کسی که زیاد قرآن بخواند عمرش برکت پیدا میکند
abeحجت الاسلام و المسلمین دکتر احمد عابدی که از استادان برجسته حوزه و دانشگاه میباشد، در ابتدای درس خارج اصول، در مسجد خاتم الانبیا، مطالب ارزشمندی پیرامون قرآن کریم بیان کرد که عمده آن موارد در ادامه میآید. به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، مطالب مذکور مجموع دو جلسه میباشد. سفارش به قرآن خواندن باید در بین ما […]
abeحجت الاسلام و المسلمین دکتر احمد عابدی که از استادان برجسته حوزه و دانشگاه میباشد، در ابتدای درس خارج اصول، در مسجد خاتم الانبیا، مطالب ارزشمندی پیرامون قرآن کریم بیان کرد که عمده آن موارد در ادامه میآید. به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، مطالب مذکور مجموع دو جلسه میباشد.
سفارش به قرآن خواندن
باید در بین ما طلبهها متعارف باشد که حداقل ماهی یک ختم قرآن داشته باشیم. مطمئن باشید . امتحان کنید؛ یک روز که قرآن کم خواندید، ببینید درسی را که مطالعه میکنید چقدر وقت میگیرد و یک روز که زیاد قرآن میخوانید، همان درس چقدر وقت میگیرد. اگر مسائل معنوی را هم لحاظ نکنید و عادی نگاه کنید، در وقت انسان صرفهجویی میشود.
آنهایی که خیلی قرآن میخواندند، خیلی خدمت کردهاند. حدیثی در امالی سید مرتضی است که خانهای که در آن قرآن خوانده نشود صفر است؛ یعنی چیزی نیست و قابل ذکر نمیباشد.
حدیث دیگری میفرماید: «القرآن مأدبه الله؛ قرآن سفره خداست». هر نعمتی بخواهید در قرآن هست. احتمال هم دارد به معنی ادبستان خدا باشد، چون “مأدبه” به معنای ادب هم میباشد. قرآن ادبستان خداست و خداوند به واسطه قرآن انسان را تربیت میکند.
قرآن کتاب تعالی و انس با خداست. ائمه علیهمالسلام چقدر قرآن میخواندند؟ علما چقدر میخواندند؟ آیت الله حسن زاده آملی در کتاب هزار و یک نکته، یکی از نکتههایش این است؛ اسم چهل نفر از بزرگان را میآورد که فقط قرآن میخواندند؛ مثلاً در مورد بوعلی سینا گفته که قرآن میخوانده و این کتابها را نوشته است!
شهید مطهری اواخر عمرش فقط قرآن میخواند. آن روزی که شهید شد میگویند یک صفحه مطلب نوشته و الّا همهاش قرآن میخوانده است. خود امام خمینی(ره) روزهای معمولی روزی سه جزء قرآن میخوانده و ماه مبارک رمضان روزی هفت، هشت حزء تلاوت میکرده است.
خلاصه قرآن زیاد بخوانید و این خیلی زشت است که کسی طلبه باشد و روخوانیاش اشتباه باشد. این عیب را آدم کجا ببرد؟!
خیلی از ما تا به حال یک بار هم پیش استاد روخوانی قرآن نخواندهایم. در قدیم متعارف بود که هر طلبهای روخوانی را پیش استاد قرائت میکرد. بعضی کلمات هست که کتابتش با قرائتش فرق میکند؛ مثل این آیه “لکنّا هو الله ربّی” که “لکنّا” نوشته میشود ولی “لکنّ” خوانده میشود.
در شرح حال بعضی از اصحاب معصومین(ع) هست که با اینکه عرب بودند، حتی تا ۱۰ بار روخوانی را پیش استاد خواندهاند. مثلاً عطیه -همان کسی که اربعین با جابر به کربلا آمد- هشت دوره قرآن را پیش استاد خوانده است و اینگونه بوده که شاگرد برای استاد میخوانده تا استاد تأیید بکند که درست یاد گرفته یا نه. حالا که الآن این کار رسم نیست، حداقل نوار قاریها را گوش دهیم و ببینیم چگونه تلاوت میکنند.
پس روخوانی را باید دقت کرد و از این حیث اشتباه نداشته باشیم. شنیدهاید بعضی خارجیها میگویند، یک خدمتی که جمهوری اسلامی میتواند بکند، این است که نماز بعضی علما را پخش نکند؛ چون غلط میخوانند!
توجه به ترجمه
پس یکی این که زیاد قرآن بخوانیم، دوم روخوانی درستی داشته باشیم و سوم ترجمه قرآن. اینطور نباشد که مثلاً طلبهای معنای صنوان و غیر صنوان را نداند. ترجمه را بلد باشیم و به ترجمهها رجوع کنیم و بتوانیم بفهمیم کدام ترجمه درست و کدام نادرست است. معمولاً مترجمین قرآن میگویند که هر سی سال یکبار باید قرآن ترجمه شود. بعضیها میگویند که قرآن قابل ترجمه نیست. لااقل ما که کمی عربی بلدیم، ترجمهها را دقت کنیم و با هم مقایسه کنیم؛ خدا میداند که چقدر ترجمههایی که از قرآن نوشته شده ولی غلط است! من ترجمهای را سراغ دارم که “بسم الله الرحمن الرحیم” را طوری ترجمه کرده که دقیقاً عین عبارت اوستا، کتاب زرتشتیان است! چقدر جای تأسف است که تورات و انجیل ترجمه رسمی دارد(ترجمه رسمی کتاب مقدس)، ولی قرآن ترجمه رسمی ندارد. اگر کسی به من بگوید که یک ترجمه بیغلط نام ببر، اصلاً سراغ ندارم. کم غلط سراغ دارم، آن هم صفحهای بیست غلط!
این کتابهایی که مفاهیم قرآن است، مثل کتاب شیخ عباس قمی که شخصیت ادیبی بوده، کتاب “الدرّ النظیم”، بسیار کتاب خوبی برای لغات قرآن است یا کتب “نثر طوبی” برای آیت الله شعرانی که خیلی کتاب دقیق و ارزشمندی است.
پس این یک نکته که روی ترجمه قرآن وقت بگذاریم. خیلی بد است که طلبه جزء آخر قرآن را بخواند و معنای کلمات و مفاهیم را نفهمد. اگر ما مفسر هم نمیخواهیم بشویم، لااقل باید ترجمه قرآن را بلد باشیم.
اهمیت تفسیر
نکته بعدی در مورد تفسیر است. حداقل هر کدام از ما باید یک دوره تفسیر خوانده باشیم. کسانی مثل آیت الله جوادی آملی و حسن زاده آملی، بیجهت آدمهای بزرگی نشدند. آیت الله حسن زاده میفرمود که مجمع البیان را از باء بسم الله تا تاء تمّت، ۱۰ جلد را، کلمه به کلمه پیش آقای شعرانی خواندم، بعد که ۱۰ جلد تمام شد، آقای شعرانی سؤالی از من پرسید، بعد از جوابی که دادم، آقای شعرانی فرمود یک دور دیگر باید بخوانی. دوباره مجمع را از اول تا اخر درس داد. مجمع البیان کتاب کوچکی نیست!
اولین سالی که المیزان در سال ۵۲- ۵۳ نوشته شد، در حوزه کتاب درسی شد و پیش استاد کلمه به کلمه میخواندند. امام خمینی(ره) تفسیر صافی فیض کاشانی را پیش آیت الله اراکی درس گرفته است. آیت الله خوانساری تا اواخر عمرش هر روز صبح که قرآن میخواند، تفسیر بیضاوی جلویش بوده و قرآن را با تفسیر بیضاوی میخواند.
چقدر علمایی بودند که تفسیر کشاف را کتاب درسی کرده بودند. یک زمانی کتابهایی کتاب درسی حوزه بوده که خیلی از ما اصلاً اسمش را نشنیدهایم؛ مثل تفسیر نیشابوری.
ما الآن سه تفسیر از امام صادق علیهالسلام یا لااقل منسوب به ایشان داریم که چاپ شده و در بازار هم موجود میباشد؛ ولی بسیاری از طلبهها یکیاش را هم نمیدانند که تفسیر امام صادق علیهالسلام است.
مطالعه تفسیر خیلی برای ما لازم است. اینها را برای کسی میگویم که نمیخواهد مفسر باشد! یعنی اگر مثلاً بخواهید مورخ شوید، لااقل باید چند تفسیر را خوب خوانده باشید.
علامه مجلسی در هر بحث بحار که وارد میشود، آیات قرآن را ذیل بحث میآورد؛ به قدری این مرد در تفسیر تسلط داشته که اگر یک آیه طبق یک تفسیر، مربوط به موضوع بشود و طبق یک تفسیر، مرتبط نباشد، متذکر میشود؛ با اینکه علامه مفسر نبوده است.
پس روخوانی، ترجمه و تفسیر برای ما لازم است. اینها همه میشود یک مرتبه از حفظ ظاهری قرآن. حفظ باطنی هم یعنی عمل به قرآن.
جلوهای از قرآن
امام صادق علیهالسلام طبق حدیثی فرمود: «لقد تجلّی اللهُ لِخَلْقه فی کلامه و لکن لا یبصرون؛ خدا در قرآن تجلی کرده، ولی کم کسی است که خدا را قرآن در بیابد.»
حدیث داریم که امام صادق علیهالسلام “ایاک نعبد و ایاک نستعین” را چند بار تکرار کرد و فرمود تکرار کردم تا از زبان خدا شنیدم! حدیثی که در ارشاد القلوب دیلمی است که امام صادق علیه السلام به یکی از شاگردانش فرمود: تا به حال چه چیزی از من یاد گرفتهای؟ گفت: هشت مطلب یاد گرفتم. امام(ع) فرمود بگو. هشت مطلب را که میگوید تمامش این گونه است که میگوید: “فانی سمعتُ الله یقول…” هشت بار این را تکرار کرد؛ یعنی شاگرد امام صادق علیهالسلام به جایی رسیده بود که وقتی قرآن میخواند، کلام خدا را میشنید.
امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: هرکس بمیرد، اگر قاری قرآن باشد، میگویند قرآن بخوان و بالا برو. به تعداد آیاتی که قرآن خواندهاید، در آخرت، درجه بهشت دارید. حتی اگر کسی آدم خوبی باشد، ولی قرآن کم خوانده باشد، به او میگویند بهشت نمیتوانی بروی، مگر اینکه در قبر قرآن را یاد بگیری و بخوانی، بعد به بهشت بروی. بهشت رفتن حتی برای آدم خوب غیر ممکن است، مگر اینکه با قرآن مأنوس باشد.
خواجه نصیر طوسی و قرآن
خواجه نصیر برای ما الگو است. او نخست وزیر مغول بود؛ رصدخانه مراغه را هم داشت. نجوم و ریاضیاتش که بینظیر است، حتی الآن. آمریکاییها وقتی به کره ماه رفتند، اولین بار اسم یک قله را خواجه نصیر گذاشتند؛ گفتند اگر خواجه نصیر نبود، کسی کره ماه نمیتوانست برود!
خواجه نصیر فقهش اینقدر بود که وقتی صاحب شرایع فتوایی داد، با یک جلسه بحث، فتوای صاحب شرایع را عوض کرد! با اینکه صاحب شرایع جزء افقه فقهاست.
قطب شیرازی میگوید من پزشکم و خانوادتاً پزشک هستیم، ولی مشکلات پزشکی را از خواجه نصیر میپرسم! این شخصیت، با این جامعیت علمی، هر شبانه روز ۱۵ جزء قرآن میخواند؛ یعنی هر دو روز یک ختم قرآن. این خواجه نصیر که این همه عظمت دارد، اینطور با قرآن مأنوس بوده است.
در شرح حال میرداماد نوشتهاند که چهل سال، شبی ۱۸ جزء قرآن میخواند، بعد هم شد میرداماد و شاگردی مثل ملاصدرا تربیت کرد.
تأثیر عمیق قرآن
یکی از مفسران بزرگ اهل سنت “ثعالبی” است که تفسیری دارد به نام تفسیر ثعالبی و با تفسیر ثعلبی فرق میکند. علامه مجلسی در بحار، بیشترین کتابی که از اهل سنت نام برده، تفسیر ثعالبی است.
ثعالبی غیر از تفسیر، کتابی دارد به نام “قتل القرآن”. این کتاب در رابطه با کسانی است که کشتههای قرآن هستند و منظور این است که کسانی که آیهای را شنیدند و دق کردند یا از روی ترس مُردند و یا از روی شوق از دنیا رفتهاند! مقصودش این است که قرآن تأثیر گزاری زیادی میتواند داشته باشد؛ شبیه همام در نهج البلاغه که خطبهای را شنید و جان داد.
انسانهای زیادی بودند اعم از مسلمان و غیر مسلمان که آیهای را خواندند و جان دادند! این تأثیر قرآن است؛ حالا عدهای هم هستند که دلشان از سنگ است و قرآن تأثیری بر آنها ندارد.
لزوم اطلاع بیشتر نسبت به قرآن
اطلاعات ما نسبت به قرآن باید زیاد شود. یونسکوی سازمان ملل ۵۰ کتاب را به عنوان کتب آسمانی چاپ کرده و اولین کتاب این مجموعه ۵۰ جلدی را قرآن قرار داده است. در بین این کتابها، تورات و انجیل که مشخص است تحریف شده، ولی کتابهایی مثل “اوپانیشاد”، “گیتا”، “راه کنفسیوس”، “ریگودا” به واقعیت نزدیکترند تا تورات و انجیل. در میان اینها اگر انسان قرآن را مثلاً با گیتا یا اوپانیشاد مقایسه کند،آن موقع است که به عمق قرآن پی میبرد. کتابهای دیگر را که انسان میخواند، مشخص است که انسان با انسان دیگر صحبت میکند، ولی در قرآن مشخص است که خدا با انسان صحبت میکند.
یک تفاوت عمده قرآن با ۴۹ کتب دیگر -۴۹ کتاب هم با احتساب این است که مثلاً تورات و انجیل را یک کتاب حساب کنیم، چرا که انجیل ۲۷ کتاب است و تورات ۳۹ کتاب- این است که خدا در قرآن خیلی حضور دارد.
وقتی قرآن میخوانیم، مخصوصاً سوره مائده و اعراف، توحید افعالی در آن موج میزند؛ در حالیکه در هیچ یک از کتابهای دیگر چنین نیست. خیلی از آنها موضوعات اخلاقی دارد، ولی هیچکدام حضور خدا را پررنگ نشان نمیدهند؛ میگویند خدایی هست که خالق جهان میباشد، ولی ما هم کار خودمان را انجام میدهیم؛ در حالیکه قرآن، خدا و حضور خدا را پررنگ مطرح میکند. انسان در قرآن همهاش نقش خدا در جهان را میبیند، ولی در کتب دیگر نقش بشر برجسته است.
قرآن تاریخ زیاد دارد؛ ولی قصههایش تاریخ محض نیست، فلسفه تاریخ یا حضور خدا در تاریخ است؛ ولی سایر کتابها مثل تورات، تاریخ زیاد دارد، ولی تاریخ محض است نه فلسفه تاریخ؛ حضور انسان در تاریخ است، نه حضور خدا در تاریخ.
استعانت از قرآن در پرتو بدیع بودن آن
قرآن نکتههای بدیعی دارد. آیت الله خویی در کتاب “البیان” میگوید: هر وقت قرآن را خواندم، نکته جدیدی استفاده کردم.
چقدر انسانهایی بودند که آیهای را شنیدند و تأثیرات معنوی گرفتند. ملاصدرا در رساله حدوث میگوید: من حرکت جوهری را از آیات قرآن فهمیدم، بعداً سراغ دلیل عقلی رفتم و پیدا کردم. یکی ازمهمترین ابتکارات ملاصدرا از قرآن گرفته شده است.
علامه حلّی وقتی مشکل فقهی پیدا میکرد، قرآن میخواند تا مشکلاتش حل شود. در شرح حال یکی از نوادگان علامه حلّی هست که وقتی مطلبی را پیدا نمیکرد، قرآن می خواند و بعد میفهمید که فلان مطلب در کدام کتاب نوشته شده است. از اینطور موارد در تاریخ قرآن زیاد است.
خلاصه اینکه به هر طریقی با قرآن زیاد انس داشته باشید. چه ادب ظاهری حضور قرآن، چه ممارست با قرآن و چه تجزیه و ترکیب؛ مثلاً ما یک بسم الله را نمیتوانیم درست تجزیه و ترکیب کنیم.
علامه مجلسی در خدمت به تشیع بینظیر است. وقتی بحار را نگاه میکنیم، در این چاپهای رحلی، در هر صفحه حداقل یک نکته ادبی قرآن وجود دارد؛ با اینکه بحار، کتاب حدیثی است. اینکه توانستند این همه خدمت کنند، به خاطر این است که با قرآن انس داشتند.
جنبه عرفانی
جنبه دیگر قرآن جنبههای عرفانی آن است. تفاسیری مثل تفسیر ادبی-عرفانی خواجه عبدالله انصاری، کشف الاسرار میبدی، تفسیر نیشابوری و از همه مهمتر تفسیری که به امام صادق علیهالسلام منسوب است، عرفانی میباشند؛ وقتی بسم الله را شروع میکند، میفرماید: الباء بهاء الله و السین سناء الله و المیم مجد الله… .
این راشنیدهاید که امیرالمؤمنین علیهالسلام برای ابن عباس تفسیر قرآن میفرمود. به گفته ابن عباس موضوع تفسیر، نقطه باء بسم الله بود که حضرت فرمود: اگر بخواهم میتوانم به اندازه هفتاد بار شتر کتاب، درباره نقطه باء، مطلب بگویم؛ در حالیکه ما میگوییم نقطه معنی ندارد.
در تفاسیر هست، اینکه فرمود هفتاد بار شتر، نه اینکه شما نمیتوانید؛ یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام این راه را نشان داده که چگونه میتوان هفتاد بار شتر کتاب درباره نقطه باء بنویسیم.
این حرف هم درست نیست که نقطه در ابتدا نبوده و زمان خلیل نقطه گذاری قرآن آغاز شده است. این هم در ذهنتان باشد که در تفاسیر، هر وقت میگویند ابن عباس، منظور حضرت علی علیهالسلام است. خدا بنیامیه را لعنت کند، از آنجایی که نمیگذاشتند کلمات حضرت درباره قرآن نقل شود، مفسرین به جای علی علیهالسلام میگفتند ابن عباس؛ یعنی کلمات ابن عباس، کلمات امیرالمؤمنین علیهالسلام است و اینها تقیّه میباشد.
علامه مجلسی میگوید من عمرم را صرف فلسفه، عرفان و کلام کردم و الآن میبینم آنچیزهایی که میخواستم در علوم دیگر جستجو کنم، در قرآن و حدیث است؛ البته این هم اشتباه است که اینها را کنار بگذاریم و مستقیم سراغ قرآن برویم؛ اینها باید باشد تا بفهمیم قرآن چه میگوید.
و الحمدلله ربّ العالمین
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰