نقش تحول علوم انسانی در تحقق دولت اسلامی

بیست و چهارمین نشست‌ از سلسله نشست‌های انقلاب اسلامی مخاطرات امروز و فردا در تاریخ مورخ ۱۲/۹/۸۹ با سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین برنجکار در موضوع نقش تحول علوم انسانی در تحقق دولت اسلامی و حجت الاسلام والمسلمین رسایی با موضوع آرایش جریان‌های سیاسی پس از فتنه ۸۸،  برگزار شد.   متن سخنرانی: اعوذ بالله من الشیطان […]

rasai بیست و چهارمین نشست‌ از سلسله نشست‌های انقلاب اسلامی مخاطرات امروز و فردا در تاریخ مورخ ۱۲/۹/۸۹ با سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین برنجکار در موضوع نقش تحول علوم انسانی در تحقق دولت اسلامی و حجت الاسلام والمسلمین رسایی با موضوع آرایش جریان‌های سیاسی پس از فتنه ۸۸،  برگزار شد.

 

متن سخنرانی:

berenjkarاعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد الله رب العالمین و  صل الله محمد و آل طاهرین، اللهم صل علی محمد و آل محمد، سیمابقیهاللهفی الارضین مهدی موعود

اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلا

خیلی خوشحالیم از اینکه در خدمت سروران عزیز در موسسه شریفی که اسم امام عصر در اون و عنوان موسسه دیده میشه در خدمت عزیزان هستیم. بحثی که دوستان بر عهده بنده گذاشتند بحث تحول در علوم انسانی یا تحول علوم انسانی در تحقق دولت اسلامیست. حول واژه های محوری که در این عنوان وجود داره یکی دولت اسلامیست، یکی علوم انسانیست و یکی هم تحول یکی در تحقق دیگری است. یعنی نقش تحول در علوم انسانی در تحول دولت اسلامیست. خوب برای اینکه بحث روشن بشه طبیعیست که باید به تک تک این موارد پرداخت تا اینکه این ارتباط و این نقش روشن بشه.

خوب اولین واژه ای که اشاره مختصری در مورد اون عرض می کنم، دولت اسلامیست. دولت و اسلام در واقع. خوب اسلام اگر بخواهیم در یک جمله کوتاه تعریف بکنیم عبارت است از برنامه ی سعادت انسان در همه ابعاد. اعم از ابعاد فردی و اجتماعی ابعاد دنیوی و اخروی ابعاد اعتقادی و عملی در همه ابعاد برنامه سعادت انسان، فلاح و رستگاری انسان. خوب اسلام هم مثل هر برنامه دیگری ، مکتب دیگری اصول و فروعی داره که اصول آنها عبارتست از: توحید و عدل. انَّ أساسَ الدّینِ التَّوحیدُ وَالْعَدْل. توحید در همه عرصه ها و عدل هم در همه عرصه ها. که متکلمین گفته اند نبوت و امامت و معاد هم از لوازم این ۲ اصل است. نبوت و امامت برای تحقق توحید وعدل است و معاد بدون توحید و عدل قابل اثبات و تصور نیست. خوب توحید و عدل که ما می گیم در واقع فقط ۲ اصل اعتقادی نیست. در همه در واقع ابعاد زندگی انسان سریان پیدا می کنه.  در ابعاد اعتقادی، عملی، ارزشی. عدالت اجتماعی در جامعه در واقع همون سریان توحید و عدل الهی است. بحث ولایت فقیه و بحث حکومت اسلامی در راستای تحقق توحید و عدل است. مبارزه با ظلم  و تسلیم نشدن در مقابل مستکبران اینها از لوازم در واقع توحید و عدل است. که در جای خودش اینها بیان شده، ارتباطات بیان شده، اثبات شده چگونگی این ملازمات ها که اینجا جای بحثش نیست. مراد از دولت هم در اینجا به معنای حکومت است. و حاکمیت باز هم در همه ابعاد. قوه مجریه رو شامل میشه، قوه مقننه رو شامل میشه، قوه قضائیه رو شامل میشه. منظور از دولت این اصطلاحی که بین ما رایج است، نیست که فقط بر قوه مجر یه اطلاق میشه. منظور از دولت یعنی نظام، یعنی حکومت. خوب وقتی این دو کلمه با هم ترکیب میشه، میگیم دولت اسلامی، معناش این میشه که دولت اسلامی یعنی حکومتی که تلاش میکنه، برنامه سعادت انسان رو در بعد اجتماعی انسان، یعنی در جامعه اجرا بکنه، البته حیات اجتماعی در حیات فردی هم تاثیر داره. اما بدون حکومت حیات فردی و حیات در واقع اسلامی فردی هم قابل تصور است که در یک حکومت کفر و در یک حکومت غربی مثلا یک انسانی به صورت فردی در واقع مسلمان باشه، نماز بخونه، گرچه اگر حکومت اسلامی باشه در همون در واقع زندگی انسانی یعنی فردی هم اون مناسبات اجتماعی تاثیر میذاره. ولی به هر حال وظیفه اولیه یعنی اولا و به­ذات حاکمیت حکومت حالا حکومت اسلامی در اینجا یا دولت اسلامی اینه که قوانین و مناسبات اححتماعی رو بر اساس اسلام تنظیم بکنه و در جامعه اجرا بکنه. یعنی زندگی اجتماعی بر اساس همون برنامه ای است که یعنی باید برنامه ای باشه که خداوند برای سعادت انسان در نظر گرفته و گفتیم که این برنامه فقط برنامه فردی نیست. کسانی که دین رو از سیاست جدا می دونن، در واقع سکولاریزم، ادعاش اینکه سکولاریزم دین رو انکار نمی کنه ضرورتا، بحثش اینه که در عرصه اجتماع نباید دین حضور پیدا بکنه در واقع منکر دولت اسلامیست. و کسی که به دولت اسلامی اعتقاد داره، معتقده که اسلام یک دین همه جانبست. فقط برای فرد و ما هو فرد برنامه نداره، برا جامعه هم برنامه داره و اساسا برنامه اجتماعی رو زندگی فردی هم تاثیر داره و این دو اصلا  قابل تفکیک نیست. بنابراین دولت اسلامی در واقع اگر اسلام را ما فردی معنا بکنیم، معنا نداره، تحقق پیدا نمی کنه و اگر اسلام رو جامع ببینیم تحقق پیدا می کنه و به معنای به تعبیر حضرت امام حکومت اسلامی یا  ولایت فقیه فلسفه عملی فقهه. یعنی فقه اجتماعی، یعنی که در فردی هم تاثیر داره، یعنی در واقع اون بر، حکومت اسلامی فلسفش چیه؟! براچی تحقق پیدا می کنه؟! برا اینکه اون برنامه رو، برای اینکه اسلام رو، برا اینکه برنامه سعادت رو در جامعه در واقع اجرا بکنه و پیاده بکنه. اما چگونه؟! خوب دولت اسلامی می خواد این کار رو انجام بده. با چه راهی؟! به چه روشی؟! با چه ابزاری؟! اینجاست که علوم انسانی مطرح میشه. در یک کلمه، حالا بعدا بر می گردیم به این بحث، در یک کلمه علوم انسانی ابزار حاکمیت است برای اینکه برنامه خودش رو در جامعه پیاده بکنه و جامعه رو مدیریت بکنه. حالا چه اسلامی چه غربی! فرقی نمی کنه. و در نتیجه در یک کلمه، در یک جمله علوم انسانی برای دولت اسلامی یک علوم انسانی متناسب نیاز است تا بتونه اون برنامه خودشو در جامعه اجرا بکنه. خوب حالا به این بحث در آخر می خواهیم برسیم. پس این یک بحث. بحث دولت اسلامی بحث دوم علوم انسانی است. خوب علوم انسانی هم باز از دو کلمه ترکیب شده. علوم و انسانی . علوم در اینجا به معنای علم یا علوم عرفی و متعارف و علومی که توده مردم دارند، نیست. الان ما می بینیم، چیزایی رو می بینیم، می شنویم، منظور از علوم این علم نیست. یعنی علم به معنای عام کلمه نیست. منظور از علم به اصطلاح یه دیسیپلیم . یعنی یک روشی است. یعنی مجموعه ای از اصول، مبانی، گذاره ها، پیش فرض ها، مبادی تصوریه، مبادی تصدیقیه و نظریه ها که  بر اساس یک موضوع خاص و یک غایت خاص و یک روش خاص تحقق پیدا کرده.منظور از علم اینه نه علم به معنای عام کلمه که همه انسان ها دارند. یعنی منظور از علم یه علم تخصصی ست که روش خاصی رو داره و موضوع و مبادی خاصی رو داره و غایات خاص و تعریف شده ای رو داره. خوب وقتی انسان بهش اضافه، در واقع یعنی این علوم اضافه میشه به انسان گفته میشه علوم انسانی. منظور از علوم انسانی چیست؟! تعاریف مختلفی و برداشت های مختلفی درمورد علوم انسانی به کار وجود داره و افرادی که از این واژه استفاده می کنن همه به یک معنا این واژه رو به کار نمی برند گاهی علوم انسانی در مقابل علوم اجتماعی قرار می گیره، گاهی علوم اجتماعی هم بخشی از علوم انسانی است، تلقی میشه، تلقی های مختلفی وجود داره گاهی علوم رفتاری جدا میشه از علوم انسانی. داخل پرانتز عرض کنم در دانشگاه تهران شش تا کمیسیون وجود داره، یکی کمیسیون علوم انسانیه، یکی کمیسیون علوم رفتاریست. در حالی که علوم رفتاری رو در تلقی رایح جز علوم انسانی ما حساب می کنیم مثل جامعه شناسی ، مثل روان شناسی. خوب منظور از علوم انسانی چیست؟! در دانشگاه ها معمولا وقتی گفته میشه علوم انسانی علوم انسانی در مقابل علوم پایه و علوم فنی مهندسی و علوم پزشکی قرار میگیره. یعنی در یک طبقه بندی گفته میشه علوم انسانی، علوم پایه  مثل فیزیک و شیمی، علوم فنی مهندسی همین مهندسیای مختلف، و علوم پزشکی. اینجوری در واقع تقسیم میشه. ولی ما یه تعریفی رو لازم داریم برا اینکه روشن بشه بحث، ما نیازمند به یک تعریف هستیم. اگر بگیم علوم انسانی یعنی علومی که به انسان می پردازد، خوب اگر این باشه، خوب  پزشکی هم به انسان می پردازه. زیست شناسی هم به انسان می پردازه. حتی علوم فنی هم به یه معنا میشه گفت که حالا نه که موضوعش انسان باشه اما به هر حال می خواد برا رفاه انسان تلاش بکنه. پس منظور این نیست. منظور از علوم انسانی علومی که راجع به انسان بحث می کنه نیست. چون بسیاری از علوم اگه نگیم همه علوم بسیاری از علوم دیگه هم راجع انسان بحث می کنند  که ما در تلقی رایج علوم انسانی گفته نمیشه به اونها. میشه علوم انسانی رو اینجوری در واقع تعریف کرد. یعنی تلقی رایج تر رو بخواهیم اگر با یک تعریفی بیان بکنیم میتونیم بگیم علوم انسانی علومی هستند که به انسان به ما هو انسان در یک کل می نگرد. یعنی انسان به ما هو حیوان ناطق مختار مثلا ذو الاراده. انسان یعنی موجودی که لااقل حالا دو تا ویژگی اصلی دارای نفس ناطقه است. و اراده و اختیار داره. خوب پس علوم انسانی علومیست که به انسان به عنوان یه کل نه فقط به بدنش می پردازه که بگیم علم پزشکی اینطوریه. زیست شناسی اینطوریه. به انسان در یک کل یعنی انسان به ما هو انسان که دارای روح انسانی است دارای عقله، دارای احساسات انسانیست و از همه مهم تر دارای آزادی و اختیاره و خوب و بد رو می فهمه و میتونه بین این دو اختیار بکنه، انتخاب بکنه. به انسان به ما هو انسان به این معنا می پردازه و به رفتار، رفتار رو هم می خواهیم داخل بکینم که علوم رفتاری خارج نباشه و به رفتار چنین انسانی می پردازه و به تعاملات این انسان با انسان های دیگه و موجودات دیگه. از جمله خدا که الهیات هم داخل بحث میشه. با انسان های دیگه که علوم اجتماعی هم داخل بحث بشه. به رفتار انسان می پردازه تا علوم رفتاری هم وارد بحث بشه. پس علوم انسانی علومیست که به انسان به ما هو انسان به عنوان موجود دارای عقل و شعور و فهمنده خوب و بد و دارای اراده و آزادی و اختیار و همین طور به رفتار انسان و به در واقع تعاملات او در اجتماع و با دیگران به طور کلی و از جمله ارتباطات اجتماعی او می پردازه. خوب اگه ما اینجوری تعریف بکنیم در واقع اون اغیاری که گفتیم خارج میشه. علم پزشکی، علم زیست شناسی، عرض به خدمتتون، علوم پایه، اینها خارج میشه. علوم دیگه در واقع به یک معنا میشه گفت علوم طبیعی. البته خوب اون هم قابل تقسیمه به علوم مختلف. ولی علوم طبیعی در واقع به ماده می پردازه. به ماده ای که دارای عقل نیست. خوب و بد نمیفهمه، احساسات انسانی نداره، اراده و آزادی نداره. اختیار نداره، محکومه. حاکم نیست. اون علوم به اون در واقع مسائل می پردازه. علوم پایه، پزشکی. خوب اگر اینطوری بگیم علومی که در واقع علوم انسانی میشن، اگر یک فهرستی از اونها را بخواهیم ارائه بدیم، عبارت مشن از: علم حقوق در همه عرصه ها، حقوق عمومی، خصوصی، بین الملل، مدیریت، فلسفه، اقتصاد، جامعه شناسی، روانشناسی، علوم سیاسی و حتی علومی مثل تاریخ و جغرافیا و الهیات و زبان . اینها میشن علوم انسانی که در واقع این علوم با علوم دیگه تفاوت های ماهویی دارند. ما اگر بخواهیم که یک علمی رو بشناسیم و تعریف بکنیم قدما گفتند که در واقع ویژگی های اصلی علم عبارتند از: حالا اختلافه که ویژگی اصلی چیه؟! بعضی ها میگن اصلی ترین ویژگی یک علم موضوع اون علمه. بعضیا میگن نه! مهمترین ویژگی یک علم غایت اون علمه. بعضی ها هم معتقدند که مهمترین ویژگی روش اون علمه. منظور از مهمترین ویژگی اون ویزگی که بقیه ویژگی ها هم بر اساس اون تعریف و مشخص میشه. یعنی ملاک تشخص و تمایز علوم چیه؟! یک بحثیه! که معمولا دیدید، در کفایه دیدید، در کتاب های فلسفه دیدید که علما معمولا اکثریت غائلا اینکه موضوع ملاکه. چون موضوع مشخص می کنه که غایت هم چی باشه! و روش چی باشه. بعضیا میگن نه آقا، غایته که مشخص می کنه موضوع چی باشه و روش چی باشه و تلقی امروزی هم که رایج شده اینه که روش. حالا ما بحث نمی کنیم کدوم مهم تره. ما بحثمون اینه که این سه ویژگی مهمترین ویژگی های علمن.و این هم اجماعیه . همه قبول دارن. که مهمترین ویژگی های یک علم در واقع این سه ویژگیست. خوب ما بنابراین برا اینکه علوم انسانی رو مشخص بکنیم، باید این سه ویژگی روشن بکنیم. ویژگی اول رو روشن کردیم. یعنی در واقع مشخص کردیم که موضوع علوم انسانی چیست؟! گفتیم موضوع علوم انسانی یعنی این الان این بحثی که کردیم بر اساس این بود که موضوع مهمترین ویژگیه که بر اساس موضوع علوم انسانی رو تعریف کردیم. و گفتیم علوم انسانی علومی هستند که به انسان به ما هو انسان یعنی موجودی که دارای عقل به معنای گستردش عقل نظری و عقل عملی و عقل ابزاری و دارای اختیار و همین طور به رفتار انسان و ارتباطات او. از جمله ارتباطاتش با انسان های دیگر در اجتماع می پردازه. اما علوم دیگه اینطوری نیستند. موضوع علوم دیگر عرض به خدمت شما ماده است، طبیعته. انسان به ما هو انسان نیست. خوب طبیعیست که این تفاوت در اون دو ویژگیه دیگر هم تاثیر خواهد گذاشت. غایت ما در علوم انسانی چیه؟! هدف و غایت. خوب غایت ؟! چی می خواهیم از علوم انسانی؟! این خیلی مهمه!  ما چی می خواهیم از علوم انسانی؟! می خواهیم انسان را بشناسیم؟ روابطشو بشناسیم؟ رفتارهاشو بشناسیم؟ برا چی؟ به خصوص این علوم انسانی که به عنوان یک علم تخصصی در دانشگاه ها مطرحه. دولت ها دانشگاه ها رو ساختند بر ا چی؟! اهدافی داشتند. و در اون دانشگاه ها علوم انسانی هم یک بخشی از دانشگاه هاست. شما الان می دونید که ۶۰% دانشجویان ما در علوم انسانی تحصیل می کنن. یعنی ما سه میلیون و نیم دانشجو داریم. دو میلیونش علوم انسانیه. بیش از نصف. خوب برا چی؟ فقط هم در ایران نیست این. در همه کشور ها اینجویه. برا چی ساختن علوم انسانی رو؟! دولت ها و حکومت ها برا چی ساختن؟! غایتشون چی بوده؟! علوم انسانی در واقع برا اینه که در درجه اول انسان رو ما بشناسیم. بخصوص در عرصه اجتماع و ارتباطات و رفتارها . هم انسان رو به عنوان یک فرد و هم انسان رو به عنوان یک جمع. و ارتباطات ها و رفتارهایی که یک انسان داره. خوب اینو می خوام بشناسم. یعنی چی؟! یعنی می خوان توصیف بکنن وضعیت موجود انسان و جامعه رو . حکومت هدفش چیه؟! می خواد جامعه رو اداره بکنه. حالا علوم انسانی رو ساخته برا چی؟! برا اینکه در درجه اول اون جامعه ای رو که می خواد در اون حاکمیت خودش رو سریان بده، اول باید بشناسه اون جامعه رو. اول اون انسان ها را حاکمیت می خواد بر انسان حکومت بکنه. حالا برا چی می خواد حکومت بکنه اون فلسفه حکومت چیه او رو اول بحث عرض کردم. که فلسفه حکومت اسلام چیه. حکومت های غربی هم فلسفه های دیگری دارند. حکومت های کمونیستی هم فلسفه های دیگری داشتند. ما فلسفه حکومت اسلامی رو در ابتدای بحث عرض کردیم . خوب هدفش چیه؟! برا اینکه اول پس می خواد حالا اون هدف خودش رو که مثلا حکومت اسلامی گفتیم اون برنامه تکاملی اسلام رو در عرصه اجتماعی ما پیاده بکنه. انسان ها رو به کمال برسونه. خوب برا این منظور باید چی کار کنه؟! اول باید بشناسه این انسان رو. اول باید وضعیت موجود رو بشناسه. اول باید بدونه با کی طرفه. وضعیت موجود جامعه رو باید شناسایی بکنه حکومت، دولت. پس یکی از وظایف علوم انسانی اینه که وضعیت موجود انسان و جامعه انسانی رو شناسایی بکنه. مشکلاتشو مشخص بکنه. نقاط مثبت و منفی، آسیب شناسی . شناخت به معنا عام کلمه. انسان و جامعه رو باید بشناسه. اونم جامعه موجود . انسان موجود و جامعه موجود . چون می خواد این جامعه رو اداره بکنه. نمی خواد جامعه هزار سال قبلو یا جامعه هزار سال بعد رو اداره بکنه. می خواد این جامعه رو یعنی وضعیت موجود رو می خواد عرض به خدمت شما – اداره . باید وضعیت موجود رو بشناسه. این یک. دوما باید وضعیت مطلوب رو مشخص بکنه. که از فلسفه خودش می گیره. که از فلسفه حکومت خودش. حکومت فلسفۀ- یک فلسفه ای داره در حکومتی. بر اساس اون فلسفه باید وضعیت مطلوب رو مشخص بکنه. خوب چی اینکارو می کنه. پزشکی اینکارو می کنه. علوم فنی مهندسی اینکارو می کنه. فیزیک و شیمی اینکارو می کنه. علوم پایه. اینا که اینکارو نمی کنن. علوم انسانیه که اینکارو انجام میده. اقتصاد و مدیریت و سیاسیت و –عرض به خدمت شما- حقوق و اینا هستند که اینکارو انجام می دن.  و از همه مهمتر برنامه باید بده برای اینکه این جامعه رو برسونه به اون وضعیت مطلوبی که خودش تعریف کرده.که بر اساس علوم انسانی اون رو در واقع می یاد به صورت نظام مند و برا اساس وضعیت مطلوب، ما یک وضعیت، بر اساس وضعیت موجود یک وضعیت یعنی در واقع ما وضعیت مطلوب که در اینجا میگیم اون وضعیت آرمانی نیست. مدینه فاضله آرمانی نیست. علوم انسانی . دسته اون هم باید مشخص بشه. ولی اینیکه الان داریم بحث می کنیم وضعیت آرمانی قابل تحققه.که حالا اون رو هم در کوتاه مدت در میان مدت در دراز مدت . اما وضعیت آرمانی به معنای مطلق نیست. وضعیت آرمانی قابل تحقق و دسترسی ست. که برنامه می بنده. مثلا چشم انداز بیست ساله می نویسه. برنامه پنج ساله تنظیم می کنه. اینا برا چیه؟! اینا برا اینه که وضعیت موجود رو شناخته. وضعیت مطلوب رو شناخته . میگه ما باید در این پنج سال از اینجا به اینجا برسیم و در این بیست سال باید در اینجا قرار بگیریم. و در این پنجاه سال.  مثلا چشم انداز پنج ساله، صد ساله، پنجاه ساله. برنامه را خود برنامه هم البته اجزایی داره. یه قسمت برنامه های راهبردی، یه قسمت سیاست هاست. یه قسمت برنامه های عملیاتیه. یه قسمت خرد میشه که تا میرسه به برنامه های در واقع آیین نامه ها، تا میرسه به آیین نامه هایی که دولت تنظیم می کنه. خوب اینو علوم انسانی انجام میده. پس علوم انسانی که میگه جامعه در چه وضعیتیه باید کجا بره. چه جوری بره. این غایته در واقع علوم انسانی است که در همین جا در واقع ارتباط این دو بحثی که ما می خواهیم مطرح بکنیم موضوع بحث ما هست اینجاست بحث. منتها قبل از اینکه ادامه بدیم این بحث رو، به روش هم یه اشاره ای بکنیم. گفتیم که مهمترین ویژگی های علوم ۳ تاست. موضوع، غایت و روش. خوب در روش هم یه بحثی هست. آگوست کونت که در واقع پدر در واقع به یک معنا میشه گفت که این تفکر جدید غربه و رئیس در واقع بنیانگذار در واقع پوزتیویسمه البته آمپریسم قبلا بوده ریشه هاش از قرن دوازده و سیزده در آراء راجر بیکن و کلا فیلسوفان انگلیسی بوده تا به قرن شانزده و هفده در اراء فرانسیس بیکن و حتی عقل گرایانی مثل دکارت. البته دکارت ناسیونالیسم بوده ولی نقطه مشترکشون انسان و اومانیسم و اون مبانی در واقع مشترک غرب . اما دکارت به هر حال ناسیونالیسم بوده و این طرفه قضیه آمپریسم ها بودند، آمپریسم تجربه گراییست. اما تجربه گرایی به نحو افراطیش میشه پوزیتیویسم. که در قرن هجدهم توسط آگوست کونت مطرح میشه که اون عرض کردن ریشه هاش برمی گرده به قرن دوازده و سیزده راجر بیکن بعد در رنسانس که آمپریسم مطرح میشه فرانسیس بیکن، ازهابس، جان لاک، بارکدی، کیو اینها در واقع پیشگامانند. اما بعد به شکل افراطیش میرسه به آگوست کنت که پوزیتیویسه. خوب آگوست کنت می گفت که علوم انسانی هم مثل علوم طبیعیست. ما باید اصلا پوزیتیسم یعنی اثبات دیگه، ما باید این علوم انسانی رو مثل علوم طبیعی، مثل علوم پایه پوزیتیو بکنیم. یعنی اثباتی بکنیم با تجربه. یعنی همون طور که در فیزیک و شیمی با تجربه با مشاهده اثبات می کنیم این قانون رو، قانون حاکم بر ماده رو، در مورد انسان هم باید بر اساس تجربه قوانین حاکم بر انسان رو اثبات بکنیم. که باز شکل افراطی ترش رسید در حلقه ای دیگر  پوزیتیویسم جدید که چند سال بیشتر هم دوام نیاورد در غرب در اوایل قرن بیستم پوزیتیویسم افراطی یا پوزیتیویسم افراطی تر به طور کلی نابود شد. اما اصل تفکر پوزیتیویسمی باقی موند. ولی اون شکل افراطیش چون معلوم شد که در علوم طبیعی هم قوانین قابل اثباته با تجربه نیست. پوزیتیویسما در اوایل قرن بیستم گفتند: ترم های تئوریک و در واقع مفاهیم نظری که در علوم رخنه کرده اینا رو باید خارج کنیم اینا پوزیتیسم نیستند. اینا با تجربه اثبات نشدند. خوب دانشمندان گوش ندادند به حرف اینها . نه تنها گوش ندادند روز به روز هم اینها بیشتر شد و از این جهت دیگه پوزیتیویسم به اون معنای افراطیش دیگه طرفداری نداره الان. ولی اصل اینکه بالاخره تجربه علوم …. حالا صحبت اینه که آیا وقتی دو جور ما علم داریم یک علم از ماده بحث می کنه. ماده که اختیار نداره. ماده که عقل نداره. ماده که خوب و بد نمی فهمه. یه علم هم داریم داره از موجودی بحث می کنه که اختیار داره، به هم میریزه وضعیتو، قوانین رو اصلا به هم می ریزه. مناسبات رو به هم میریزه. خوب و بد می فهمه. آیا روش این دو علم یه جور باید باشه؟! آیا همونطوریکه ما از این اشیا مادی عکس می گیریم و بعد می گیم این علمه ما شناختیم آیا از انسان هم یه عکس می گیریم عکس تجربی همین که الان داریم می بینیم. بعد می گیم انسان اینه. قطعا اینجوری نیست. بنابراین در روش هم علوم انسانی با علوم دیگه متفاوت خواهد بود. از حالا بحث اسلامی و غیر اسلامی نداریما. اصلا به طور کلی. لذا امروزه مطرح شده در قرن بیستم که ما از روش های مختلف دیگری باید استفاده کنیم. باید از روش های قیاسی و عقلی باید استفاده کنیم. باید از روش های نقلی و وحیانی باید استفاده کنیم برا شناخت انسان. کی بهتر از خدای یعنی بهترین موجودی که یک موجودی رو می شناسه همونیه که خلق کرده. بنابراین ما باید از وحی استفاده کنیم. در شناخت انسان. چون خالق انسان خداست. بنابراین خداست که می شناسه که چی درست کرده. و روش های دیگر، روش های هرمونیتیکی و روش های استنباطی،روش های احساسی، روش های مختلفی مطرح شده به عنوان مکمل. در عین این که از روش های تجربی و آماری هم ما می تونیم استفاده کنیم. از روش های دیگه هم باید استفاده بکنیم. در انسان ها که حالا وقتی پسوند اسلامی بهش میزنیم طبیعتا اسلام خودشو نشون می ده. معارف اسلامی. خوب این بحث روش البته پیچیده ترین بخش بحث علوم انسانی است و دیگه اون قسمتی که بیشتر مورد بحثه و پیچیده است. هم در اصل بحث علوم انسانی و تفاوتش با علوم دیگه و هم در اسلامی بودن علوم انسانی. که این قسمت بیشترین معونه رو می خواد، بیشترین تلاشو می خواد. و یه مقداری مشکل تر از اون قسمت های دیگه است.

 خوب حالا صحبت اینه که این علوم انسانی هم مشخص شد اجمالا. موضوعش معلوم شد. غایتش معلوم شد. روشش هم اجمالا اشاره ای شد. آیا این علوم انسانی های، آیا ما یک نوع علوم انسانی مشخصی می توانیم داشته باشیم؟! یا علوم انسانی های مختلفی می توانیم داشته باشیم؟! خوب یک راه اینه که ما به واقعیت نگاه کنیم. اصلا بحث علمی هم نمی کنیم. به واقعیت نگاه می کنیم. می گیم آیا علوم انسانی در تفکر حالا بلوک غرب و شرق به معنای قدیم، آیا در تفکرات کاپیتالیستی علوم انسانی که شکل گرفتند یا اون علوم انسانی که بر اساس تفکرات کمونیستی شکل گرفتند اینها یکی بود؟! مثلا اقتصاد. اقتصاد یکی از او مثال­هاست. مثلا حقوق. روانشناسی، جامعه شناسی. حالا ما اقتصاد رو مثال می زنیم. آیا اقتصاد کمونیستی با اقتصاد کاپیتالیستی یکیه؟! کاملا متفاوته. هم تحلیل های ، تحلیلاشون برای وضع موجود متفاوته، برای پیش بینی هایی که می کنن. برنامه هایی که می دن. مطلوبی که مشخص می کنن. در همه عرصه ها با هم تفاوت داره. البته نقاط مشترکی هم دارند. که هر انسان رو موجود مادی و منقطع از خدا می دونن. ولی به هر حال در هدف با هم مختلفند. در توصیف مختلفند. در راهبردها، برنامه ها با هم مختلفند. یکی میگه اقتصاد باید دولتی باشه، مالکیت نداریم اصلا، یکی میگه اصلا دولت فقط باید نظارت بکنه، تفاوت داره. بنابراین ما علوم انسانی های مختلفی رو می تونیم داشته باشیم. حالا صحبت اینه. آیا علوم انسانی که انسان در اون به عنوان یک انسان مادی یه انسان دنیوی یه انسانی که آخرت نداره، انسان منقطع از خدا به تعبیر هیو حتی ما که میگیم انسان عاقل منظورمون از عقل، عقل ابزاریست. عقل نظری تعطیله به جاش حسه. عقل عملی هم تعطیله، به جاش هواهای نفسه. هدف رو هوای نفس معلوم می کنه. چی دلم می خواد. منافع من اقتضا می کنه از اون عالم کشتی هامو بردارم نیروهامو بردارم یه کشورو نابود کنم. دلم می خواد منافعم اقتضا میکنه. تفکر غربه. انسان به عنوان یه موجود این دنیایی منقطع از خدا و دین که تعیین کننده اهداف هواهای نفسانیه، چی دلم می خواد، منافعم چی میگه. آیا این علوم انسانی که بر اساس این تلقی از انسان، انسان رو اینجوری می بینه. بر اساس این هم براش روش تعیین میکنه. بر اساس این هم غایت تعیین میکنه. غایت اینه که منافع- حاکمیت بیشتر، تسلط بیشتر، استسمار، و بعد اصول موضوعه. بر اساس این تفکر هر علمی- علم بدون موضوع نمیشه، باز به قول ما طلبه ها مبادی تصوریه و تصدیقیه می خواد. این مبادی تصوریه و تصدیقیه بر اساس اون تلقی ما از انسانه. خوب کسی که بر اساس این تلقی از انسان این مبادی تصوریه و تصدیقیه رو تدوین کرده و بر اساس این علوم انسانی رو تدوین کرده آیا این علوم انسانی می تونه ابزار قرار بگیره برا دولت اسلامی با اون تعریفی که کردیم، که بخواد برنامه سعادت انسان رو که از سوی خداست در جامعه پیاده بکنه، انسان رو به سعادتی که تعریف میشه سعادت انسان در ارتباط با خدا. غربی ها هم میگن سعادت، اونا نمیگن ما می خواهیم بدبخت بشیم،  اونا میگن می خواهیم خوش بخت، سعادت ولی سعادت ما با سعادت اونا فرق می کنه. سعادت اونا اینه که در این دنیا چقدر پول داشته باشی، چقدر آدم بکشیم، چقدر استسمار بکنیم. چقدر غلبه پیدا بکنیم بر ملتها، خونشو بمکیم. سعادت ما اینه که با خدا ارتباط برقرار بکنیم. تقرب الی الله. ولایت خدا رو بپذیریم. تحت ولایت خدا حرکت بکنیم، به خدا نزدیک بشیم، سعادت هم فقط این دنیا نیست،  الدنیا مزرعه الاخره . این دنیا هست آخرت هم هست. آخرت اصلی تره. خوب آیا اون برنامه اون علوم انسانی اونجوری شکل گرفته می تونه ابزار قرار بگیره برا دولتی که این هدف رو داره؟! تلقیش از انسان اینه؟! معلومه که نه. پس اینجاست که بحث تحول در علوم انسانی مطرح میشه برا تحقق دولت اسلامی. تا ما علوم انسانی متناسب با دولت اسلامی ایحاد نکنیم دولت اسلامی در معنای کامل کلمه تحقق پیدا نخواهد کرد. عنوانی که شما نوشتید. ببینید علوم انسانی از یه بعد دیگر زاویه  یعنی با یه الفاظ دیگه اگه بخواهیم بیان بکنیم چون ممکن این سوال همین الان به ذهنتون برسه ما تو این سی سال چکار کردیم. انقلاب اسلامی پس چکار کرده. ببینید علوم انسانی رو ما می تونیم انجوری خیلی ساده اینجوری مطرح بکنیم که ما یه فرهنگ داریم که تعیین کننده روابط بین ماست. بر اساس اون فرهنگ عمل می کنیم، رفتار می کنیم. فکر می کنیم. زندگی می کنیم. این فرهنگ یه لایه های عمومی داره. به اصطلاح میگن فرهنگ عمومی. این شورای فرهنگ عمومی کشور هم هست . شورای فرهنگ عمومی استان هم داریم در قم. بندم عضو اون شورای فرهنگ عمومی استانم. خوب یه فرهنگ عمومی داریم ، یه معنای تخصصی داره. این فرهنگ تخصصی همین علوم انسانیست. ما در فرهنگ عمومی انقلاب ایجاد کردیم. روابط رو به هم زدیم. نظام سیاسی رو عوض کردیم، اسلامی کردیم. اما این انقلاب در فرهنگ، در لایه های عام فرهنگ، هنوز به صورت کامل به اون لایه های تخصصی نفوذ پیدا نکرده. یعنی هنوز ما نتونستیم علوم انسانیه اسلامی رو تولید بکنیم. اصلاحاتی کردیم. کتابهای منبعی نوشتیم. اما هنوز گفتمان عوض نشده. هنوز اون وضعیتی که واقعا ما علوم انسانی متناسب با اسلام رو تولید کرده باشیم و اونا رو تدریس کرده باشیم اون وضعیت نرسیدیم.این یعنی داره نفوذ پیدا می کنه اون انقلاب فرهنگی ما، ما در اوایل انقلاب، انقلاب فرهنگی کردیم. اما انقلاب فرهنگی ما هنوز نرسیده به اون ریشه ها. که ریشه ها علوم انسانیه. یعنی هنوز به اقتصاد اسلامیه البته خیلی کار شده نمی خواهیم بگیم هیچ کار،  بعدشم شما فکر نکنید که علوم انسانی رو یه شبه میشه اسلامی کرد، بشینیم یه دستورالعمل بدیم علوم انسانی اسلامی شود. بعد شب برن استادا بشیننو علوم انسانی رو اسلامی بکنن و فردا بیان … نه اینجوری نیست ، این علوم انسانی هم که الان بهش رسیدند، غربیها بهش رسیدن، چهارصد پونصد سال کار مستمر شده،  حالا به غیر از اون سابقه هاش. بنابراین ما هم اگر بتونیم در دویست سیصد سال بهش برسیم هنر کردیم. خیلی هم خوبه. ولی صحبت اینه که آیا حرکت می کنیم به اون سمت یا نه؟! مهم اینه که حرکت بکنیم. و آیا این حرکت ما شتاب لازم رو داره یا نه؟! اینجاست که باید بگیم نه! حرکت داریم می کنیم ولی شتاب لازم رو نداره. لذا مقام معظم رهبری هم فرمودند دیشب پخش می کردند پریشب فرمودند که ما انتظارمون این نیست که به اصطلاح این برنامه که می گیم برنامه پیشرفت یه اصطلاح الگوی به اصطلاح اسلامی ایرانی پیشرفت اتنظارمون این نیست که به اصطلاح این رو در چند روز و چنن ماه و چند سال تدوین بشه. چون این متوقف بر علوم انسانیست. و اون علوم انسانی رو نداریم. لدا اگر هم یه برنامه ای الگو رو بدیم، الگو خیلی عامه. خیلی سطحیه. عمیق نیست. شما اون لایه های تخصصی فرهنگ رو بهش هنوز کاملا دست پیدا نکردی. داریم حرکت میکنیم در بعضی رشته ها کتاب های بیشتری تدوین شده ، بعضی جاها کمتره. که حالا نقش حوزه در اینجا چیه باید در جلسه جدایی بحث کرد. که حوزه باید اینجا چکار کنه، دانشگاه باید اینجا چکار کنه، ما حالا فعلا وارد اون بحث های عملیاتی و اینکه چکار باید کرد و هرکسی چه نقشی داره نشدیم. ما فعلا ایده کلی رو که در عنوان هست در واقع اون رو مورد بحث قرار دادیم و امیدواریم که همین مقدار با توجه به اینکه به ما گفته بودن نیم ساعت دیگه، نیم ساعت تا حداقل چهل، چهل و پتج، الان چقدر شد؟ ۴۵ دقیقه شد. خوب پس از سقفمون رو استفاده کردیم . والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.