نقش حوزه و دانشگاه در تحول علوم انسانی

بیست و پنجمین نشست از سلسله نشست های انقلاب اسلامی مخاطرات امروز و فردا، روز چهارشنبه مورخ ۱۱/۰۳/۱۳۹۰ با سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین سید مهدی میرباقری رییس فرهنگستان علوم اسلامی، با موضوع « نقش حوزه و دانشگاه در تحول علوم انسانی » و همچنین سخنرانی دکتر مجتبی فردوسی پور رییس اداره خاورمیانه وزارت امور […]

mirbagheri-4بیست و پنجمین نشست از سلسله نشست های انقلاب اسلامی مخاطرات امروز و فردا، روز چهارشنبه مورخ ۱۱/۰۳/۱۳۹۰ با سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین سید مهدی میرباقری رییس فرهنگستان علوم اسلامی، با موضوع « نقش حوزه و دانشگاه در تحول علوم انسانی » و همچنین سخنرانی دکتر مجتبی فردوسی پور رییس اداره خاورمیانه وزارت امور خارجه، در زمینه « بیداری اسلامی در کشورهای منطقه » برگزار شد.

متن سخنرانی:

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آل طاهرین ،سیما بقیه الله فی الارضین ارواحنا فدا و لعنت علی اعدائهم اجمعین

اللهم کل ولیک حجت بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذا الساعه و فی کل ساعه ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک توئا و تمتئه فیها طویلا

خدای متعال انشالله قلوب مارو به معرفت امام زمان ارواح االنافدا منور بفرماید به برکت صلوات بر محمد و آل محمد

اولا که از عزیزان و اساتیدی که فرستشون می گیرم هم عذر خواهی می کنم و هم تشکر از اینکه تحمل می فرمایند دوم اینکه موضوعی که فرمودند در این فرصت تقدیم کنم نقش حوزه و دانشگاه در تحول علوم اسلامی است . مقدمتا یکی دو سه نکته رو به صورت کوتاه عرض می کنم نکته اول این است که بی تردید انگیزه پرداختن به موضوع تحول انسانی بازگشت به تشکیل حکومت دینی می کند اگر ما دنبال تشکیل حکومت دینی نبودیم انگیزه ای نداشتیم برای اینکه علوم انسانی اسلامی داشته باشیم یعنی اون تفکر علم برای علم و تقدس مطلق علم به اینکه ما باید بریم دنبال تحصیل علم کنیم تا جهانیست بنشسته در گوشه ای بشیم و تصویر جهان رو داشته باشیم در درون خودمون این انگیزه انگیزه ای نیست که ما رو به سمت اگر فرض بکنید که این انگیزه برای دنبال کردن علومی مثل فلسفه مثلا کافی باشه که اونجا هم تمام نیست این انگیزه نمی تواند موجب بشود که ما به دنبال علومی مثل دانشهای کابردی در حوزه علوم انسانی بریم بنابراین انگیزه این است که ما به دنبال حفظ حکومت دینی و ادامه مسیر حکومت دینی تا عصر حضور هستیم و این عقلانیت دینی ابزار رسیدن به یک دولت اسلامی و طبیعتا یک تمدن اسلامیست بنابر این رویکرد ما به علوم اسلامی رویکرد تمدن گرایانه است اما این نباید موجب بشود که بعضی سکولارها متهم کنند دولت اسلامی یا کسانی که نظریه علوم اسلامی دنبال می کنند به این که دنبال حفظ قدرت هستند یکی از رویکردهای غلطی که به اصطلاح سکولارها دارند چه مسلموناشون چه غیر مسلموناشون این هست که طرفداران علوم دینی متهم می کنند به قدرت طلبی و این که این علوم دینی برای حفظ قدرت خودشون می خوان بله تردیدی نیست عرض کردم ما برای حکومت و ادامه اقتدار اسلام علوم اسلامی می خوایم اما به معنی قدرت حزبی نیست یا بعضی دید می گن عالمان دینی نه حکومت دینی چون احساس کردن که این دانش های سکولار پا به حوزه و گلیم اونها دراز می کند و پا در کفش اونها می کند می خوان این رقیب از میدان به در بکنند قطعا اینها نیست همونطور که شما می دونید امام رضوان الله تعالی علیه که نظریه ولایت فقیه را در این شکلش احیا فرمودند حاصل این نظریه پردازی و این پیگیری تحققی این بود که خود ایشون به حکومت رسیدند ولی هیچ کسی که این شخصیت بزرگ می شناخت ایشون رو متهم نکرد که این نظریه پردازی برای این بود که موانع قدرت خودشون برطرف بکنند و یه بستری برای به قدرت رسیدن درست کنند همه می دانند ایشون محضب تر از این حرفها بودند و این حکومت دینی هم براشون عافیت ساز نبود اگر عافیت سوز نبود و این بار سنگین در دهه پایانی ایشون به دوش این مرد نم گذاشت لااقل عافیت ساز و عرض کنم بستری برای رسیدن به قدرت برای ایشون نبود همه اینو می دونند بنابر این اگر عاللمان دینی اگر دولت اسلامی اگر حوضه علمیه علم انسانی اسلامی ترقیب می کنند به معنای این نیست که می خوان رقبای خودشون رو از میدان به در کنند یا به دنبال این هستند که زمینه های قدرت خودشون تصویب کنند متاسفانه اون به اصطلاح کسانی که این حرف رو می زنند و اندیشمندان حالا این تعبیرها رو مصاحمتا به کار می برند دیگه اندیشمندان سکولاری که این حرفهارو می زنند هیچ وقت دستگاه مدیریت تحقیقات غربی رو متهم نمی کنند که اونهایی که علم رت زمینه کردند و سکولار کردند اونها هم دنبال مقاصد سیاسی خودشون بودند بلکه گویا که انَّ هو اون چه در غرب اتفاق افتاده دقیقا یک فرایند کاملا طبیعی با اعتماد و اعتقاد کامل به اخلاق پژوهش هست فقط در حوزه حکومت دینی و حوزه های دینی است که اگر دنبال تولید علم دینی بروند این با انگیزه های سیاسی و با انگیزه قدرت طلبی است شما ببینید اونها یک بار هم انگشت اتهام رو رو جبهه مقابل می گذارند بگویند غرب هم وقتی علم زمینی کرد تمدن رو زمینی کرد و تمدن غیر قدسی و تمدن سکولار رو ایجاد کرد دنبال قدرت بود با این که این یک واقعیت مسلم قابل اثبات با آمار و ارقام و با مطالعات دقیق هست ولی هیچ وقت جریان مسلط جهانی به این امر متهم نمی کنه در هر صورت این نکته اول قابل تامل هست که بی تردید ما انگیزمون از تعقیب علم دینی اسلامی به خصوص در حوزه علوم انسانی رسیدن به ابزارهایی است سازو کارهاییست برای تحقق دولت اسلامی و حکومت اسلامی و جامعه دینی و تمدن دینی  بنا براین به اندازه ضرورت تمدن دینی این امر ضرورت داره و نمی شه ازش غفلت کرد غفلت از او موجب میشه ما به آرمانهایی که انقلاب اسلامی داشته و به اونها وعده داده نرسیم یعنی سازو کارهای عقلانی تحقق اون آرمانها متوقف بر تولید علوم دینی است نکته دوم اینکه برای علوم دینی تعریفهای متفاوتی شده مقصود ما لا اقل مقصود بسیاری از کسانی که دنبال علم دینی هستند این نیست که ما دانش های تجربی رو نقلی کنیم و روشهای نقلی رو جایگزین روش های تجربی و یا حتی روش های عقلی تجریدی بکنیم معنای علوم اسلامی دینی و یا حتی اگر کسی معتقد به علوم تجربی دینی شد معنای او این نیست که روشهای تجربی یا روش های تجریدی تبدیل به روش های نقلی بشوند و منابع تجربه و دانش های تجریدی منحصر بشوند در منابع دانش های نقلی معنای علم دینی این نیست که ما علم اقتصاد تجربی رو مثل حقوق اقتصادی نقلی بکنیم مثل فقه اقتصاد نقلی بکنیم بنابراین اینکه بعضی گفته اند کسانی که دنبال علم نقلی دینی هستند می خوان علوم رو نقلی بکنند این برداشت نا ثوابی و غلطی است بله اگر بعضی بزرگان هم بعضی این مطلب رو گفتند در کنار بقیه حرفاشون باید معنا بشه بنابراین مساله این نیست که می خوایم همین طوری که از حدیث لا تنقض مباحث گستره استصحاب رو استخراج کردیم از آیات قرآن دانش های نظری استنباط بود دانش های تجربی استنباط بکنیم هرگز مساله این نیست بنابراین رویکرد به علم دینی به معنای نقلی کردن علوم انسانی به خصوص حوزه تجربی علوم انسانی نیست این یک به معنا این هم نیست که ما می خواهیم یک ادبیات انضمامی برای دانش هاس سکولار ایجاد کنیم یعنی معناش این نیست که ما می خواهیم یک ادبیات معطوف به مبدا و منتها ضمیمه کنیم به یک ادبیات سکولاری که وجود داره دانشهایی که بعد از رنوسانس پیدا شدند دانش هایی هستند که بیش از اون که معطوف به مبادی و غایات باشند معطوف به مکانیسم ها و چگونگی ها هستند یعنی می خوان شیوه تحول رو و فرآیند تحول و معادلات حاکم بر تغییر رو بست بیارند به جای اینکه بگویند این پدیده از چه مبدئی ناشی می شود و به سمت چه غایتی می رود رویکر ، رویکرد تحلیل چگونگی هاست منتها نکته این هست که این مکانیسم ها و چگونگی هارو که تحلیل می کنند در این تحلیل به طور نا خود آگاه مبتنی بر یک مفروضاتی هستند مفروضات اساسی که مبادی و غایات خاصی دنبال میکند بعضی تلقیشون اینه که ما می خوایم دانش جدیدی که کارمدی های جدید ایجاد کرده و معطوف به مکانیسم هاست ترکیب کنیم با یک ادبیات انضمامی که مبادی و غایات این پدیده ها و تحولات بیان می کنند و اگر چنین شد علم اسلامی پیدا میشه این هم مقصود نیست بی تردید با انضمام ادبیات دینی با ادبیات سکولار علم دینی تولید نخواهد شد معنای این حرف باز این نیست که ما می خواهیم به جای شناخت مکانیسم ها فقط به شناخت مبادی و غایات اکتفا بکنیم و علم رئ از حوزه تحلیل مکانیسم ها و چگونگی ها به حوزه ی شناخت مبادی و غایات برگردونیم این هم قطعا نیست نه به دنبال نقلی کردن علوم هستیم نه به دنبال تولید یک ادبیات انضمامی فرض کنید شما رویدادهای طبیعی و حوادث طبیعی رو تحلیل می کنید چرا زلزله میاد و سایر حوادثی که اتفاق می افته گاهی فقط به مبادی و غایاتش می پردازید گاهی مکانیسم های طبیعیشم تحلیل می کنید مساله این نیست که ما فقط علم رو معطوف کنیم به مبادی و غایات یا یه ادبیات انضمامی درست کنیم بلکه باید تحلیلی که از فرآیند ها ، چگونگی ها و مکانیسمها و امثال اینها بیان می کنیم و معادلالتی که می کنیم این معادلات به گونه ای باشند که دربردارنده و مشتمل و متضمن مبادی و غایات دینی باشند به تعبیر دیگه دانش های فرانگرانه ای که ناظر به مبادی و غایاتند می بایست به عنوان مفروضات اساسی و پیش فرض ها حالا با تعبیر مسامحی پاراداین های دانش هایی که به چگونه گی ها و مکانیسم ها می پردازند به حساب بیاند و بعد تحلیل هایی که ما در حوزه مکانیسم ها می کنیم مبتنی بر مفروضات اساسی باشه یعنی اینجور نیست که اگر مکانیسم ها به صورت مادی تحلیل شد شما بتوانید با انضمام ادبیات دینی اورو دینی بکنید یاد هست یه دوره ای گروهک هایی که مبارزه می کردند برای اینکه اقتصاد اسلامی بنویسند مثلا می آمدند فرض کنید کاپیتال مارکس رو خلاصه می کردند یک آیه و روایتی اولش می زاشتند یک الحمدلله رب العالمین هم آخرش می زاشتند دو سه تا داستان و آیه هم قاطیش می کردند بعد می گفتند اقتصاد اسلامی اینجوری اقتصاد اسلامی درست نمی شه اگر کاپیتال مارکس فرآیندهای اقتصادی رو به گونه مادی تحلیل می کنه مبتنی بر ماترلیالیزم های تاریخی و فلسفی تحلیل می کنه صرف اینکه شما یک ادبیات انضمامی به این کتاب اضافه بکنید یا فصولش کم و زیاد کنید این اقتصاد اسلامی نمی شه بنابر این این هم باز یک رویکرد غلطی است که باز مخالفان علوم اسلامی از علوم اسلامی انسانی از تحول علوم اسلامی و پیدایش علوم اسلامی ارائه می کنند این هم برای گم کردن راه است خوب حالا مقصود از علوم اسلامی انسانی چیست ؟ این رو چون من مکرر بحث کردم به سرعت ازش عبور می کنم در این زمینه سه تا رویکرد وجود داره رویکرد های تهذیبی ، رویکردهای فلسفه مضاف و رویکرد های روش مضافی این سه رویکرد رو من توضیح نمی دم خودش نیاز به بحث های پر دامنه ای داره در رویکرد تهذیبی به دنبال اصلاح علوم انسانی مدرن هستند این اصلاح هم به این است که گزاره ها و فرضیه ها گاهی حذف می شوند اونجاییی که مخالف دینند مخالف معرفتهای دینی هستند گاهی تکمیل می شوند گاهی مشروط می شوند گاهی موجه می شوند از همه اینها ما تعبیر می کنیم به رویکرد تهذیبی یعنی رویکرد اصلاحی علوم این رویکرد رو با اشکالاتش مورد دقت بحث قرار گرفتش ازش عبور می کنیم این رویکرد حداقل و حداکثر یک رویکرد برای کوتاه مدت است رویکرد فلسفه های مضاف رویکردهاییست که معتقد است که ما فلسفه های مضاف به علوم داریم که فلسفه های مضاف به علوم ، علوم درجه دویی هستند که ناظر به علوم درجه یک هستند و مسائل کلام اون علوم رو با روش تحلیل عقلی دنبال می کنند و میتواننند اون فلسفه های مضاف به عنوان مفروضات اساسی این علوم به کار برده بشند و در پیشبرد این علوم مورد استفاده قرار بگیرند این هم رویکرد دوم هست بنابرابن در رویکرد دوم کاری که ما باید بکنیم این هست که فلسفه های مضاف به علوم رو تولید بکنیم و مبتنی بر این فلسفه های مضاف نسبت به علوم دانش ها تولید بشوند عنایت دارید این رویکرد منکر روش های تجربی و روش های نظری حاکم بر علوم نیست و حتی گاهی به دنبال تغییر اون روش های تحقیق هم نیستند ولی معتقدند که حتما علوم مبتنی به یک سلسله مفروضاتی شکل می گیرند که فلسفه های مضاف به علوم عهده دار تبیین اون مفروضات هستند و از این طریق می توانن تحول درون علوم ایجاد کرد این رویکرد رویکردی عمیق تر و دور نگرانه تر از رویکرد اول هست و نوع همکاری که بین حوزه های دینی و دانشگاهها توی این رویکرد در تعریف می شوند این هست که حوزه های دینی موظفند مبتنی بر فلسفه اعلای اسلامی فلسفه های مضاف به علوم رو تولید بکنند این کار حوزه های علمی است و می دونید البته تولید فلسفه های مضاف به علوم مبتنی بر فلسفه اعلای اسلامی کار نقلی باز نیست و حتی در حوزه تفقه دینی هم نیست یک کاریست که زیرمجموعه دانش فلسفه اتفاق می افته بنابراین اگر تقسیم کاری در اینجا اتفاق بیافتد این است که می بایست فلسفه های مضاف به علوم به وسیله عالمان حوزوی تولید بشه و این فلسفه های مضاف به علوم در تحقیقات علمی جاری بشند و به وسیله مراکز پژوهشی در حوزه علوم تجربی و علوم اسلامی به کار بسته بشوند تا علوم دینی تولید بشه . این هم روکرد دوم . رویکرد سومی که به نظر میاد رویکرد بهتر و دور نگرانه تر و عمیق تری است رویکرد روش مضافیست . که این رویکرد چندتا شاخصه داره شاخصا اولش این است که در تولید علم دینی به منظومه ی عقلانیت اجتماعی توجه داره یعنی فضای کیهانی تعقل اجتماعی و عقلانیت اجتماعی رو منظور نظر داره و معتقد است که این فضا باید اولا هماهنگ باشد به صورت جزایر مستقل از هم عمل نکنند به صورتی پیوسته عمل کنند و ثانیا این منظومه به هم پیوسته ی عقلانیت اجتماعی مبتنی ب دین باشند و نیز مبتنی بر تعبد به وحی باشند و بر اساس مدریت دینی شکل بگیرد برای اینکه چنین اتفاقی بیافته و فضای کیهانی عقلانیت اجتماعی دینی بشود آنچه ما نیاز داریم یک نرم افزارهایی است که بتواند تحقیقات رو در حوزه های مختلف به گونه ای سامان بده که همه این تحقیقات مستند به دین بشوند یک . دو جایگاه تعقل ، تجربه و احساس انسانی و حتی شهود انسان در کنار تعبد به وحی محفوظ بمونه معنایاینکه شما این فضای کیهانی می خواید مستند سازی کنید و دینی کنید این نیست که عقل و تجربه و یا شهود انسانی رو تعطیل بکنید به تعبیر دیگه نه وحی و دین یک حوزه موازی با شهود و تعقل و تجربه است که ما جزائر مختلف علمی درست بکنیم می گیم این حوزه حوزه ایست که معیارهای صحتش تجربی تمام می شود و حوزه دوم معیار صحتش نظری تمام می شود و حوزه سوم معیار نظرش شهودی تمام می شود حوزه چهارم معیار صحتش نقلی تمام می شود . دانش ها به صورت جزائر مستقل نباید باشند که هر کدام معیار صحتی داشته باشند مستقل از دیگری هر کدام روش تحقیقی داشته باشند مستقل از دیگری بلکه این منظومه کیهانی تعقل باید مبتنی بر یک نظام هماهنگ روش تحقیق اتفاق بیافته که در نظام هماهنگ روش تحقیق هم استناد به وحی هم محاسبات و دقت های نظری و به تعبیری عقل تجریدی انسان و هم عقل تجربی انسان و هم شهود انسانی به هم پیوسته عمل می کند یعنی یک معیار نظر ترکیبی در این منظومه عقلانی کا می کنه نه این که جزائر مختلفی هستند با معیار و صحتهای مختلف و روش تحقیق های مختلف اگر شما چنین جزائر مستقلی درست کردید یک پیوستار عقلانی ندارید و طبیعتا یک انسجام عقلانی و یک تصمیم گیری منسجم هم نخواهید داشت اگر تصمیم گیری ها ناشی از عقلانیت اجتماعی هستند اعم از تصمیم گیریهایی که در مقیاس مدریت توسعه اتفاق می افتند یا مدریت ساختارهای کلان اجتماعی و یا حتی تصمیم گیری های خرد همه این سطوح تصمیم گیری ها مستند به عقلانیت اند اگر عقلانیت شما داری یک پیوست منسجمی نباشد به طور طبیعی تصمیم گیری ها منسجم نخواهد شد جزیره ای خواهد شد برای اینکه این تصمیم گیری ها به صورت جزیره ای اتفاق نیافتند می بایست شما یک پیوستدار درست کنید به تعبیر دیگه یک منظمه به هم پیوسته و هماهنگ عقلانی درست بکنید عقلانیت اجتماعی طبیعتا این امر نیاز به یک نرم افزاری داره که این نرم افزار شما یعنی روش تحقیق شما بتواند حوزه های مختلف رو به صورت پیوسته به هم ببینه و بتواند حوزه تفقه دینی مرتبط کنه با حوزه دانش های تجریدی و دانش های تجربی و به عکس حوزه دانش های تجربی معطوف به دانش های دینی و حوزه معرفت دینی و تفقه دینی نگاه بکنه البته این نرم افزاری می خواهد یک پیوست دار تشکیل بده نرم افزاری است که تعبد به وحی و ایمان به وحی رو اساس قرار می ده و هماهنگی با وحی رو معیار اصلی صحت قرار می ده گرچه معیار صحت قید به کار آمدی تجربی و هماهنگی نظری هم حتما می خوره یعنی اینطور نیست که شما در یک منظومه عقلانی شما دستگاهایی داشته باشید که هر کدوم معیار صحت و روش جدا از خود و روش تحقیق جداگانه دارند بلکه نظام روش تحقیق مبتنی بر یک مجموعه ای از شاخصه های معیار صحت که به هم پیوسته اند این مطلب به گمان من همون مطلبی است که امام رضوان الله تعالی علیه در یکی از بیانیه هاشون فرمودند که باید روش انتزاعی حالا به تعبیر من حالا عین عبارت امام یادم نیست و تجریدی حوزه با روش تجربی دانشگاها در هم ذوب بشوند این ذوب شدن معناش اینه که شما می بایست یه شبکه ای از تحقیقات درست بکنید که روش استنباط حوزه که یک روش تفقه دینی است با روش های تجریدی با روشهای تجربی در هم تنیده بشوند یعنی بشه انعکاس روش هارو در هم دیگه دید حالا این بحث یک بحث پر دامنه ای هست که من در سدد توضیح بیشترش نیستم بنابراین در این نگاه مساله این است که ما می بایست اولا روش تحقیق رو در حوزه دینی و حوزه دانش های تجریدی و دانش های تجربی و حتی معارف شهودی به صورت یک پیوستدار یک مجموعه به هم پیوسته در بیاریم به طوری که اونچه حاصل روش تفقه دینی است جاری در دانش های تجربی بشه و معیار صحت دانش های تجربی هماهنگی با محصول تفقه دینی بشه و کارآمدی در جهت پیشرفت اسلامی ، معیار صحت تفقه دینی بشه باز تاکید می کنم چون اینجا لغزشگاه است نمی گم کار آمدی عینی مطلقا معیار سنجش تفقه دینی بشه یعنی اگر فرض کنید یک حکم فقهی در جهت توسعه مادی کارآمد نبود بگیم از حکم فقهی رفعیت می کنه مقصودم اینه که بلاخره اگر شما می خواهید بر اساس تفقه دینی یک تمدن بسازید اگر این مجموعه تفقه دینی شما در ایجاد یک تمدن ذینی کارآمدی نداشت باید برگردید بر صحت تفقه دینی خودتون تردید بکنید و این وقتی ممکن است که شما معیار صحت در حوزه تفقه دینی به نحوی پیوند بزنید به تجربه عینی کما این که صحت دانش های تجربی و به صرف کار آمدی دینی دیگه تعریف نمی کنید بلکه دانشهای تجربی صحتشون تابع هماهنگی با تفقه دینی است و البته اینرو عنایت بکنید دقیقا اون چه ما عرض می کنیم نقطه مقابل نظریه قبض و بست هست باز تاکید بر این امر می کنم در نظریه قبض و بست هم می خواد یک پیوستار معرفتی درت بکنه و معرفتهای دینی هماهنگ کنه با سایر حوزه های معرفتی ولی بر محور معرفتهای تجربی و تجریدی ، یعنی می خواد معرفت های تجربی و تجردی انسانی رو اصل قرار بده و مبتنی بر اون معرفت دینی رو بازسازی بکنه که این منتهی می شود به عرفی کردن تفقه دینی یعنی نظریه قبض و بست نظریه ایست برای یک پیوستدارسکولار یعنی می خواد یک عقلانیت سکولار به هم پیوسته ای درست بکنه که در این عقلانیت به هم پیوسته معرفت های دینی هم سکولار می شوند منطق عرفی سازی تفقه دینیست . تفقه دینی را نسبی تعریف می کنه نسبیتشم تابع تحول معرفتهای دیگر بشری تحول علوم انسانی ما به عکس می گیم ، می گیم اولا کل این منظومه باید مستند به وحی بشود در عین اینکه یک پیوستار است و دانش های دینی و معرفتی قید به معرفتهای تجربی و نظری می خورد یعنی همانطور که قید به معرفتهای نظری و تجربی می زنند به معرفتهای نظری و تجربی هم قید می خورد ولی در این منظومه معرفتی معرفت دینی متغیر اصلی است طبیعی است اگر چنین اتفاقی بخواد بیافته باید ماموریت تفقه دینی هم گسترش پیدا کنه یعنی تفقه دینی وارد یک عرصه ای بشه که بتواند نیازهای دانش های تجریدی و تجربی رو به مفروضات اساسی تامین کند . اگر تفقه دینی به دنبال پاسخ گویی به مفروضات علوم تجربی و علوم تجریدی نباشه و نتوند اون مفروضات اساسی علوم رو ببینه نمی تواند در موضع متغیر اصلی در منظومه معرفتی بشر قرار بگیره بلکه به عکس ممکنه دانش های دیگر بیاند دانش دینی و دانش های دیگر رو تحت تاثیر قرار بدهند یعنی فقه شما عرفی بشه در تعامل بین فقه و دانش اقتصاد ، روانشناسی ، جامعه شناسی و سایر دانش ها اون دانش ها بیان عینیت رو بازسازی کنند و معرفت دینی شمارو تابع شرایط عینی تغییر بدهند الان یکی از مخاطراتی که به گمان نا حوزه تفقه دینی رو با ورود دانش های سکولار به حوزه علمیه تحدید می کند همین هست . که این بار تحریف مسائل دینی از سوی کسانی اتفاق می افتد که اتفاقا هم لباس ما و هم مسلک ما و در حوزه روحانیتم کار می کنند منتها بیش از اون که تحت تاثیر تفقه دینی باشند تحت تاثیر دانش های سکولار غربی هستند یعنی فرض بکنید بر اساس دانش سیاسی غرب دانش سیاسی سکولار مدرن می خواد نظام سیاسی اسلام رو بازسازی بکنه این چیزی نخواهد شد الی تغییر معرفتهای دینی و تبع دانش های سکولار به شدت باید مواظب این نکته بود پس ببینید اونچه در این رویکرد سوم منظور نظر است این است که شما باید یک مجموعه به هم پیوسته عقلانیت درست بکنید این مجموعه به هم پیوسته عقلانیت وقتی اتفاق می افتد که شما بتوانید رابطه معرفت دینی رو با معرفت شهودی با معرفت تجربی و با معرفت تجریدی یعنی با معرفت عقلی محض در روش تحقیق برقرار بکنید اگر روش تحقیق شما در حوزه تفقه دینی به شما اجازه نده که انعکاس نظریتون رو در دانشهای تجربی ببینید و بازتاب اون نظریه رو در معرفت دینی خودتون مشاهده بکنید امکان ایجاد یک پیوستدار نیست و بالعکس بنابراین نظام روش تحقیق باید دستخوش تحول بشه و به گونه ای بشود که تحقیقات رو پیوند بده و بتواند انعکاس تفقه دینی رو در حوزه دانش های تجریدی و تجربی و بالعکس مشاهده بکنه این همون ذوب شدن نگرش تجریدی در نگرش تجربی است ذوب شدن نگرش کلی و نگرش در حوزه کلیات با نگرشی که معطوف به عینیتیست که جامعه در او زندگی می کند اگر این دو تا نگرش در هم بخوان ذوب بشوند اون دانش هایی که معطوف به برنامه ریزی عینی هستند هماهنگ بادانشهای در حوزه دینی بشوند و بالعکس نیاز به یک نظام روش دارید که این امر میسور بکنه که ما از اون تعبیر می کنیم به نرم افزار و طبیعتا نیاز به یک مدریت تحقیقات دارید که اون مدریت تحقیقات غایاتی که شما دنبال می کنید در نظر بگیره یعنی غایات اخلاقی نظام رو غایات برنامه ریزی نظام رو و تحقیقات به اون سمت هدایت بکنه و بر اساس این نرم افزار هم عمل بکنه نرم افزاری که امکان حضور معرفتهای دینی رو در معرفتهای تجریدی و معرفتهای تجربی و همین طور شهودی بشر فراهم می کنه به تعبیر دیگه ما گمانمون این است که دین نیامده عقل بشر تجربه بشر و حتی شهود عرفانی بشر رو تعطیل بکنه دین آمده اینهارو مدیریت بکنه بنابراین مدیریت دینی در حوزه تحقیقات مدریتی نیست که کار تجربه و تجرید و محاسبات تجریدی و مشاهدات باطنی بشر و تجربیات عرفانی بشر رو تعطیل می کنه و همه اینهارو معطوف به دانش های نقلی می کنه بلکه مدریت دینی بر اساس تعبد وحی و بر محور معرفتهای دینی این منظومه معرفتی تجریدی و تجربی و شهودی بشر رو سامان می ده بنابراین دنبال نقلی کردن علم دنبال ایجاد یک ادبیات انضمامی به علوم تجربی نیستیم دنبال یک ابزار منطقی هستیم که بتواند همه حوزه های معرفتی رو هماهنگ بکند بر محور تعبد به وحی و با این فرض که متغیر اصلی منظومه معرفتی بشر معرفتهای دینی هستند دقیقا نکته مقابل نظریه قبض و بعد است نظیه قبض و بعد نظریه ایست که می خواد دانش های سکولار رو متغیر منظومه معرفتی قرار بده متغیر اصلی به معرفتهای دینی رو بر محور اون تغییر بده و ایجاد یک منظومه هماهنگ بکنه که منتهی به عرفی شدن تفقه دینی میشه البته نامشم گذاشتن احیا دین دیگه نظریه ایست که دنبال به اصطلاح احیا دین در دوران مدرن هست از طریق منحل کردن معرفت دینی در معرفتهای مدرن و سکولار خودتون داوری کنید ببینید این واقعا احیا دین هست یا با این شیوه احیا دین اتفاق نمی افته احیا دین به این کیفیت است که شما دانش های سکولار رو بر محور منظومه بر محور معرفت دینی متغیر کنید و البته اگر بخواید این کار رو بکنید ناچار باید هم حوزه معموریت معرفت دینی گسترش پیدا بکند و هم علاوه بر این که حوزه معرفت های دینی باید گسترش پیدا بکنه باید در حوزه معفت دینی هم شما بپذیرید که روش تحقیق شما قید بخورد به کارآمدی تجربی اما کارآمدی در جهت الهی نه در جهت مادی یعنی فرض بکنید اگر الان ریاله ای که شما برای اداره جامعه می نویسید فرض می گم کار آمدی در جهت توسعه ی مادی نداشته باشه این علامت غلط بودنش نیست بر اساس نظریه قبض و بست چرا اگر شما یک رساله ای بنویسید که این رساله معطوف به مدریت اجتماعی هم باشه اما در جهت توسعه کار آمد نباشد می گن برگردید این رسالتون رو تحلیل بکنید بر اساس معرفت های بشری و معرفتهای سکولار بشند مبنا معرفت دینیتون عرفی کنید ما اینو نمی گیم اما در عین حال می گیم اگر شما معرفتهای دینی که تولید می کنید که این معرفتهای دینی بنا است مفروضات اساسی حوزه علوم تجربی رو بدست بدهند در نهایت بعد از تولید علوم تجربی مبتنی بر این مفروضات به کار آمدی در جهت اقتدار اسلام نرسیدند باید در معرفتهای دینیتون تجدید نظر کنید چون این منظومه معرفتهای دینی نتوانست به شکل گیری یک دولت دینی در شرایط موجود کمکی کند ما باید یا در کار آمدی دین تردید بکنیم یا در کار آمدی معرفت دینی خودمون و بی شک ما در کار آمدی دین تردید نمی کنیم برمی گردیم انگشت تردید و ابهام رو روی معرفت دینی خودمون می گذاریم می گیم ما باید از نو معرفت دینی خودمون بازسازی بکنیم البته مبتنی بر تعبد به گونه ای که بتواند در دنیای معاصر به کار آمدی دین در جهت تغییر موازنه به نفع اسلام ختم بشه این معنی قید خوردن معیار صحت در حوزه تفقه دینی و کار آمدی تجربی است و به گمان من این معنی ذوب شدن روش کلی نگرانه حوزه در روش عینی دانشگاه است البته می دونید این معناش اینه که معیار صحت در حوزه علوم تجربی هم فقط کار آمدی عینی نیست بلکه تبعیت از وحی است از دو طرف معیار صحتها قید می خورند طبیعتا یک نظام روش تحقیق به هم پیوسته ای درست میشه به عنوان نرم افزار تحقیق این نرم افزار با یک مدیریت شبکه ای می تواند تحقیقات اجتماعی به سمت تولید علم دینی مدریت بکند اون شبکه هم باید تولید بشه بنابراین نکته دیگر این است که باید مدریت تحقیقات دینی بشود این هم نکته دوم این مدریت تحقیقات برای دینی شدنش نیاز به یک نرم افزار داره ولی فقط نرم افزار نیست که مدریت تحقیقات دینی تحویل می ده بی تردید دانش های کنونی هم مدریت می شوند و این مدریت بر فرآیند تولید علم و کارآمدی ها موثرند یادم هست یکی از دوستان که یک دوره ای مسئول سازمان مرکز مدریت بودند می فمودند که در دهه های اول انقلاب یک نشستی در یکی از کشور های اروپایی بود حالا الان دقیق یادن نیست شاید در ایتالیا بود که آکادمیسین های کشور های اروپایی رو دعوت کرده بودند و ده نفر هم از آکادمیسین های به اصطلاح علوم آکادمی علوم ایران دعوت کرده بودن که اونجا بحث بکنند درباره رابطه علم و اخلاق موضوع بحث رابطه علم و اخلاق بود ایشون می فرمود وقتی ما رفتیم اونجا دیدیم همه بحث می کنند از رابطه علم و اخلاق همه بحث ها به این برمی گرده که چگونه ما یک استفاده اخلاقی از علوم بکنیم یعنی استفاده اخلاقی از یافته های علمی همش موضوع بحث بود که انَّ هو رابطه اخلاق با تولید علم رو نمی دیدند علم تولید شده تولید علم اخلاقی و غیر اخلاقی نداره فقطیافته های علمی رو باید به صورت اخلاقی به کار گرفت نباید غیر اخلاقی استفاده کرد فرض کنید شما فناوری پیدا کردید به نام فن آوری انرژی هسته ای در فیزیک ذرات بنیادی کار کردید به یک فناوری رسیدید رابطه اخلاق و علم این است که از این فناوری استفاده اخلاقی بکنید استفاده غلط نکنید همه معطوف به این بحث می کردند البته بیشتر در فضای کشور خودمون هم بیشتر نگاه همین جوری بوده دیگه و الان هم هست رابطه علم و اخلاق اینجوری می بینند گاهی هم اگر بحث می شود از اخلاق پژوهش معناش این نیست که اخلاق قید به صحت حوزه پژوهش می زنه فقط توصیه های اخلاقی است توصیه اخلاقی که ربطی به معیار صحت ندارند اونجایی که می گن اخلاق پژوهش مثلا آزاد اندیش باشید در برخورد با نظریه مخالف با سئه ی صدر برخورد کنید این توصیه های اخلاقی است این توصیه ها ی اخلاقی به معنای این نیست که ارزش های اخلاقی تو معیار صحت علم بخوان دخیل بکنند معیار صحت علم معیار خودش هست توصیه های اخلاقی یعنی رعایت اخلاق در مواجهه پژوهشی حداکثر در اخلاق پژوهش هم بیش از این نمی بینند این غیر از این است که شما بگین اخلاق پژوهشی یعنی اصول اخلاقی تو معیار صحت بیان دخالت کنند که اگر تبعیت از اصول اخلاقی نکردید صحیح نباشد حاصل مطالعاتتون اینو تا حالا غرب که نگفته دیگران هم کمتر گفتند ایشون گفتند من از یه جای دیگه شروع کردم به سوال کردن گفتم که شما الان می پذیرید که تولید علم جمعی واقع می شه ؟ دیگه فردی علم دیگه تولید نمیشه ؟ گفتند بله . غالبا اینجوریست دیگه امروزه تولید علم جمعیست سوال دوم این بود که این علم جمعی آیا سیاست گذاری هم میشه مشمول سیاست گذاری و برنامه ریزی هست یا سیاست گذاری و برنامه ریزی نمیشه ؟ الان توی جمهوری اسلامی شما سندی دارید تصویب می کنید برای آموزش پرورش و برای آموزش عالی درسته ؟ که مجموعه تحقیقات رو می خواید ساماندهی کنید بر اساس این سند بنابراین نه فقط در اینجا که در همه دنیا تولید دانش جمعا واقع میشه مشمول برنامه ریزی و سیاست گذاری است سوال سوم آیا این سیاست گذاری و برنامه ریزی تحت تاثیر سیاست گذاری های کلان هست یا نیست ؟ یعنی برای حوزه تحقیقات یه سیاست گذاری مستقل از سیاست گذاری های نظام می کنید به عنوان مثال ایشون می گفتند من سوال کردم الان مثلا شما در آمریکا می خواید در باب فیزیک هسته ای یا ذرات بنیادب مطالعه کنید آیا این مطالعات تحت تاثیر سیاست توسعه ای توسعه قدرت در آمریکا سیاست امنیتی هست یا نه ؟ یعنی سیاست گذاری و برنامه ریزی برای امنیت ملی و توسعه اقتدار تاثیر گذار بر فضای تحقیقات ؟ و جهت می ده به تحقیقات مثلا میگه در حوزه فیزیک ذرات بنیادین مطالعه بکنید تا به یک قدرتی دست بیابیم که در موازنه امنیت ملی مارو تامین کنه حالا اگر فرض کردید امریکا نظامش نظام سلطه جهانی است یا به تعبیری امریکا در غالب یک هژمونی مسلح عمل می کنه اگر اینو قبول کردید بنا بر این توسعه اقتدار امریکا سیاست گذاری میشه معطوف به این سیاست گذاری و معدله توسعه هژمونی که امریکا معطوف به این سیاست گذاری می شود توسعه دانش های در حوزه ذرات بنیادین فیزیک هسته ای بنابر این می بینید اونچه بر معدله توسعه قدرت حکومت می کنه بر معادله توسعه تحقیقات هم حکومت می کند این معناش حاکمیت اخلاق بر توسعه تحقیقات است غیر از این است که شما بگید چگونه از دانش استفاده و بهره بری اخلاقی بکنیم نه خیر چگونه در سیاست گذاری دانش اخلاق رعایت بشود یکی از حوزه های پیوند علم دینی و مدریت دینی است بنابراین در این نگاه تولید علم دینی به معنای مدریت دینی تحقیقات مبتنی بر غایات اخلاقی اسلامی و به معنای هماهنگی دانش های تجربی و تجریدی با تفقه دینی و تبعیت از مفروضات اساسی که از اون حوزه تحویل داده می شه و به عکس هماهنگی تفقه دینی با دانش های تجربی و تجریدی است بر این اساس ماموریت حوزه و دانشگاه تعریف می شود شما برای اینکه به علم دینی دست بیابید نیاز به یک سازمان بزرگ هستید که در اونجا فرهنگستانها و آکادمی ها تحقیقات آکادمیک می کنند پژوهشگاها تحقیقات پژوهش می کنند آزمایشگاها آزمایش می کنند آموزشگاها آموزش می دهند دیگه توی این فرآیند شما دو تا مجموعه در عرض هم به نام حوزه و دانشگاه ندارید آکادمی دارید ، پژوهشگاه دارید آزمایشگاه دارید آموزشگاه دارید که به موضوعات مختلفی می پردازند آکادمینس هایی که در حوزه تفقه دینی مطالعات آکادمیک می کنند پژوهش گرانی که در حوزه تفقه دینی مطالعات پژوهشگرانه می کنند مطالعات تخصصی می کنند در حوزه دانش های تجربی و تجریدی هم همینطوره آکادسین داریم دانشمندانی دارید که کار تخصصی می کنن به صورت یک شبکه عمل می کنند . من گمان می کنم این معزل وحدت حوزه و دانشگاه هم که معزل بزرگیست همین جوری رفع میشه اگر دانشگاها در موضوع تحقیق به وحدت نرسند یعنی نخواند یک پیوست دار تحویل بدهند هرکسی بخواد جزیره خودش تولید کنه در روش تحقیق به یک روش های به هم پیوسته نرسند یعنی نظام روشگانی که در تحقیق به کار میگیرند روش های مستقل از هم هست بعد وحدت حوزه و دانشگاه یعنی چی ؟ این وحدت حوزه و دانشگاه به معنای هماهنگی در تولید یک عقلانیت است که اون عقلانیت مبنای مدریت اجتماعی در شکل گیری دولت اسلامی و تمدن اسلامی است و این هماهنگی نیاز به این داره که هم شبکه مدیریت دینی باشد که همه این تحقیقات رو هماهنگ هدایت بکنه با یک نرم افزار مدیریت شبکه ای و هم نرم افزارهایی برای تحقیقات روش ها یی برای تحقیقات اتفاق بیافتند که بتوانند به صورت یک روش به هم پیوسته یک منظومه به هم پیوسته عقلانیت و دانش رو تحویل بدند این نقش حوزه و دانشگاه است حوزه می بایست مطالعات آکادمیک و تخصصی رو در حوزه تفقه دینی انجام بده منتها این تفقه دینی باید پیوسته به حوزه دانش های تجربی و تجریدی باشه و دانشگاه هم دیگه با تعبیر دانشگاه نام بردن هم دقیق نیست باید در غالب آکادمی ها و پژوهشگاهای تخصصی و به دنبالش آموزشگاها عمل بکنند که در حوزه ادامه این تحقیقات در حوزه دانش های تجربی و تجریدی عمل می کند حاصلش یک پیوستدار عقلی خواهد شد که او راهنمای عمل دولت اسلامی برای رسیدن به تمدن اسلامی است البته شکل گیری چنین منظومه ای نیاز به یک نظریه راهنما داره که ما از او تعبیر می کنیم به فلسفه روش تحقیق .

خوب عذر خواهی می کنم از اینکه وقت عزیزان و اساتید خودم رو گرفتم و شما عزیزان با حوصله تحمل فرمودید ایشالا خدای متعال مجلسمون رو مرضی وجود مقدس امام زمان قرار بده به برکت صلوات بر محمد و آل محمد .