی‌، لکن‌ در وقتی‌ که‌ افرادی‌ باشند که‌ آن‌ افراد، متعهد به‌ اسلام‌ باشند و بتوانند کارها را روی‌ موازین‌ اسلامی‌ اجرا کنند، نه‌ اینکه‌ اگر هیچ‌ کس‌ هم‌ نباشد… مسئله‌ این‌ است‌ که‌ اگر سیاستمدارانی‌ باشند که‌ همان‌ معنایی‌ را که‌ مسلمین‌ می‌خواهند ولو در همین‌ یک‌ بعدش‌، ولو در همین‌ بعد دنیایی‌اش‌، آنها طوری‌ سیاست‌ را انجام‌ بدهند که‌ ما استقلال‌مان‌ و آزادی‌مان‌ محفوظ‌ بماند و ما به‌ طرف‌ شرق‌ یا به‌ طرف‌ غرب‌ کشیده‌ نشویم؛ البته‌ آنها بکنند، هیچ‌ مانعی‌ ندارد و علما هم‌ می‌روند. وقتی‌ دیدند که‌ اینها هستند، می‌روند مشغول‌ کارهای‌ خودشان‌ می‌شوند که‌ آن‌ هم‌ سیاست‌ است‌، منتها سیاست‌ روحانی‌. (همان:۴۳۳ و ۴۳۴)

سیاست و اسلام

از دیدگاه‌ امام‌ خمینی(ره)‌ دین اسلام‌ برخلاف‌ برخی‌ ادیان‌ دیگر، یک‌ دین‌ سیاسی‌ یا دین‌ سیاست‌ است؛ بدین‌ معنا که‌ اسلام‌ در ظهور و پیدایش‌، در شکل‌گیری‌ و ابقا، در توسعه‌ و گسترش‌، در بیان‌ مسائل‌ و احکام‌ و قوانین‌ و در مبدأ و مقصد خویش‌، دین‌ سیاست ـ‌ البته‌ به‌ معنی‌ متعالی‌ آن‌ ـ و برای‌ سامان‌ بخشیدن‌ به‌ زندگانی‌ آنها آمده‌ است‌. دین‌ و سیاست‌، در مفاهیم‌ حقیقی‌ و متعالی‌ خویش‌ به‌ هم‌ نزدیک‌، بلکه‌ عین‌ هم‌ می‌شود. از این‌رو، در اسلام‌، دین‌ بدون‌ سیاست‌ و سیاست‌ بدون‌ دین‌ بی‌معناست‌. به‌علاوه‌، پرداختن‌ به‌ سیاست‌ در اسلام،‌ هم‌ مقدم ساختن‌ آن‌ جهان‌ و تأمین سعادت آن‌جهانی است و هم‌ فی‌نفسه‌ مورد رضایت وخشنودی خداوند است؛ چرا که ساختن‌ جهان‌، تحقق‌ عدل‌ و داد در آن‌ و تأمین‌ زندگی‌ دنیوی‌ و اخروی‌ انسان‌ها، همان‌ رضایت‌ خداوند و مبارزه‌ و تلاش‌ در راه‌ اوست و دین‌ و سیاست‌ جز برای‌ تحقق‌ عدل‌ در جامعه انسانی‌ و رساندن‌ انسان‌ به‌ سعادت‌ راستین‌ معنا ندارند. این‌ است‌ که‌ امام‌ خمینی(ره) اسلام‌ را دین‌ سیاست‌، دین‌ هدایت‌ و راه‌ بردن‌ آنها و نیز دین‌ عدالت‌ و تأمین‌ سعادت‌ آدمیان‌ می‌داند و می‌فرماید:

اسلام‌ دین‌ سیاست‌ است‌ (با تمام‌ شئونی‌ که‌ سیاست‌ دارد) این‌ نکته‌ برای‌ هر کس‌ که‌ کمترین‌ تدبری‌ در احکام‌ حکومتی‌، سیاسی‌، اجتماعی‌ و اقتصادی‌ اسلام‌ بکند، آشکار می‌گردد. پس‌ هر که‌ را گمان‌ بر این‌ برود که‌ دین‌ از سیاست‌ جداست،‌ نه‌ دین‌ را شناخته‌ و نه‌ سیاست‌ را. (امام خمینی، ۱۳۹۰ق: ج۱، ۲۳۴)

او در کلامی دیگر فرموده است: «والله اسلام‌ تمامش‌ سیاست‌ است‌. اسلام‌ را بد معرفی‌ کرده‌اند. سیاست‌ مُدُن،‌ از اسلام‌ سرچشمه‌ می‌گیرد.» (صحیفه امام، ۱۳۷۸: ج۱، ۲۷۰)

امام خمینی(ره) در این باره همچنین به دلایلی چون جامعیت اسلام، جهت‌گیری دین، ابعاد سیاسی اسلام، مسجد و جایگاه و ارتباط آن با سیاست، احکام الهی و سیره پیشوایان معصوم (جمشیدی، ۱۳۸۵: ۲۱۳ ـ ۲۲۶ ) اشاره می‌کند.

بنابراین،‌ درمی‌یابیم‌ که‌ از منظر امام‌، اسلام‌ نه‌ تنها دین‌ سیاست‌ است،‌ بلکه‌ تمام‌ آن‌ سیاست‌ است‌. آمیختگی‌ دین‌ و سیاست‌ در این‌ نگاه‌ به‌ شدیدترین‌ مفهوم‌ خود و در قالب این ‌همانی، یعنی عینیت دین و سیاست مطرح می‌شود، به‌‌گونه‌ای‌ که‌ به‌وضوح احساس‌ می‌شود در اسلام،‌ دین‌ و سیاست‌ به‌ طور‌ کامل‌ یکی‌ هستند و هیچ‌گونه‌ افتراق‌ و جدایی‌ ندارند و این امر، بیان همان مفهوم سیاست به معنای هدایت انسان‌ها به سوی سعادت حقیقی است.

در نگاه او، به‌ لحاظ‌ تاریخی،‌ نمود تحقق‌ کامل‌ این‌همانی دین‌ و سیاست،‌ تشکیل‌ دولت‌ پیامبر اسلام۶ در مدینه‌ النبی‌ است. دولتی‌ که‌ پیامبر اکرم۶ با ورود به‌ یثرب‌، در آنجا ایجاد کرد، دولتی‌ کاملاً دینی‌ قلمداد می‌شد و از نهاد حکومتی‌ برخوردار بود؛ بدین‌ معنا که‌ ارکان‌ چهارگانه دولت‌ که‌ عبارتند از: ۱٫ امت‌ (مظهر جمعیت‌ سیاسی‌)؛ ۲٫ مدینه‌ النبی‌ (مظهر سرزمینِ مشخص‌ و قلمرو معین‌)؛ ۳٫ حاکمیت‌ خدا و رسولش‌ و مردم‌ مسلمان‌ (مظهر حاکمیت‌)؛ ۴٫ حکومت‌ پیامبر (مظهر نهاد اجرایی‌ دولت‌ یعنی‌ حکومت‌)، در نظام‌ سیاسی مورد نظر رسول خدا۶ شکل‌ گرفت‌.(همان: ۲۲۸)

بر همین‌ اساس،‌ تاریخ‌ صدر اسلام‌، دین‌ و سیاست‌ را در قالبی‌ واحد به‌ جامعه‌ ارائه‌ کرد، به‌‌گونه‌ای‌ که‌ پیامبر اکرم۶ هم‌ رهبر دینی‌ و هم‌ رهبر سیاسی‌ مسلمانان بود و سیاست‌ یکی‌ از شئون‌ رسالت‌ آن‌ حضرت‌ به‌شمار می‌آمد. بنابراین‌، دولت‌ اسلامی‌ که‌ به‌ وسیله رسول خدا۶ در مدینه‌ بنیان نهاده شد، بیان‌‌کننده آمیختگی‌ کامل‌ سیاست‌ و دین،‌ در تاریخ‌ اسلام‌ است. این‌ امر، در سیره‌ دیگر انبیا و اوصیای‌ آنان‌ نیز جاری‌ بوده‌ است‌. برای‌ نمونه‌، حضرت‌ داود۷ و فرزندش‌ حضرت‌ سلیمان۷ نیز حکومت‌ تشکیل‌ دادند. پس‌ از پیامبر اسلام‌، حکومت‌ اسلامی‌ به وسیله خلفای‌ راشدین‌ ادامه‌ یافت‌ و سپس حضرت‌ علی‌۷ به‌ احیای‌ حکومت‌ مطلوب‌ و مورد نظر رسول‌ خدا۶ پرداخت‌ و این‌ روند را امام‌ حسن مجتبی۷ در مدت‌ حکومت‌ خویش‌ ادامه داد.

البته شیوه‌های‌ استبدادی، غیرانسانی‌ و ظالمانه برخی‌ از حکومت‌هایی‌ که‌ تحت‌ عنوان‌ حکومت‌ اسلامی‌ تشکیل‌ شدند، خود به‌ تدریج‌ باعث‌ جدایی‌ دین‌ از سیاست‌ گردید. این‌ شیوه‌ها مردم‌ و دینداران‌ را از صحنه سیاست‌ خارج‌ ساخت‌ و زمینه‌ را برای‌ استمرار ستم‌ و استبداد فراهم‌ آورد. دانشمندان‌ شیعه‌ نیز عموماً از حکومت‌ها فاصله‌ گرفتند و دانش‌های‌ انسانی‌ موضوع‌ خود را صرفاً فرد قرار داد‌ و درباره آن‌ به‌ بحث‌ و بررسی‌ پرداخت. در این‌ میان،‌ حوزه‌های‌ علمیه‌ و پژوهش‌های‌ فقهی‌ نیز نتوانستند کاری‌ انجام‌ دهند. از این‌رو، با محدود شدن‌ به‌ مسائل‌ فردی،‌ از بررسی‌ مسائل‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌ و تأثیر بر جامعه‌ بازماندند و به‌ تعبیر امام‌ خمینی(ره)‌:

برای‌ اینکه‌ کمی‌ معلوم‌ شود فرق‌ میان‌ اسلام‌ و آنچه‌ به‌ عنوان‌ اسلام‌ معرفی‌ می‌شود تا چه‌ حد است‌، شما را توجه‌ می‌دهم‌ به‌ تفاوتی‌ که‌ میان‌ «قرآن‌» و کتب‌ حدیث‌، با رساله‌های‌ عملیه‌ هست‌؛ قرآن‌ و کتاب‌های‌ حدیث‌ که‌ منابع‌ احکام‌ و دستورات‌ اسلام‌ است،‌ با رساله‌های‌ عملیه‌ که‌ توسط‌ مجتهدین‌ عصر و مراجع‌ نوشته‌ می‌شود، از لحاظ‌ جامعیت‌ و اثری‌ که‌ در زندگانی‌ اجتماعی‌ می‌تواند داشته‌ باشد، به کلی‌ تفاوت‌ دارد… . (امام خمینی، ولایت فقیه: ۱۱)

همچنین ‌امام در وصیت‌نامه‌ خود با اشاره‌ به‌ اوضاع‌ زمان‌ رژیم‌ پهلوی‌ می‌نویسد: «اگر کسی‌ دم‌ از حکومت‌ اسلامی‌ برمی‌آورد و از سیاست‌… سخن‌ می‌گفت،‌ گویی‌ بزرگ‌ترین‌ معصیت‌ را مرتکب‌ شده‌؛ و کلمه‌ «آخوند سیاسی‌»، موازن‌ با آخوند بی‌دین‌ شده‌ بود و اکنون‌ نیز هست‌». (صحیفه امام، ۱۳۷۸: ج۲۱، ۳۹۵)

از دیدگاه امام، یک گروه بیش‌ از بسیاری‌ از گروههای‌ دیگر در تحقق‌ جدایی‌ دین‌ و سیاست‌ در اسلام‌ ایفای‌ نقش‌ کرده‌اند که همان روحانیون‌ بی‌خبر از اسلام‌، دنیاپرست‌ و مقدس‌مآب‌ هستند. اینها اسلام‌ را به‌گونه دیگری‌ ـ غیر از آنچه‌ در حقیقت‌ هست‌ ـ معرفی‌ کرده‌‌اند و می‌کنند و شکل‌ ناقصی‌ از دین‌ ارائه‌ می‌دهند تا از این‌ طریق،‌ خاصیت‌ سیاسی‌ و انقلابی‌ آن‌ را از اسلام‌ بگیرند. به‌ بیان‌ امام‌ خمینی(ره)‌:

و شکل‌ ناقصی‌ که‌ در حوزه‌های‌ علمیه‌ عرضه‌ می‌شود، برای‌ این‌ منظور است‌ که‌ خاصیت‌ انقلابی‌ و حیاتی‌ اسلام‌ را از آن‌ بگیرند و نگذارند مسلمانان‌ در کوشش‌ و جنبش‌ و نهضت‌ باشند، آزادی‌خواه‌ باشند، دنبال‌ اجرای‌ احکام‌ اسلام‌ باشند، حکومتی‌ به‌ وجود بیاورند که‌ سعادت‌شان‌ را تأمین‌ کند؛ چنان‌ زندگی‌ داشته‌ باشند که‌ در شأن‌ انسان‌ است‌. (امام خمینی، ولایت فقیه: ۱۰)

سیاست‌ و حکومت‌

سیاست‌ الهی به دور از دروغ و فریب و تزویر، روش‌ منطقی تحقق‌ حکومت‌ عدل‌ و انسانی در جامعه است. بر همین‌ اساس،‌ از دیدگاه‌ امام‌ خمینی(ره)‌ همه‌ پیامبران‌ الهی‌، برای‌ تحقق‌ حکومت‌ عدل‌ و انسانی مبعوث‌ شدند و چنین‌ حکومتی‌ عین‌ سیاست‌ یا عِدلِ سیاست‌ است‌. امام خمینی(ره) در بیانی‌ روشن،‌ این‌ مسئله‌ را این‌گونه‌ مطرح‌ می‌سازد:

مسئله‌، مسئله‌ حکومت‌ است‌، مسئله‌، مسئله‌ سیاست‌ است‌، حکومتْ عِدْلِ سیاست‌ است‌، تمام‌ معنای‌ سیاست‌ است‌… این‌ سیاست‌ و این‌ حکومتی‌ که‌ عجین‌ با سیاست‌ است‌، در روز عید غدیر برای‌ حضرت‌ امیر ثابت‌ شد. (صحیفه امام، ۱۳۷۸: ج۲۰، ۱۱۳)

چنین‌ مسئله‌ای‌ بیانگر این‌ است‌ که‌ ضرورت‌ دارد دین‌ اسلام‌ به‌ عنوان‌ آخرین‌ دین‌ الهی‌، دارای‌ نظام‌ جامع‌ فرهنگی‌، سیاسی‌، اجتماعی‌ و اقتصادی‌ باشد. در نظام‌ سیاسی‌ اسلامی‌ یا نظام‌ امامت‌، حکومت‌ دارای‌ دو وظیفه عمده‌ و اساسی‌ است‌: یکی‌، اجرای‌ احکام‌ الزامی‌ مبتنی‌ بر وحی‌ و عقل‌ و دیگری‌، تحقق‌ مصالح‌ مردمی‌ و اجرای‌ قواعد تصویبی امت. به‌ عقیده‌ امام‌ خمینی‌(ره)، پس‌ از پایان‌ عصر نبوت‌، رسالت‌ رهایی‌ بشر، راهنمایی‌ امت‌ و تشکیل‌ حکومت‌، بر عهده‌ پیشوایان‌ معصوم‌(ع) است‌ و در دوران‌ غیبت‌ امام‌ معصوم۷‌، این‌ وظیفه‌ برعهده فقهای‌ شایسته، عادل، باتقوا و به‌دور از دنیا پرستی، یعنی علمای واجد شرایط‌ است‌. به‌‌طور کلی‌، در این‌ نگرش‌، اسلام‌ و سیاست اسلامی‌، پدیده‌ای الهی‌ است‌ که‌ با به‌ کاربستن‌ آن‌، سعادت‌ آدمیان را در دنیا و آخرت‌، به‌ بالاترین‌ وجه‌ تأمین‌ می‌کند و قدرت‌ آن‌ را دارد که‌ قلم‌ سرخ‌ بر استبداد و دروغ و تزویر، عوام‌فریبی، ستمگری‌ها و چپاولگری‌ها، فسادها و تجاوزها بکشد و انسان‌ها را به‌ کمال‌ مطلوب‌ خود برساند و مکتبی‌ است‌ که‌ بر خلاف‌ مکتب‌های‌ غیرتوحیدی‌، در تمام‌ شئون‌ فردی‌، اجتماعی‌، مادی‌، معنوی‌، فرهنگی‌، سیاسی‌، نظامی‌ و اقتصادی‌، دخالت‌ و نظارت‌ دارد و از هیچ‌ نکته‌ای ـ هر چند بسیار ناچیز ـ که‌ در تربیت‌ انسانی‌، جامعه‌، پیشرفت‌ مادی‌ و معنوی‌ نقش‌ دارد، فروگذار نکرده و موانع‌ و مشکلات‌ سر راه‌ تکامل‌ را در اجتماع‌ و فرد گوشزد نموده‌ و در رفع‌ آنها کوشیده‌ است‌. (ر.ک: همان: ج۲۱، ۴۰۲)

دین‌ اسلام‌ به‌ لحاظ‌ سیاسی‌، جوامع‌ و انسان‌ها را در همه ابعاد بدون‌ تشبث‌ به‌ دروغ‌ و خدعه‌، استبداد و دیکتاتوری، عوام‌فریبی و توطئه‌های‌ فریبنده‌، به‌ اداره‌ و تمشیت‌ حکومت‌ سالم‌ هدایت‌ و راهنمایی می‌کند و سیاست نیز در معنای تحریف نشده‌اش جز این نیست. حکومت‌ اسلامی،‌ اقتصاد در جوامع‌ را سالم‌ و بدون‌ وابستگی‌، با رعایت‌ نفع‌ همگانی‌ و رفاه‌ همه مردم‌، بارور می‌کند و زمینه را برای‌ رشد و توسعه همه جانبه فراهم می‌آورد. به همین دلیل امام‌ خمینی(ره)‌ اسلام‌ را دین‌ سیاست‌ می‌داند و می‌گوید: «اسلام‌ سیاست‌ است‌، حقیقتِ سیاست‌ است‌… این‌ نماز جمعه‌… یک‌ اجتماع‌ سیاسی‌ است‌…». (همان: ج۱۰، ۱۲۵)

از منظر امام خمینی(ره)، یک‌ مسئله‌ مهم در سیاست، شرایط‌ زمامدار و فرمانروای‌ حکومت‌ است‌. به‌ رهبری‌ حکومت‌ در اسلام‌، امامت‌ گفته‌ می‌شود و امام‌ کسی‌ است‌ که‌ هدایت‌ ملت‌ و حکومت‌ را در جهت‌ مقاصد و مصالح‌ اسلام‌ و جامعه‌ بر عهده‌ دارد. از جمله‌ شرایط‌ اساسی‌ زمامدار جامعه‌: نداشتن‌ سوابق‌ مشکوک‌، شناخت‌ صحیح‌ هویت‌ جامعه‌ و آرمانهای‌ اساسی‌ آن‌ در تمام‌ ابعاد مادی‌ و معنوی‌، تقوا، صداقت‌، قدرت‌ رهبری‌ و اداره امور و استقامت‌ در مبارزه‌ است‌. از دید امام‌ خمینی(ره)‌، امام‌، رهبری‌ معنوی‌ و سیاسی‌ جامعه‌ را بر دوش‌ دارد و:

امام‌ به‌ معنی‌ پیشوا و کسی‌ که‌ جمعی‌ را در جهتی‌ هدایت‌ و رهبری‌ می‌کند، و امام‌ بیان‌کننده‌ خط‌مشی‌ شیعه‌ و حزب‌الله و رهبری‌کننده این‌ تشکیلات‌ بزرگ‌ فراگیر است‌ که‌ تمامی‌ وظایف‌ آنان‌ را از قرآن‌ و سنت‌ پیامبر اسلام‌ در زمان‌های‌ مختلف‌ و شرایط‌ مختلف،‌ اجتهاد و استنباط‌ می‌کند و به‌ آنان‌ ابلاغ‌ می‌نماید. (همان: ج۵، ۴۰۸ و ۴۰۹)

در این‌ نگرش،‌ مردم‌ نیز دارای‌ جایگاه‌ خاص‌ خود هستند و نه تنها حکومت بر آرا و خواست آنان مبتنی است، بلکه روابط‌ متقابل‌ زمامدار و مردم‌، بر محور مصالح متقابل، شئون، حقوق‌ و تکالیف‌ متقابل‌ شکل‌ می‌گیرد. از آنجا که‌ حکومت‌ اسلامی‌، متکی‌ به‌ وحی‌ الهی‌ و آرای‌ مردم‌ است‌، رابطه متقابل‌ حکومت‌ و ملت‌، به‌ استثمار، استبداد و دیکتاتوری، مخالفت‌ و سرانجام‌ شورش و انقلاب‌ مردمی تبدیل‌ نخواهد شد؛ چرا که اگر بالاترین‌ مقام‌ نظام‌، یعنی‌ رهبر حکومت‌ اسلامی‌، برخلاف‌ دستورات‌ الهی‌ عمل‌ کند، هر فردی‌ از افراد ملت‌، حق‌ استیضاح‌ و انتقاد از او را دارد و در صورتی‌ که‌ جواب‌ وی‌ قانع‌کننده‌ نباشد و از عدالت عدول کرده باشد، از منظر امام خمینی(ره)، خود به‌ خود از زمامداری‌ معزول‌ است‌؛ زیرا حکومت‌ و زمامداری‌ در اسلام‌، یک‌ تکلیف‌ و وظیفه الهی‌ است‌ و قصور زمامدار در انجام‌ وظایف‌ محوله‌، باعث‌ سلب‌ اختیارات‌ واگذار شده‌ به‌ او می‌شود. امام‌ خمینی‌(ره) در این‌ باره می‌فرماید:

اساساً حکومت‌ کردن‌ و زمامداری‌ در اسلام‌، یک‌ تکلیف‌ و وظیفه‌ الهی‌ است‌ که‌ یک‌ فرد در مقام‌ حکومت‌ و زمامداری‌، گذشته‌ از وظایفی‌ که‌ بر همه‌ مسلمین‌ واجب‌ است‌، یک‌ سلسله‌ تکالیف‌ سنگین‌ دیگری‌ نیز بر عهده اوست‌ که‌ باید انجام‌ دهد. حکومت‌ و زمامداری‌ در دست‌ فرد یا افراد، وسیله فخر و بزرگی‌ بر دیگران‌ نیست‌ که‌ از این‌ مقام‌ بخواهد به‌ نفع‌ خود، حقوق‌ ملتی‌ را پایمال‌ کند. هر فردی‌ از افراد ملت‌ حق‌ دارد که‌ مستقیماً در برابر سایرین‌، زمامدارِ مسلمین‌ را استیضاح‌ کند و به‌ او انتقاد کند و او باید جواب‌ قانع‌‌کننده‌ بدهد و در غیر این‌ صورت‌، اگر بر خلاف‌ وظایف‌ اسلامی‌ خود عمل‌ کرده‌ باشد، خود به‌ خود از مقام‌ زمامداری‌ معزول‌ است‌ و ضوابط‌ دیگری‌ وجود دارد که‌ این‌ مشکل‌ را حل‌ می‌کند. (همان: ج۵، ۴۰۹)

بنابراین،‌ سیاست اسلامی، حکومتی‌ را مطرح‌ می‌سازد که‌ در آن‌، نه‌ شیوه استبدادی و دیکتاتوری حاکم‌ است‌ تا آرا و تمایلات‌ نفسانی‌ یک‌ شخص‌ را بر سراسر جامعه‌ تحمیل‌ کند و نه‌ آن شیوه حکومتی‌ که‌ یک‌ گروه‌ خاص‌ برای‌ تمام‌ افراد جامعه‌ قوانین‌ وضع‌ کنند. پس‌ حکومت‌ اسلامی‌، نظامی‌ است‌ ملهم‌ و منبعث‌ از وحی‌ الهی‌ که‌ در تمام‌ زمینه‌ها، از قانون‌ الهی‌ مدد می‌گیرد و هیچ‌یک‌ از زمامداران،‌ حق‌ استبداد و خودرأیی‌ و دروغ گفتن به مردم و عوام‌فریبی ندارند. همچنین‌ تمام‌ برنامه‌هایی‌ که‌ در عرصه زمامداری‌ جامعه‌ و شئون‌ و لوازم‌ آن‌، برای‌ رفع‌ نیازهای‌ مردم‌ به‌ اجرا درمی‌آید، باید بر اساس‌ قوانین‌ الهی‌ و خواست آنان باشد. این‌ اصل‌ کلی‌، حتی‌ درباره اطاعت‌ از زمامداران‌ و متصدیان‌ امر حکومت‌ نیز جاری‌ و ساری‌ است‌. امام خمینی(ره) به این امر تأکید می‌ورزد و می‌فرماید: «اسلام‌ حکومت‌ها را موظف‌ به‌ خدمت‌ کرده‌ است‌… حکومت‌ها در خدمت‌ مردم‌ باید باشند». (همان: ج۸، ۸۶ و ۸۷)

در نتیجه،‌ در نگاه‌ امام خمینی(ره) حکومت‌ اسلامی‌ که او آن را در قالب جمهوری اسلامی عرضه کرد و جز آن را نپسندید از مردم‌ و خواست مردمی‌ جدا نیست‌: «و حاکمیت‌ مردم‌ بر سرنوشت‌ خویش‌… از ضرورت‌های‌ جمهوری‌ اسلامی‌ است‌». (همان: ج۷، ۱۶۷)

نتیجه‌گیری

امام‌ خمینی‌ بر مبنای باور خود به توحید و عدل وجودی سیاست ‌را امری‌ انسانی، متعالی و معنوی، یعنی از مقوله ارزش‌ها و فضایل دانسته‌ است و آن را همان هدایت و راه بردن انسان‌ها به سوی کمال راستین و سعادت حقیقی که سعادت دوجهانی است،‌ می‌داند. در این دیدگاه، سیاست، فی نفسه نیک است؛ زیرا دارای جهت‌گیری به سوی خیر و کمال و فضیلت و سعادت است. پس‌ نمی‌تواند با دین‌ بی‌ارتباط‌ باشد؛ یعنی‌ طبیعت‌ آن‌، با دین،‌ همراه‌ و همگام‌ است، به گونه‌ای که این دو، از این‌همانی برخوردارند. سیاست حقیقی، معنویت و هدایت است، نه جز آن. از این‌رو، اگر با خواست‌های محدود و این‌جهانی محض محدود گردد، دیگر متعالی نیست، بلکه حیوانی است؛ چرا که در این نگرش، به انسان به دید یک حیوان نگریسته می‌شود؛ یعنی در این دیدگاه، با یک چشم به انسان نگاه می‌شود. از این‌رو، انسان موجودی تک بعدی به نظر می‌آید که فاقد معنویت است، هرچند هدف در اینجا، تأمین نیازهای مردم و همراهی و همگامی با آنان است، به گونه‌ای که به آنان خیانت نمی‌شود، دروغ گفته نمی‌شود و نیز سلطه استبدادی، بر آنها تحقق نمی‌یابد.

حال اگر در اداره امور عمومی و حکومت بر مردم، خواست‌های نفسانی حاکمان مسلط شود و سیاست با دروغ، فریب، نیرنگ، ناراستی و راست‌نمایی درآمیزد و رهبران با مردم صداقت نداشته باشند و هدفشان نه مردم که قدرت خود باشد، این دیگر خوی شیطان و سلطه شیطان است و اگر سیاستش بنامیم، سیاستی شیطانی است که آمیخته با حرام است. این حرام می‌تواند دروغ باشد یا عوام‌فریبی یا تزویر یا استبداد و دیکتاتوری یا بدتر از همه، بیداد و ستم. این نوع سیاست، مطلوب هیچ یک از ابنای بشر نبوده است و نیست. این سیاست تنها خواست شیطان و اولیای شیطان است.

امام(ره) هرگز بر این‌ مسئله‌ که‌ سیاست‌ عبارت‌ از نیرنگ‌، تقلب‌، کلاهبرداری‌، پدرسوختگی‌ و جز آن‌ است‌، صحه‌ نمی‌گذارد، بلکه‌ آنها را به‌شدت‌ نهی‌ می‌کند.

این‌ در حالی‌ است‌ که‌ بسیاری‌ از افراد ـ به‌ویژه‌ در درون‌ حوزه‌های‌ علمیه‌، روحانیون‌ و برخی‌ از جناح‌های‌ سیاسی‌ ـ دین‌ را از سیاست‌ جدا می‌دانستند. در دیدگاه‌ این افراد، مصادیق‌ و تعاریف‌ مختلف‌ سیاست‌ در هم آمیخته شده است و در حقیقت،‌ بسیاری‌ از آنها که‌ خود را اهل‌ معنویت‌ و پاکی‌ها می‌دانستند، برای‌ سیاست،‌ معادلی‌ جز نیرنگ‌ و فریب‌ نمی‌یافتند. حتی‌ جلوه‌های‌ دیگر این‌ کلمه‌ را نیز مطرود می‌دانستند.


فهرست منابع و مآخذ

۱٫ ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه، بیروت، دار صادر، ۲۰۰۰م.

۲٫ ابن منظور، جمال‌الدین محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.

۳٫ ارسطو، سیاست، ترجمه حمید عنایت، تهران، انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۷۱‌.

۴٫ افلاطون، مجموعه آثار، ترجمه محمدحسن لطفی، ۸ جلدی، تهران،انتشارات خوارزمی، ۱۳۶۵٫

۵٫ جر، خلیل، فرهنگ عربی ـ فارسی (ترجمه کتاب المعجم العربی الحدیث)، ترجمه حمید طبیبیان، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۶٫

۶٫ ـــــــــ ، لاروس: المعجم العربى الحدیث، اسهم فى تحریر القسم اللغوى منه محمد الباشا و هانی ابومصلح، باریس، مکتبه لاروس، ۱۹۷۳م.

۷٫ جمشیدی، محمدحسین، اندیشه سیاسی امام خمینی، تهران، انتشارات پژوهشکده امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی، ۱۳۸۵٫

۸٫ حرانی، ابو محمد حسن بن شعبه، تحف العقول، ترجمه علی‌اکبر غفاری، تهران، کتاب فروشی اسلامیه، ۱۳۹۸ق.

۹٫ خمینی، روح‌الله، المکاسب المحرمه، ۲ جلدی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، ۱۳۷۳٫

۱۰٫ ــــــــــــ ، تفسیر سوره حمد، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، ۱۳۷۶٫

۱۱٫ ــــــــــــ ، شرح چهل حدیث (اربعین حدیث)، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، ۱۳۷۶٫

۱۲٫ ــــــــــــ ، ولایت فقیه، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، ۱۳۷۶٫

۱۳٫ ــــــــــــ ، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، ۱۳۷۸٫

۱۴٫ ــــــــــــ ، کتاب البیع، ۵ جلدی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، ۱۳۷۹٫

۱۵٫ ــــــــــــ ، تحریرالوسیله، النجف الاشرف، مطبعه الاداب، ۱۳۹۰ ق.

۱۶٫ الزبیدی، محمد مرتضى، تاج العروس من جواهر القاموس، بیروت، دار الفکر، بی‌تا.

۱۷٫ صحیفه امام، ۲۲ جلدی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، ۱۳۷۸٫

۱۸٫ صحیفه نور ، ۲۱ جلدی، تهران، مرکز اسناد فرهنگی وزارت ارشاد اسلامی، ۱۳۶۱به بعد.

۱۹٫ صدر، سید محمدباقر، فدک فی التاریخ، تهران، مؤسسه البعثت، ۱۴۰۴ق.

۲۰٫ طریحی، فخرالدین بن محمد، مجمع البحرین، محقق سیداحمد حسینی و محمود عادل، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۷٫

۲۱٫ غزالی، ابوحامد محمد، احیاء علوم ‌الدین، ۸جلدی، ترجمه مؤیدالدین محمد خوارزمی‌، به کوشش حسین خدیو جم، تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۱٫

۲۲٫ فارابی، ابو نصر، السیاسه المدنیه، ترجمه حسن ملکشاهی، تهران، سروش، ۱۳۷۶٫

۲۳٫ ــــــــــــــ ، فصول منتزعه، تحقیق فوزی متری نجار، بیروت، دارالمشرق، ۱۹۷۱م.

۲۴٫ ــــــــــــــ ، آراء اهل المدینه الفاضله، تحقیق البیر نصری نادر، بیروت، دارالمشرق، ۱۹۹۱م.

۲۵٫ ــــــــــــــ ، تحصیل السعاده، قدم له وعلق علیه و شرحه علی بو ملحم، بیروت، دار و مکتبه الهلال، ۱۹۹۵٫

۲۶٫ مگی، براین، مردان اندیشه، ترجمه عزت‌الله فولادوند، تهران، انتشارات طرح نو، ۱۳۷۸٫

۲۷٫ یاسپرس، کارل، کنفوسیوس، ترجمه احمد سمیعی، تهران، انتشارات خوارزمی، ۱۳۶۳٫


[۱] . استادیار دانشگاه تربیت مدرس.